تربیت
Tarbiat.Org

پرسش ها و پاسخ ها جلد چهارم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

چالش‌هاى بین اسلام و لیبرالیسم

موارد اصلى اختلاف و چالش بین اسلام و لیبرالیسم كدام است؟
پاسخ: بین اسلام و لیبرالیسم در چند مورد عمده اختلاف وجود دارد كه البته بعضى از اختلافات منحصر به لیبرالیسم نیست، بلكه سایر اندیشه‌هایى كه در اساس با لیبرالیسم مشترك هستند آنها نیز با دین، در این موارد، ناسازگار هستند. در اینجا فهرستوار به چند نقطه اشاره مى‌شود.
یكم: یكى از موارد عمده چالش بین اسلام و لیبرالیسم، مسأله آزادى است. لیبرالیسم همانطور كه گذشت براى آزادى ارزش مطلق قائل است و براساس مكتب حقوق طبیعى، حق
﴿ صفحه 236 ﴾
حیات، حق آزادى و حق مالكیت را اصل قرار مى‌دهد كه همه افراد و نیز دولت باید آن را محترم شمرده و به آن لطمه وارد نكنند.
اما در اسلام آزادى ارزش مطلق نیست بلكه ارزش مطلق كمال نهائى انسان است كه همراه با قرب الهى و از راه اطاعت و تبعیّت از فرامین حاصل مى‌شود. در هر موردى كه خداوند آزادى را تجویز كرد و در هر محدوده و دایره‌اى كه مشخص كرد، انسان باید پیروى كند. در اسلام آزادى‌ها محدود به حدود الهى است. گاهى ترویج عقیده‌اى را ممنوع و حرام مى‌كند. توهین به مقدسّات دینى و شخصِ پیامبر و ائمه معصومین(علیهم السلام) را مستوجب مجازات شدید مى‌داند. گاهى آزادى قلم و بیان را محدود مى‌كند و خرید و فروش كتب گمراه كننده را اجازه نمى‌دهد. آزادى جنسى را با قانون كنترل مى‌كند. حتى آزادى در خوراك و پوشاك و رفت و آمد و دیدنى‌ها و شنیدنى‌ها و... را نیز محدود مى‌كند. محدوده قانون و آزادى در لیبرالیسم رعایت مصالح مادى است ـ براساس انسان محورى و مادیگرى ـ اما در اسلام محدوده آزادى رعایت مصالح مادى و معنوى است.
دوّم: نقطه دوم اختلاف این است كه لیبرالیسم و برخى از مكاتب دیگر انسان را محدود به من طبیعى مى‌داند. انسان مدارى و اومانیسم موجب این شده كه در مكتب لیبرالیسم فقط به بُعد مادى و حقوق طبیعى انسان توجه شود (حیات ـ آزادى ـ مالكیت). انسان چیزى نیست جز مجموعه‌اى از غرایز و امیال مادى و حیوانى. این انسان است كه ارزش‌ها را مى‌آفریند، قوانین را وضع مى‌كند و سرنوشت خود را تعیین مى‌كند. اخلاق و دین و سایر امور باید خود را با انسان هماهنگ كنند نه بالعكس. در این مكاتب صریحاً نمى‌گویند كه دنبال دین و آخرت نرو، اما مى‌گویند كارى به آنها نداریم و در عرصه‌هاى مختلف زندگى، معنویت و دین را ملاحظه نمى‌كنند، كه در نتیجه بطور قهرى دین به حاشیه رانده مى‌شود و سكولاریسم (= جدایى دین از دنیا و سیاست و اقتصاد و اجتماع) مولود شوم چنین طرز تفكّرى خواهد بود.
اما در اسلام انسان داراى دو بعد مادى و معنوى است كه اصالت با روح و معنویت است و بدن مادى حامل و مركَب انسان حقیقى است. انسان بدون معنویت و اخلاق و دین و توجّه به خالق و معبود، اساساً انسان نیست، بلكه حیوانى دوپا است مثل سایر حیوانات بلكه بدتر از آنها. در نتیجه در تمام شئون بشرى ـ اقتصاد، سیاست، فرهنگ و هنر و ...ـ معنویت و من واقعى و روحانى را اصل و ملاك قرار مى‌دهد و دین را به صحنه دنیا و جامعه مى‌كشاند.
﴿ صفحه 237 ﴾
سوّم: آزادى بیان و اندیشه، در تفكر لیبرالیستى محدودیتى ندارد چون موجب سلب آزادى بیان دیگرى نخواهد شد. چون فكر و سخن ما اصطكاكى با حقوق مادى دیگران ندارد قهراً هر چه مى‌خواهیم مى‌توانیم بگوییم و ابراز كنیم.
اما در تفكر الهى و دینى آزادى بیان محدود است. همانطور كه اشاره شد نوشتن یا طرح بعضى از مطالب در اسلام ممنوع است و خرید و فروش نوشتجات گمراه كننده حرام است. دشنام دادن به مقدسات دینى و چهارده معصوم(علیهم السلام) در اسلام از تعرّض به مال و ناموس و جان افراد، گناهش بزرگتر است و لذا باید با آن برخورد كرد و آن شخص را مجازات نمود. یكى از مسائل مورد اختلاف ما با غربى‌ها امروز بر سر مواردى مثل توهین سلمان رشدى به مقدسّات دینى است. ریشه اختلاف به این دو طرز تفكّر و دیدگاه نسبت به انسان و آزادى‌هاى قانونى باز مى‌گردد. البتّه بگذریم از این نكته كه حتى در تفكر لیبرالى و غربى نیز توهین به افراد و اشخاص جرم و قابل پیگیرى است، چه رسد توهین به یك گروه عظیم و افكار آنها. اما توهین در فرهنگ ایشان معناى خاصى دارد و مثلا شامل نسبت زنا زادگى یا همجنس بازى نمى‌شود.
چهارم: در اسلام حق قانونگذارى مختصّ به خداوند است اما در لیبرالیسم مردم و انسانها هستند كه به قوانین اعتبار مى‌دهند. اسلام طرفدار قانون بیشتر و هدایت در جمیع شئون بشرى است و حتى در مورد نظافت و اصلاح سر و صورت و خوردن و خوابیدن و نیز در مورد افكار و خطورات ذهنى هم دستور دارد، اما لیبرالیسم طرفدار قانون حداقل است و مى‌گوید وضع قوانین باید در حدّ ضرورت باشد. لیبرال مى‌گوید حق قانونگذارى از آنِ مردم و اكثریت جامعه است. از چه طریقى؟ از طریق مجلس نمایندگان. آیا هر قانونى را مى‌توانند جعل كنند؟ خیر؟ قوانین باید درچارچوب قانون اساسى كشور باشد. آیا قانون اساسى مى‌تواند مشتمل بر هر قانونى باشد و به هر طریقى تتمیم و تكمیل شود؟ خیر؛ باید در چارچوب اعلامیه حقوق بشر عمل كند. اعلامیه حقوق بشر چگونه معتبر است؟ به استناد امضاى نماینده كشورها. افراد و جوامعى كه مخالف با این قانون هستند یا كشورهایى كه امضاء نكرده‌اند، تكلیفشان چیست؟ بعضى از افراد چه حقى دارند كه براى سایرین قانون وضع كنند؟ در اینجا بحث به بن‌بست مى‌رسد و جواب قطع مى‌شود. و عملا زور و قدرت حاكم مى‌شود.
در اسلام ریشه اعتبار قوانین به مالك حقیقى موجودات برمى‌گردد و اوست كه حق قانونگذارى در جمیع موارد لازم را دارد و دیگر جاى سؤال باقى نمى‌ماند.
﴿ صفحه 238 ﴾
پنجم: لیبرالیسم دولت مطلوب را دولتى مى‌داند كه فقط از چارچوب‌هاى كلى حیات اجتماعى دفاع مى‌كند. دولت باید رفاه گستر باشد و هر چه كمتر در امور مردم دخالت كند و براساس تفكر فردگرایى و اصالت فرد، قوانین اجتماعى باید به حداقل برسد و آزادى‌هاى افراد بیشتر تأمین گردد. وظیفه دولت برقرارى نظم و امنیت است براى آن كه افراد هر چه بیشتر از رفاه و لذتهاى مادى برخوردار شوند. اما در اندیشه اسلامى، دولت باید هم رفاه گستر باشد و هم فضیلت گستر. هم جان و مال و ناموس افراد را حفظ كند و هم معنویت و اخلاق فرد و جامعه را تعالى بخشد. در موارد تعارض، حقوقِ جامعه بر فرد مقدم مى‌شود و جانب فضیلت بر جانبِ رفاه و مادیت رجحان مى‌یابد. وظیفه حكومت اسلامى هدایت جامعه به سوى مصالح مادى و معنوى است.
به عنوان نمونه توجه بفرمایید كه اسلام حتّى به اقلیت‌هاى مذهبى و اهل ذمّه هم اجازه نمى‌دهد كه در جامعه، علناً مرتكب محرمّات شوند و مثلا شراب خوارى كنند. یا در ایام ماه مبارك رمضان به مسلمان و غیرمسلمان و سالم و مریض و معذور و غیرمعذور اجازه نمى‌دهد كه در حضور و مرئى و منظر دیگران روزه‌خوارى كنند و دولت اسلامى‌موظف است از این موارد خلاف جلوگیرى كند.
ششم: لازمه تفكر لیبرالیستى، تسامح و تساهل در برخوردهاى مختلف است؛ گرچه در عمل، دولت‌هاى غربى در این جهت عمل نمى‌كنند و كسانى كه به دین و معنویت و اخلاق و احكام الهى توجه مى‌كنند در جوامع مدرن محكوم و از بعضى حقوق محروم هستند.
اسلام گرچه شریعت سمحه و سهله است اما مدارا را در چارچوب احكام الهى مجاز مى‌داند و كسانى كه حدود الهى را مراعات نمى‌كنند توبیخ مى‌كند و در مواردى با شدّت و غلظت برخورد مى‌كند. حتى به اهل كتاب هم اجازه هر فعالیت خلاف دینى را نمى‌دهد، همان طور كه مسلمانان نیز هركارى را در صحنه اجتماع حق ندارند انجام دهند.
بدین ترتیب ملاحظه مى‌شود كه تفكر اسلامى با تفكر لیبرالیستى 180 درجه مخالفت دارد و به هیچ وجه قابل جمع نیستند. امّا متأسفانه علاوه بر غرب، در جوامع اسلامى و از جمله كشور ما هم، اندیشه‌ها، اصول و ارزش‌هاى غربى رسوخ كرده و موجب التقاط فكرى، خصوصاً در بین قشرهاى تحصیل كرده و روشنفكر، و حتّى برخى از مسئولین و خواص شده است و باید با تعمّق بیشتر در اندیشه‌ها و ارزش‌هاى نابِ اسلام، در زدودن این ناخالصى‌ها تلاش كرد.
﴿ صفحه 239 ﴾