تربیت
Tarbiat.Org

پرسشها و پاسخها جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

ب) مفهوم دین اقلّى و اكثرى

مقصود از دین اقلّى و اكثرى چیست؟ و اساساً قلمرو دین در زندگى بشر در دو فرهنگ اسلامى و غربى كدام است؟
صرف نظر از این كه هر دین خاصّى چه توصیه‌هایى درباره زندگى بشر دارد، به عنوان نگاه برون دینى این پرسش مطرح مى‌شود كه اصولا در چه مسائلى مى‌بایست از دین انتظار راهنمایى و كمك داشت؟
سه گونه پاسخ به این پرسش ارائه داده‌اند: یكى از این پاسخها در جانب افراط، دیگرى در جانب تفریط و سوّمى در مسیر اعتدال قرار دارد:
پاسخ نخست:
آن كه گفته شود: بشر در تمام شؤون زندگى فردى و اجتماعى خود از كیفیّت غذا خوردن، لباس پوشیدن، خانه سازى و معمارى، نشستن و برخاستن، راه رفتن و خوابیدن و... تا تشكیل حكومت، تعیین وظیفه تك تك دولتمران و چگونگى كشوردارى و نیز بیان مطالب گوناگون علمى، باید از دین دستورالعمل دریافت كند و بدون مشقّت و تحمّل كمترین رنج تحقیق و مطالعه، بیشترین موفقیت را از طریق دین عاید خود كند.
چنین نگرشى به دین ـ كه دین را موظّف به برآورده كردن همه نیازهاى انسان مى‌داند ـ نگاه «اكثرى» به دین نام دارد و از آنجا كه بر حسب این نگرش، دین پاسخگوى تمامى انتظارات
﴿ صفحه 176 ﴾
است، بشر نیازى به استفاده از نیروى عقل و شكوفا كردن توانایى‌هاى خدادادى خود نخواهد داشت.
این طرز تلّقى از دین كاملا ناصواب و به دور از حقیقت است و هرگز دین حقّى را نمى‌توان نشان داد كه خواهان كنارگذاردن عقل و توانایى‌هاى انسان باشد و خود را پاسخگوى تمام نیازمندى‌هاى بشر معرّفى كند.
بعد از مردود دانستن این نگرش اكثرى به دین، این سؤال از نو مطرح مى‌شود كه قلمرو واقعى دین چیست؟ و انسان در چه امورى موظّف به پیروى از دین است؟ سؤالى كه چند قرن پیش سر منشأ كشمكشهاى فراوان بین ارباب كلیسا و رجال سیاست در مغرب زمین شد و سرانجام به صلحنامه‌اى نانوشته منتهى گشت كه در حقیقت دومین پاسخ به پرسش مورد نظر مى‌باشد:
پاسخ دوم:
آن كه گفته شود: زندگى انسان مشتمل بر دو بخش دنیا و آخرت است و این دو بخش كاملا مجزّا و مستقلّ از یكدیگرند، به گونه‌اى كه عملكرد انسان در امور مربوط به دنیا هیچ گونه تأثیرى در سرنوشت اخروى او ندارد. بشر در امور اخروى و رابطه‌اش با خدا بایستى از دین دستور بگیرد و در امور دنیوى و زندگى این جهانى مُجاز است آن گونه كه خود مى‌پسندد عمل كند. این همان دیدگاه سكولاریسم یا جدایى دین از عرصه‌هاى اجتماعى است و به دیدگاه «اقلّى» معروف است.
این دیدگاه نیز ناتمام به نظر مى‌رسد؛ زیرا گرچه «زندگى» انسان قابل تقسیم به دو بخش دنیا و آخرت است: كه بخش دنیایى آن از تولد آغاز و با مرگ پایان مى‌پذیرد و بخش آخرتى آن با مرگ شروع و تا بى‌نهایت امتداد مى‌یابد و هر یك از این دو بخش ویژگى‌هایى مخصوص خود را دارد، لكن تقسیم یاد شده بدین معنا نیست كه «رفتار» و اعمال انسان در دنیا نیز داراى دو بخش است: اعمال دنیوى و اعمال اخروى كه این دو بخش هیچ گونه ارتباطى با یكدیگر ندارند.
چنین نگرشى ـ كه كار دین را تنها نیایشهاى فردى و یا گروهى مى‌داند كه در عبادتگاه‌هایى مانند كلیسا و مسجد و امثال آن انجام مى‌گیرد و محصور به رابطه فردى انسانها با خداست و ارتباطى به زندگى اجتماعى او ندارد، علاوه بر این كه مستند به دلیل صحیحى نیست، به هیچ وجه با محتواى ادیان الهى سازگار نمى‌باشد و چنانكه مى‌دانیم هر دین حقّى ـ صرف نظر از
﴿ صفحه 177 ﴾
سعه و ضیق احكام آن ـ مدّعى است كه بشر موظّف به تطبیق رفتار و اعمال خود در هر دو بُعد فردى و اجتماعى با دستورات آن دین است و انسانها نمى‌توانند بطور خود سر در دنیا عمل كنند. این معنا با نگاهى گذرا به محتویات ادیان آسمانى بخصوص دین مقدّس اسلام به خوبى نمایان است.
پاسخ سوم:
این كه گفته شود: زندگى اخروى انسان دقیقاً محصول و نتیجه رفتار و اعمال دنیوى اوست؛ یعنى: انسان مى‌تواند اعمال و رفتار خویش را به گونه‌اى انجام دهد كه براى آخرتش مفید باشد، چنانكه مى‌تواند به گونه‌اى عمل كند كه مضرّ به حال آخرتش باشد. انسان حقیقتى پویا و در حال شدن است كه ساختار وجودى و نحوه زندگى آن جهانى‌اش را خود و با اعمال و رفتار خویش رقم مى‌زند و در مقام گزینش شیوه‌هاى رفتار باید احكام الزامى دین را رعایت كند. این نگرش كه همان تفكّر اسلامى ناب است، نه دیدگاه افراطى «اكثرى» را بر مى‌تابد و نه نگرش تفریطى «اقلّى» را مى‌پذیرد.
توضیح آن كه: اعمال و رفتار انسانى در فقه اسلامى به پنج نوع تقسیم مى‌شود:
1. واجبات: تكالیفى الزامى هستند كه انجام آنها با كیفیّتى خاص از انسانها خواسته شده است؛ مانند: نماز، روزه، حجّ و...
2. محرّمات: به اعمالى گفته مى‌شود كه اجتناب و پرهیز از انجام آنها الزامى است؛ مانند: نوشیدن مسكرات، تجاوز به حقوق دیگران و...
3. مستحبّات: به اعمالى گفته مى‌شود كه الزامى در انجام آنها نیست، ولى انجامش در تأمین سعادت انسان مفید است؛ مانند: انفاقات مستحبّه و دستگیرى از مستمندان.
4. مكروهات: اعمالى كه ترك انجام آنها اولویّت دارد، اگر چه الزامى نیست.
5. مباحات: به اعمالى گفته مى‌شود كه اسلام در مورد آنها امر و نهى، یا تشویق و ترغیبى ندارد.
این پنج قسم، كه كلیّه اعمال فردى و اجتماعى و ریز و درشت رفتار انسان را در بر مى‌گیرند، در ارتباط با سعادت و مصالح دنیوى و اخروى انسان معنا پیدا مى‌كنند. به عبارت دیگر، آن دسته از اعمال و رفتار كه براى تأمین سعادت از انجام آنها ناگزیریم، واجبات و آن دسته كه براى گریز از شقاوت و سیاه‌بختى از ترك آنها ناچاریم، محرّمات نام دارند. انجام مستحبّات و ترك مكروهات نیز در حصول سعادت مفیدند و هم از این رو اهمیّت مى‌یابند، و
﴿ صفحه 178 ﴾
مباحات امورى بى‌تفاوت نسبت به سعادت و شقاوت‌اند كه انجام آنها به خودى خود نه انسان را به كمال نزدیك مى‌كند و نه از آن دور سازد.
اینك و با توجّه به تقسیم فوق، باید گفت: كلیّه امورى كه اصل و یا كیفیّت انجام آنها مورد الزام دین نیست، در دایره برنامه‌ریزى و تحقیق و مطالعه انسان قرار مى‌گیرد. تصمیم‌گیرى درباره اصل و چگونگى انجام آنها به عقل و نیروى فكر و اندیشه انسانها وانهاده شده است، تا با كاوشهاى خود و بهره‌گیرى از دستاوردهاى علمى و تحقیقى دیگران زمینه را براى هر چه بیشتر و بهتر به كمال رسیدن و تأمین مصالح خویش فراهم آورند.
از این رو، اسلام در عین این كه براى هر عمل و رفتار و حتّى اندیشه و پندار انسانها داراى یكى از احكام پنجگانه پیش گفته (واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح) است و به همین دلیل كلیّه اعمال انسان را در چارچوب نظام ارزشى خود در مى‌آورد، ولى هرگز در پى خاموش كردن فروغ عقل و جلوگیرى از پویایى فكر و توانایى‌هاى بشرى نیست، بلكه با بیانهاى گوناگون انسانها را به علم‌جویى، رشد فكرى، توسعه و پیشرفت و بهره‌گیرى از دانش دیگران ـ اگر چه در دور دست‌ها باشند (اطلب العلم و لو بالصّین) ـ تشویق مى‌كند.
بنابراین، اسلام دنیا و اعمال فردى و اجتماعى انسان در آن را مقدّمه آخرت، و زندگى آن جهانى را برآمده و محصول عملكرد این جهانى انسان مى‌داند و هرگز با تفكّر سكولاریستى غرب كه دین را از صحنه زندگى اجتماعى انسان خارج مى‌كند و تنها به آن نقشى در محدوده ارتباط فردى انسان با خدا مى‌دهد، سازگارى ندارد.