معناى آیه شریفه «لااكراه فى الدین» چیست؟
پاسخ: دین داراى سه بخش اعتقاد قلبى، اقرار زبانى و عمل به دستورات دینى است. اما ركن اساسى دین اعتقاد قلبى و باور است. و به همین دلیل هیچكس را نمىتوان مجبور به پذیرش اعتقادى خاص كرد. معتقدات هر كس در صندوقچه فكر و قلب اوست كه براى كسى دسترسى به آنجا ممكن نیست. و معناى آیه شریفه بیان همین امر واقعى و تكوینى است كه گوهر دین قابل اكراه و اجبار نیست.
امّا در مرحله گفتار و عمل آیا اجبار كردن مجاز است یا نه؟ این بحث را باید در دو مرحله
﴿ صفحه 232 ﴾
دنبال كرد: الف) آیا كسى را كه اسلام نیاورده، مىتوان وادار كرد كه اقرار به اسلام كند یا مقررات دینى را رعایت كند؟ ب) آیا یك مسلمان را مىتوان الزام كرد كه دستورات دینى را مراعات نماید؟ درباره دسته اول باید گفت اسلام بعضى ادیان و مذاهب را به رسمیت شناخته است. قدر مسلّمِ این ادیان، یهودیت، مسیحیت و دین زرتشت است كه پیروان آنها به عنوان اهل كتاب و ذمّه بر طبق مقرّراتى خاص مىتوانند تحت حكومت اسلامى زندگى كنند. حتى كفّار هم اگر معاهَد (ملتزم به معاهده و قرارداد) باشند، مىتوانند در مملكت اسلامى زندگى كنند. اسلام هیچگاه به یهودى یا زرتشتى نمىگوید نماز بخوان یا طبق دستور اسلام ازدواج كن و غیره.
دسته دیگر از غیرمسلمانها كفّار حربى و اهل عناد و جنگ هستند كه در صورت درگیر شدن باید با آنها جنگید تا تسلیم شوند. و اما درباره دسته دوم؛ یعنى مسلمانان بحث بر سر این است كه آیا مسلمان مىتواند بگوید دوست دارم علناً در خیابان و كوچه و مغازه شراب بنوشم، یا مایلم قماربازى كنم، دوست ندارم حجاب شرعى را عمل كنم، دوست دارم بر علیه اسلام تظاهرات كنم؟ كسانى پنداشتهاند كه با استفاده از حق آزادى مىتوان چنین كارهایى را مجاز دانست و گاهى در مقام جدال مىگویند: مگر در صدر اسلام هم كسانى مثل ابن ابى العوجاء وجود خدا را انكار نمىكردند؟ مگر به امام معصوم نسبت گناه نمىدادند؟ و... مگر در قانون اساسى این آزادىها تضمین نشده است و...
پاسخ آن است كه خیر، اسلام جلوى تظاهر به فسق را مىگیرد. آزادى عمل و بیان در اسلام نامحدود نیست. هر عمل و گفتارى را نمىتوان در حكومت اسلامى انجام داد. تشریع امر به معروف و نهى از منكر براى رعایت مرزهاست ویكى از علل تأسیس حكومت در اسلام جلوگیرى از محرّمات و تخلّفات دینى است. اسلام در مواقعى و تا حدودى دخالت در امور دیگران و محدود كردن انسانها را اجازه داده و بلكه لازم دانسته است. تمام سخن بر سر تعیین حدود آزادى است.
خلاصه اینكه اسلام مبارزه با اسلام و توطئه علیه نظام و تجاهر به فسق را اجازه نمىدهد و با این امور با نهایت شدّت مخالفت مىكند. اسلام در جاى خود رحمت و رأفت و مدارا و تسامح و در جایى دیگر شدت و غلظت و خشونت و سختگیرى را روا مىدارد. در اسلام بتى بنام آزادى و دموكراسى كه بالاتر و برتر از دین باشد، وجود ندارد.
﴿ صفحه 233 ﴾
در فرهنگ غربى دین تنها در حدّ یك سرى توصیههاى اخلاقى است؛ مانند سفارشهاى یك حكیم و واعظ كه بعضى از مردم عمل مىكنند و برخى دیگر هم عمل نمىكنند. گناهكار هم خود مىداند و كشیش و كلیسا و خدایش. همانگونه كه اگر كسى دروغ بگوید یا غیبت نماید او را بازداشت نمىكنند، شرابخوارى و قماربازى و عریانگردى هم چنین است. لذا اگر به زن نیمهعریانى بگویند چرا اینگونه به كوچه و خیابان آمدهاى پاسخ مىدهد، به شما ارتباطى ندارد و اصلا به چه حقّى به خود اجازه مىدهید كه در امور دیگران دخالت كنید، و چه بسا كار به شكایت و دادگاه هم بینجامد.
در ممالك اسلامى و جامعه ما نیز رفته رفته بعضى به دنبال چنین نگرش و آزادىاى هستند. در حالى كه جامعه ما با جامعه غربى و اسلام با مسیحیّت مطرح در آنجا بسیار تفاوت دارد؛ زیرا همانگونه كه گفته شد در اسلام علاوه بر فریضه امر به معروف و نهى از منكر و نظارت عمومى، دولت هم باید از تظاهر به فسق و تجاوز به حرمتها جلوگیرى كند. ناگفته نگذاریم كه این بحث در جایى است كه شخص در حضور دیگران و در سطح جامعه خلافى را مرتكب شود و الّا اگر كسى در تنهایى و خلوت حرامى را مرتكب شد، دیگران حقّ تفحّص و جستجو را ندارند و در صورت اطّلاع هم نباید اسرار را هویدا نمایند زیرا سرّ افراد محترم است. مسأله حرمت تجسّس در زندگى دیگران و عدم دخالت نیز مربوط به اینگونه موارد است. بنابراین بین امر به معروف و نهى از منكر با عدم تجسّس در زندگى خصوصى دیگران نیز منافاتى وجود ندارد؛ زیرا بستر یكى ارتكاب خلاف در حضور دیگران و بستر دیگرى ارتكاب خلاف در خفاء و دور از چشم دیگران است.