از اینجا به بعد سیاق جملات در دعای ندبه عوض میشود و شما پس از آنكه میگویید: ای عصاره حضور تام در قرب نهایی! ناله سر میدهی كه بیتو هرگز نمیشود بهسر برد.
«لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَی بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَی أَ بِرَضْوَی أَوْ غَیْرِهَا أَمْ ذِی طُوًی عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُرَی وَ لا أَسْمَعَ لَكَ حَسِیسا وَ لا نَجْوَی عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِكَ دُونِیَ الْبَلْوَی وَ لا یَنَالَكَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لا شَكْوَی».
كاش میدانستم كه كجا دلها به ظهور تو قرار و آرام خواهد یافت، آیا به كدام سرزمین اقامت داری آیا به زمین رضوا یا غیر آن یا به دیار ذو طوی متمكن گردیدهای
بسیار سخت است بر من كه خلق را همه ببینم و تو را نبینم و هیچ از تو صدایی حتی آهسته هم به گوش من نرسد
بسیار سخت است بر من بواسطه فراق تو نزدیك من رنج و بلوی احاطه كند و ناله زار من به حضرتت نرسد - و شكوه به تو نتوانم.
«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا».
به جانم قسم كه تو آن حقیقت پنهانی كه دور از ما نیستی به جانم قسم كه تو آن شخص جدا از مایی كه ابدا جدا نیستی
تو نهایت آرزوی قلبی ما و اصل و حقیقت ما هستی «بِنَفْسی اَنْتَ اُمْنِیَّةُ شَائِقٍ یَتَمَنّی» جانم به فدایت، تو تمام آرزوی قلبی ما هستی، همانی كه انسانهای مؤمن، تمنّای آن را دارند كه با او روبهرو شوند و در كنار او باشند.
«مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَكَرا فَحَنّا»، «حنین» یعنی آهی برای رسیدن، مادری كه بچه را از او جدا كنند حنین میزند، یعنی تمام طلبش اتصال به فرزندش است. در این فراز از دعا میگویی: تو آن آرزوی قلبی و تمنّای هر زن و مرد مؤمنی هستی كه با یاد تو حنین و ناله میكنند و هرگز فراموشت نمینمایند. اگر كسی سنت خدا را تاریخ را درست بفهمد، و بداند خداوند همواره برای او شخصی را به عنوان هدایت به سوی سعادت قرار داده، هرگز امام مهدی (عج) برایش از یاد رفتنی نیست، چون آیندهای كه ادامة حال باشد، آینده نیست، بلكه حال است. شما اگر الآن به یاد امام، در نهایت تاریخ زندگی كنید همین الآن در آینده هستید. چرا كه «انتظار»؛ یك مقام و یك بقاء است، نه یك خیال در آینده. انسان منتظر؛ همین حالا در صحنه بلوغ تاریخ زنده است و زندگی میكند، برای همین هم با امامش محشور میشود.
میگویی: «بِنَفْسی اَنْتَ مِنْ عَقِیدِ عِزٍّ لایُسامی» جانم فدایت تو آن سررشته عزتی كه هیچكس همسان تو نیست تا بتوان بدون تو با او بهسر برد. من با ارتباط با تو در جنبة نورانی همه تاریخ - چه در گذشته و چه در آینده- و با همه انبیا و اولیا بسر میبرم و منتظر تو بودن یعنی وفاداری به همه انبیا و اولیا. و هیچ نوعی از زندگی را با این نوع از زندگی عوض نخواهم كرد.
«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ أَثِیلِ مَجْدٍ لا یُجَارَی بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضَاهَی بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَصِیفِ شَرَفٍ لا یُسَاوَی».
جانم به فدایت، تو ركن اصیلِ مجد و شرافت هستید كه هیچكس همانند شما نخواهد گردید، به جانم قسم كه تو از آن نعمتهای خاص خدایی كه مثل و مانند نخواهد داشت
به جانم قسم كه تو از آن خاندان عدالت و شرفی كه احدی برابری با شما نتواند كرد
«اِلی مَتی اَحارُ فیكَ یا مَوْلایَ» تا كی حیران تو باشم ای مولای من؟ آخر تا كی؟ یعنی ما با گفتن این فراز داریم خبر از عطشی میدهیم كه فوق طاقت انسان است.
«نه از تو روی گردانیم، و نه به كمتر از تو قانعیم، و نه غیبت تو برای ما قابل تحمل است، و نه آن غیبت میتواند عامل غفلت از تو شود.»
شما جامعهای را كه به یأس از كمالات رسیده است، روانكاوی بكنید؛ این جامعه در عینی كه حتماً در چنگال ستمگران بلعیده میشود به راحتی به انواع فسادها تن میدهد. آنوقت خدای شما همانطور كه برای شما یك دین آورده است كه دینداری كنید و گرفتار چنگال ستمگران نگردید، برای اینكه این دینداری همواره معنای نهایی خودش را بدهد، امامی گذاشته است، و برای همین هم هیچوقت زمین بدون امام نمیشود. در روایت داریم: «اَلْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ»(20) یعنی حجت خدا قبل از خلق و همراه خلق و بعد از خلق، همواره موجود است. یا در روایت دیگر داریم: «لَوْ بَقِیَتِالْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ لَساخَتِ»(21) یعنی اگر حجت خدا نباشد زمین از بین میرود. خیلی به این جمله فكر كنید. اصلا جهان بدون امام، محقق نمیشود. پس هر كس كه بیامام در جهان زندگی كند در جهان زندگی نكرده است، در خیالات خودش زندگی كرده است. مثل ایناست كه بگوییم در این اتاق بدون چراغ نمیتوان زندگی كرد، بعد یك كسی چشم برهم گذارد و اشیاء و اطراف این اطاق را نبیند، این شخص عملاً نمیتواند در این اطاق زندگی كند، چون چشمش را بسته است. آری! «لَوْ بَقِیَتِالْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ لَساخَتِ» اگر حجت خدا روی زمین نباشد زمین ویران میشود. پس حالا كه زمین ویران نشده است! پس حجت هست، پس اگر تو بیحجت خدا زندگی میكنی، تو در زمین زندگی نمیكنی بلكه در خیالات زندگی میكنی؛ نمونهاش هم همین اهل دنیا كه با آنها روبرویید.
«وقتی تنها انتظارِ وجود و ظهور تو، وسیله ریزش فیض فرشتگان بر جان ماست، اصل حضور و ظهور مبارك تو، ای همه بزرگی در قامت یك انسان، چه غوغایی در جان ما و در جامعه ما بهپا خواهد كرد.»
روایت داریم كه انتظار فرج افضل عبادت است(22) و عبادت موجب آرامش و زندهدلی میگردد.(23) یعنی با انتظار فرج وجود مقدس حضرت صاحبالامر (عج) همین حالا ما زنده میشویم. مگر انتظار به معنای واقعی، ما را با شرایطی كه منتظر آن هستیم، متحد نمیكند؟
شما شنیدهاید جناب رباب (س) همسر امامحسین (ع) با اینكه یك سال بعد از شهادت حضرت رحلت كردهاست، ولی در این یك سال پس از شهادت حضرتاباعبدالله (ع)، در واقع با اباعبدالله (ع) زندگی كرد. اباعبدالله (ع) گرسنه بود و شهید شد و لذا ایشان هیچوقت سیر غذا نخورد. اباعبدالله (ع) تشنه بود و شهید شد، رباب هم هیچوقت خودش را سیراب نكرد. اباعبدالله (ع) در آفتاب شهید شد، ایشان هم هیچوقت زیر سایه به استراحت نپرداخت. حالا آیا ایشان جزء شهدای كربلا نیست؟ شما خودتان قضاوت كنید، مگر میشود او را در كنار حسینِ شهید ندید؟ همانطور كه اگر صحنهای از تاریخ گذشت و ما به آن صحنه وفادار ماندیم، در آن صحنه هستیم، اگر هم صحنهای كه میآید، آن را بشناسیم و با آن نفس بكشیم، در آن صحنهایم.