در ادامه میگویی: «اَیْنَ قاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدین» كجاست آن خردكننده شوكت و شكوه تجاوزگران، «اَیْنَ هادِمُ اَبْنِیَةِ الشِّرْكِ وَ النِّفاق أَیْنَ مُبِیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْیَانِ وَ الطُّغْیَانِ أَیْنَ حَاصِدُ فُرُوعِ الْغَیِّ وَ الشِّقَاقِ أَیْنَ طَامِسُ آثَارِ الزَّیْغِ وَ الْأَهْوَاءِ أَیْنَ قَاطِعُ حَبَائِلِ الْكِذْبِ وَ الافْتِرَاءِ أَیْنَ مُبِیدُ الْعُتَاةِ وَ الْمَرَدَةِ»كجاست منهدم كنندة سازمانهای شرك و نفاق، كجاست آنكه اهل فسق و عصیان و ظلم و طغیان را نابود میگرداند كجاست آنكه نهال گمراهی و دشمنی و عناد را از زمین بر میكند
كجاست آنكه آثار اندیشه باطل و هواهای نفسانی را محو و نابود میسازد كجاست آنكه حبل و دسیسههای دروغ و افتراء را از ریشه قطع خواهد كرد
تا آنجا كه میگویی: «اَیْنَ مُسْتَأصِلُ اَهْلِ الْعِنادِ وَ التَّضْلیل وَ الْاِلْحاد» كجاست آنكه هم عناد و لجبازی و گمراهی را و هم بیدینی را ریشهكن میكند؟
راستی این بیحرمتی به خدا نیست كه تصور كنیم خدا انسانها را با ستمگران واگذارده است و آیا این بیحرمتی به گوهر انسان نیست كه امنیت ستمگران به بهانه اینكه «خشونت به هر شكل مردود است» پذیرا شویم؟ آیا خداوند جریانی را در این عالم قرار نداده است تا ریشه این شرك و نفاق و عناد را بكند، تا ما با او همدست و همداستان شویم؟ شما در این سخنان بر این اعتقاد بزرگ باقی ماندهاید و پای میفشارید كه آری جریانی هست و این جریان ریشة همه بدیها را میكَند و ما در عین آمادگی، در انتظار همراهی با او هستیم، جریانی كه خداوند در بنیه تاریخ بنا نهاده و انسانها منتظر اویند.
امامزمان (عج) فریب این شعارها را نمیخورد كه «همه جا باید لبخند باشد و دورة خشونت گذشته است». شما میدانید كه در دوره امامزمان (عج) ستمگران اگر توبه هم بكنند توبهشان پذیرفته نیست؛(8) دیگر در آن زمان فرصت داده نمیشود، همه آنهایی كه تا آن زمان هنوز بر فساد خود باقیاند، باید كشته شوند(9) و همانگونه كه افرادِ منتظِر تمام آرزوهایشان را ظهور امامزمان (عج) قرار دادهاند و نمیتوانند به طرف ایشان جلب نشوند، طرف مقابل هم دیگر نمیتواند پابهپا و تعلّل كند. آن زمان، زمانی است كه ظلم باید ریشهكن شود و نفاق نمیتواند حیات داشته باشد.(10) فرهنگ بشر فرهنگی است كه باید به ثمر برسد. شما روی این مطلب فكر كنید كه در زمان ظهور، كارهای نیمه كاره انبیا و اولیا باید به نتیجه نهایی برسد. آنجا دیگر قصه، قصة ابوسفیان نیست كه به این طرف خندق بیاید و منافقانه انقلاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را برباید. آنهایی كه به خدا چنین گمان زشتی دارند كه معتقدند در این دنیا، هم ما هستیم و هم این ستمگران و باید یك طوری با آنها بهسر كنیم و آنها را به رسمیت بشناسیم، آیا بهجهت چنین پندار زشت نیست كه چوب ستم را بر سر و پشت خود میپذیرند؟ آیا واقعاً خدا چنین كاری را بنا گذاشته است، یا ما برنامه حاكمیت ستم را خودمان ریختهایم؟ آیا كسانی كه گمان كردهاند خدا آنها را با ستمگران واگذاشته است وبه حیاتی بالاتر نمیاندیشند، خودشان بهترین وسیله برای تحقق فرهنگ ستم نیستند؟ مبلّغ حاكمیت ستم كسی است كه معتقد باشد دیگر خدا ما را با همین ستمگران واگذاشتهاست. این شخص قدرت موجود ستمگران را میپذیرد، نه قدرت معهودِالهی را. خداوند به ما افق دیگری را نشان دادهاست كه در آن افق، برتری با اولیای خداست و نه با دغلكاران و خونریزان. لذا با تمام امید میگوییم:
«اَیْنَ مُعِزُّ الْاَوْلیاء وَ مُذِلُّ الْاَعْداء» كجاست آنكه اولیای خدا را عزیز و دشمنان خدا را خوار میكند؟
«اَیْنَ جامِعُ الْكَلِمَةِ عَلَی التَّقْوی» كجاست آنكس كه مردم را بر گرد نور تقوی جمع میكند، آنكه فرهنگ انسانِ با تقوی را تدوین میكند؟ زیرا ما نمیتوانیم فرهنگ كفر را به عنوان فرهنگ اصلی تاریخ بپذیریم و نسبت به حاكمیت حق بیتفاوت باشیم. در چنین فرهنگی است كه انسان اگر نتواند وضع كفر را بههم بزند لااقل هرگز همرنگ كفر نمیشود و لذا یك قدم به سوی رهایی پیش برده است و میفهمد حاكمیتی در پیش است كه حكم خدا را از آسمان برای بشر میآورد و نمیگذارد مثل وضع موجود راه بشر به سوی آسمان بسته شود، بلكه جهان را براساس تقوی حركت میدهد.