كثرتگرایى دینى در بُعد نظرى یعنى چه؟ و آیا قابل پذیرش است؟
پاسخ: پلورالیسم دینى بطور اجمال و اختصار به معناى حقانیّت ادیان متعدّد است اما بیان و تفسیر این مطلب در ضمن كلمات به سه نوع متفاوت مطرح شده است:
یكم: هیچ دینى باطل محض و یا حقّ مطلق نیست، بلكه هر دینى داراى آموزههاى صحیح و آموزههاى نادرست است.
دوم: حق و حقیقت واحد است و هر یك از ادیان راهى به سوى آن حق واحد است.
سوم: قضایاى دینى از قبیل گزارههاى غیرحسىاند؛ و این گزارهها یا اصولا بىمعنا هستند و یا اگر هم معنایى داشته باشند قابل اثبات نیستند، بنابر این همه در یك ردیفاند و هر فردى هر دینى را بپسندد مىتواند اختیار كند.
توضیح تفسیر اوّل
گویندگان این نظر، حقیقت را مجموعهاى از اجزاء و عناصر مىدانند كه هر یك از بخشهاى آن، در یك دین و آیین پیدا مىشود. اینگونه نیست كه یك دین كاملا نادرست و باطل باشد و هیچ تعلیم یا حكم صحیح و خوبى نداشته باشد، كمااینكه دینى كه هیچ آموزه نادرست و خلاف واقع نداشته باشد نیز نداریم. بسیارى از احكام مسیحیت در اسلام هم به گونهاى آمده است، لذا نمىتوان گفت مسیحیت بطور كلى باطل است. همچنین اسلام در بسیارى از موارد با یهودیت موافق است، پس نمىتوان گفت یهودیت یا اسلام تماماً مردود هستند.
وقتى خوبىها و حقیقتها در بین ادیان پخش شده است، پس نمىتوان گفت یك دین به طور كلى درست و دین دیگر نادرست است، بلكه باید به همه ادیان و مذاهب به یك اندازه احترام گذاشت و نیز مىتوان بین مذاهب گزینش كرد. یعنى آموزههایى از ادیان را گرفت و تلفیقى از آنها را پذیرفت؛ بخشى را از یهودیت بگیریم، بخشى را از اسلام و بخشى را هم از آیینى دیگر.
﴿ صفحه 252 ﴾
بررسى تفسیر اوّل
اصل اینكه بسیارى از ادیان، بلكه كلّ مذاهب، كم یا بیش داراى عناصر حقّى هستند، موردپذیرش است. باطلِ صددرصد در عالم نداریم. و چنین سخنى أصلا قابل پذیرش هیچ انسانى نیست. اما از سوى دیگر اگر منظور این است كه همه ادیان موجود در عالم، بهرحال داراى عقاید یا احكام باطلاند و هیچ دین كامل و جامعى نداریم، این سخن البته مورد پذیرش ما نیست. اسلام مىگوید آنچه دین الهى و شریعت محمد(صلى الله علیه وآله) است كاملا صحیح و با نزول اسلام دین به كمال و نعمت به تمام رسیده است. و آنچه در مكاتب دیگر آمده، اگر موافق با اسلام باشد، صحیح و در غیر این صورت باطل است. به هیچ وجه بُتپرستى، حیوانپرستى، و... با اسلام و دین غیرمحرَّف توحیدى یكسان نیستند. وجدان هر انسان منصفى بین این ادیان و مذاهب و تعالیم آنها با یكدیگر تنافر آشكار مىبیند.
بعلاوه اسلام دینى است كه آشكارا ایمان به بعضى از آیات و كفر و نپذیرفتن برخى دیگر از آیات را رد مىكند و مىگوید تبعیض بین تعالیم و دستورات دین مساوى با عدم پذیرش كلّ دین و كفر به آن است. خلاصه اینكه اسلام كلا بر حق است و هیچ باطلى در آن راه ندارد.
توضیح تفسیر دوم
این نظر بر آن است كه دین حق بمنزله قلّه واحدى است كه همه ادیان موجود در عالم راههایى هستند به سوى آن نقطه واحد. هر دینى مىخواهد ما را به آن حق واحد راهنمایى كند و بهرحال به مقصد مىرساند، خواه از راهى طولانى یا راهى كوتاهتر یا به نحو یكسان. كسى كه به مسجد مىرود یا به كلیسا یا كنشت یا بتخانه، همه به دنبال معبود و مطلوب واحدى هستند.
بررسى تفسیر دوم
این بیان در مقام مثال و تشبیه قابل تصورّ است، اما نسبت میان ادیان مختلف اینگونه ترسیم نمىشود. وقتى اسلام اولین مسأله و اوّلین سخنش این است كه «خدا یكى است» و راه رستگارى، پذیرفتن توحید است، این راه چگونه با راه مسیحیتى كه دعوت به تثلیث مىكند یكى است؟ چگونه ما را نهایتاً به نقطه واحدى مىرسانند!؟ قرآنى كه در برخورد با عقیده تثلیث مىگوید: «كسانى كه براى خداوند فرزند قائل شدهاند، حرفى زدهاند كه جا دارد آسمانها
﴿ صفحه 253 ﴾
از هم پاشیده شود و زمین از هم بشكافد و كوهها پاره پاره گردند.»(10) آیا با قائلین به تثلیث در راه و هدف مشترك است!؟ دینى كه از گوشت خوك و مشروبات الكى برحذر مىدارد، با مذهبى كه آنها را تجویز مىكند آیا در نتیجه و نهایت به یك جا مىرسند!؟
توضیح تفسیر سوم
در اینجا برخى از پوزیتیویستها به صورت افراطى همه این قضایا را بىمعنا مىدانند و برخى دیگر مىگویند شاید معنا داشته باشند، امّا قابل اثبات نیستند، و شاید براى عدهاى خوب و صحیح و براى عدهاى دیگر بد و خطا باشند، یا در زمانى خوب باشند و در زمان دیگر بد. ما شناخت قطعى و صددرصد از واقع نمىتوانیم پیدا كنیم. یقین صددرصد به یك قضیه، نشانه عدم دقت و تحقیق در آن مسأله است، و نظایر این دیدگاهها. خلاصه این امور یك نوع بازى زبانى و تابع گرایشهاى اجتماعى و فردى است. یكى از پایهها و ریشههاى دعوت به تسامح و تساهل در دنیاى كنونى به همین بحث برمىگردد.
براساس این مبناى فلسفى، برخى قائل به پلورالیسم دینى شده و مىگویند اساساً دین درست و دین نادرست یا دین حق و دین باطل نداریم. بكار بردن درست و نادرست در این امور، خود خطاست. این گزارهها یا بىمعنا هستند و یا غیرقابل بررسى و اثبات یا ردّ. به عبارت دیگر و با قدرى تسامح مىتوان گفت همه این ادیان و صراطها بر حق و مستقیماند.
در اینجا بعضى بین گزارههاى دینى فرق گذاشته مىگویند: آنچه از واقعیتها و هستها حكایت مىكند معنادار است و صدق و كذب در آن راه دارد مثل قضیه «خدا یكى است» و آنچه از قبیل بایدها و نبایدها است، صدق و كذب در آن راه ندارد مثل قضیه «باید عدالت ورزید» و «نباید ظلم كرد».
بررسى تفسیر سوم
بحث از فلسفه پوزیتویسم و معنادارى گزارههاى غیرحسى و حس گرایى یا عقلگرایى در باب معرفت، به محلّ دیگرى مربوط است و به طور مفصل در بحثهاى فلسفى و معرفتشناسى آمده است.(11) در اینجا فقط اشاره مىكنیم كه با توجه به اینكه در عرصه معارف و علوم بشرى
﴿ صفحه 254 ﴾
تكیه صددرصد بر حس و عدم اعتماد بر عقل، از دیدگاه ما مردود است و با توجه به اینكه تنها راه بررسى صحت و سقم یك سخن حس و تجربه نیست ـ بلكه از راه عقل هم مىتوان قضیهاى را اثبات یا رد كرد؛ مثل مباحث ریاضى و فلسفى ـ این نظریه و مبنا از نظر ما به طور كامل مردود است. افزون بر این ما بالوجدان بین قضایاى «خداوند وجود دارد» و «نباید ظلم كرد» و «باید نماز خواند» با قضیه «نور چراغ ترش مزه است» تفاوت مىبینیم. اگر سه قضیه نخست بىمعنا بودند نباید به لحاظ معنایى با قضیه چهارم تفاوتى مىداشتند.
وقتى گزارههاى دینى معقول و قابل بررسىاند و اثبات و ردّ آنها ممكن است، در اینصورت اشكال قبلى مطرح مىشود كه سه گزاره: «خدا وجود ندارد»، «خدا یكى است» و «خدا سه تا است»، چگونه مىتوانند با هم جمع شوند و همگى درست باشند؟ آیا حقیقتاً، بر طبق مبناى پلورالیسم، مىتوان به صحّت هرسه قضیه اعتقاد پیدا كرد؟ یا هر سه اعتقاد را به یك اندازه درست و ارزشمند دانست؟