قرائتهاى مختلف از دین یعنى چه؟ و با اختلاف فتاواى مراجع در بعضى از مسائل چه فرقى دارد؟
قرائتهاى مختلف از دین از تفكر پلورالیزم دینى در بُعد نظرى ناشى مىشود، تفكّرى كه مىكوشد تا دین را به عنوان حقیقتى كه تنها در نزد خداست و هرگز بشر و حتّى پیامبران را بدان راهى نیست تلقى كند، و چنین وانمود كند كه ادیان الهى چهرههاى متفاوت آن حقیقت واحدند.
گرایش مذكور چنین مىپندارد كه اختلاف ادیان ناشى از اختلاف فهمها از دین است:
﴿ صفحه 179 ﴾
مسلمان برداشت خاصّى از دین و وحى الهى دارد، غیر از آنچه مسیحى و یهودى دارد و بالعكس؛ و دین به عنوان حقیقت واحد و ثابت مختص خداست و هیچ انسانى و حتّى پیامبران را بدان راهى نیست و آنچه در حوزه معرفتى انسان قرار مىگیرد تنها برداشت ذهنى و فهم بشرى اوست. به عنوان مثال، پیامبر(صلى الله علیه وآله)ـ العیاذ بالله ـ برداشتى مطابق با شرایط فیزیكى و اجتماعى و ارزشهاى زمان خود از وحى الهى و دین داشته است و هرگز دین را آنچنان كه نزد خداست درك نكرده، در مقام تبلیغ هم معجونى فراهم آمده از دریافت ناخالص، پیشینههاى فكرى و حالات روحى خود را به دیگران القاء كرده است.
طرفداران این نوع تفكر مىگویند چه بسا امروزه به لحاظ پیشرفت علم، ما خود بهتر از پیامبر(صلى الله علیه وآله) از دین برداشت كنیم؛ در عین حال چنین اظهار مىكنند كه آنچه در دسترس بشر قرار مىگیرد هیچ تضمینى بر صحّت آن وجود ندارد. بنابراین، هیچ كس حق ندارد ادّعا كند كه فهم من از دیگرى برتر است و بر همین اساس صراطهایى مستقیم به جاى صراط مستقیم خواهیم داشت و همه برداشتها، در عین چندگانگى، جلوههایى از حقّاند كه همگى ما را به یك مقصد مىرسانند! و در نتیجه دینى بر دین دیگر ترجیح ندارد.
بدیهى است كه بر اساس این نگرش راست و دروغ، خوب و بد، حق و باطل و دین باطل واژههایى بىمعنا هستند؛ زیرا بر اساس دیدگاه مذكور هر فرد، دسته و گروهى هر چه در باب دین و خدا بگویند، اگر چه گفتههاى متناقض با یكدیگر، همه بر حق و صادقاند.
به نظر مىرسد بطلان نظریه صراطهاى مستقیم بر حسب تفسیر مذكور ـ با اندك تاملى روشن مىشود، زیرا ادّعاهاى ادیان در بسیارى از مسائل متفاوت و متناقض است و بر حق بودن همه آنها به معناى بر حق بودن طرفین نقیض است كه عقل سلیم بالبداهه آن را مردود مىداند و به عنوان نمونه هیچ عاقلى تثلیث مسیحى را با توحید مسلمانان به عنوان دو قرائت از یك موجود (= خدا) نمىتواند به رسمیت بشناسد.
آنچه باید در اینجا بدان توجه داشت فرق اساسى بین این نوع نگرش در زمینه معرفتشناسى ـ كه همه معرفتهاى بشرى و از جمله معرفت دینى را نسبى و تابع ذهنیتها و پیش فرضهایى مىداند كه از زمینههاى اجتماعى و دیگر علوم گرفته شده است ـ و مسأله اختلاف برداشت فقها از مدارك فقهى در برخى مسائل جزئى و فرعى دین است؛ چون این دو، دو حوزه جداى از یكدیگرند و هرگز نمىتوان اختلاف فتاوى را شاهدى بر صحت پلورالیسم دینى گرفت.
﴿ صفحه 180 ﴾
آنچه به عنوان پلورالیسم دینى، در بُعد نظرى، تحت عنوان قرائتهاى مختلف از آن سخن گفته مىشود نظریهاى است كه منطقاً توجیهى ندارد، در حالى كه نه تنها اختلاف فهم فقهاء از بعضى از مدارك فقهى در بعضى از فروعات دینى امرى است طبیعى، بلكه تغییر برداشت یك فقیه از مدرك فقهى واحد در دو زمان، و در نتیجه تغییر فتواى او ـ مطلبى كه نمونههاى آن را شاهدیم ـ واقعهاى طبیعى است. براى توضیح بیشتر به لزوم تفكیك بین دو نوع علوم و معارف انسانى اشاره مىكنیم.
1. علوم ثابت و تغییرناپذیر 2ـ شناختهاى عادى تغییرپذیر.
بخشى از معارف بشر علومى هستند كه هرگز در باب آنها شك و تردید و احتمال تغییر راه ندارد، نمونه این قسمت هم در باب معارف عقلى غیر دینى یافت مىشود و هم در معارف دینى. مثلا انسان یقین دارد یك سر دارد آنهم در بالاى بدن خود و هرگز انسان عاقلى پیدا نمىشود كه بگوید تا به حال اشتباه مىكردم كه خود را داراى یك سر مىدانستم؛ من دو سر دارم آنهم در زیر پاهایم!! یا معتقد باشد 4 = 2 + 2 قرائتى قدیمى است و حالا باید حاصل این جمع را عدد 5 بدانیم. در اصول و ضروریات دین نیز هرگز مسلمانى پیدا نمىشود كه معتقد باشد خدا دوتا است، یا نماز صبح یك ركعت است؛ یا به جاى ماه رمضان ماه رجب را باید روزه گرفت. كتب فقهى مملو از احكام قطعى و تغییرناپذیر است كه هیچ تغییر یا اختلاف فتوا در آنها مشاهده نمىشود.
اما دسته دیگر نظریات ظنّى است كه مىتواند متأثر از زمینهها و ساختارهاى فرهنگى و اجتماعى باشد و احیاناً ممكن است علوم دیگر در شكلگیرى آنها نقش داشته باشد. در اینگونه معارف چه بسا با تغییر پیشفرضها و ساختارهاى خاصّ فرهنگى ـ اجتماعى تغییراتى به وجود مىآید؛ چنانكه در معرفتهاى عادى وضع به همین منوال است.
در علوم و معارف غیر دینى كم نیستند نظریههاى علمى از قبیل نظریه زمین مركزى كه بطلان آنها ثابت شده است و یا احتمال تغییر در باب آنها وجود دارد. در احكام جزئى فرعى دینى نیز نمونههاى از تبدّل رأى و اختلاف در فتوا مشاهده مىشود؛ به عنوان نمونه فقهاى سابق از ظاهر مدارك فقهى چنین استنباط مىكردند كه آب چاه كر نیست و با ملاقات با نجاست نجس مىشود و تطهیر آن با كشیدن مقدار معینى از آب آن حاصل مىشود، در حالى كه امروزه فقها آب چاه را كر تلقى مىكنند كه با ملاقات نجاست نجس نمىگردد. نمونه دیگر،
﴿ صفحه 181 ﴾
اختلاف برداشت فقها در این كه در ركعت سوم و چهارم نماز گفتنِ یك مرتبه تسبیحات اربعه كافى است یا سه مرتبه گفتن واجب است.
این گونه اختلافات جزئى در برداشت از مدارك فقهى امرى است ممكن، لكن آنچه عقلا و منطقاً نمىتوان پذیرفت این است كه این تغییرات جزئى و روبنایى را مستمسك قرار دهیم و بگوییم چون در این موارد جزئى تبدّل رأى و اختلاف در فتوا پیدا شده است، پس بشر هیچ گونه معرفت ثابت و یقینى نمىتواند داشته باشد و تمام علومش دستخوش تغییر و تحول است.
این گونه سخن گفتن كه از آن به مغالطه خاص و عام نیز تعبیر مىشود به خیالپردازى و گفتار شعرى شبیهتر است تا استدلال عقلى و منطقى. بنابراین، مسأله اختلاف فتاواى فقها با مسأله قرائتهاى مختلف از دین تفاوت جوهرى دارند، و نمىتوان اختلاف فتاوى را از مصادیق قرائتهاى مختلف از دین دانست و اساساً تفكر قرائتهاى مختلف از دین به آن معنایى كه ذكر شد تفكرى است آمیخته با تناقض كه منطقاً قابل توجیهِ عقلانى نیست.