در حال حاضر فرهنگ غربی به هر گونه معنویتی که او را متوجه حیات ابدی نماید، پشت کرده و لذا مرگ از منظر آن فکر و فرهنگ پنهان شده و به همان اندازه حرص به دنیا و دامنزدن به شهوات زندگی آن را اشغال کرده است. پیران را به سرای سالمندان میفرستد و قبرستانها را از محل سكونت مردم كیلومترها دور میكند تا به گمان خود مرگ را از زندگی خود دور كند، زیرا قبرستانها یادآور مرگاند و پیران دریچههای ورود به مرگ، آنها را به آسایشگاه سالمندان میفرستند تا در واقع پیری خود را نبینند، و یا تمام عمر خود را صرف علوم پزشكی میكنند از آن جهت كه لحظهای هم شده دیرتر بمیرند، زیرا اینها نه از عالم غیب تحلیل درستی دارند و نه معنای قیامت و زندگی ابدی را میشناسند.
آری انسان باید تا مدتی که در دنیا زندگی میکند سالم زندگی کند و علم بهداشت و علم پزشکی در این راستا میتوانند به انسان کمک کنند، چون نباید طبیعت و بدنی را كه خدا به ما داده است خراب كنیم و در استفادهی بهتر از آن کوتاهی نماییم. علم پزشكی به لحاظ درمان بیماریها برای آن است كه نقص عضو و یا مرگِ بیجا نصیب انسان نشود. ولی بعضی مواقع به اسم درمان، موضوعِ فرار از مرگ به میان میآید، این دیگر درمان غیر حقیقی است و لذا باید روشن شود كدام درمان، حقیقی و کدام درمان غیر حقیقی است.
آنچه امروزه در بعضی موارد به چشم میخورد آن است که کسانی به علم پزشكی به عنوان راهی برای فرار از مرگ مینگرند و این امر موجب میشود که مرگِ خود را سختتر كنند و با روی گشاده و روانی آسوده با مرگ روبهرو نشوند.