تربیت
Tarbiat.Org

پرسشها و پاسخها جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

الف) مشابهت تفكر التقاطى با بدعت

التقاط در لغت به معناى برچیدن و از زمین برداشتن است، و تفكر التقاطى اصطلاحى است كه به نحوه‌اى خاص از اندیشیدن اطلاق مى‌شود. در توضیح این نوع تفكّر، ناگزیر از ذكر مقدّمه‌اى هستیم:
اهل اندیشه و نظر این سخن را كه «هر اندیشمندى شایسته است در حوزه تخصّصى
﴿ صفحه 173 ﴾
خویش به اظهار نظر بپردازد» مى‌ستایند و معتقدند آنجا كه مباحث رنگ تخصّصى به خود مى‌گیرد باید از كارشناسان هر فن نظرخواهى كرد. ولى گاه در مقام عمل كسانى یافت مى‌شوند كه بدون توجّه به قاعده عقلانى فوق، در زمینه‌هاى گوناگون ـ كه قطعاً همگى آنها در حوزه تخصّص ایشان نیست ـ به اظهار نظر مى‌پردازند.
این گونه افراد از میان دیدگاه‌هایى كه در هر یك از زمینه‌هاى مختلف ارائه شده است، نظرى را پسندیده و برمى‌گزینند، و بدون توجّه به زیر ساخت‌هاى فكرى دیدگاه گزینش شده، مجموعه‌اى از نظریّات را به عنوان تفكّر خویش انتخاب و به دیگران عرضه مى‌كنند كه گاه با اندكى دقّت، ناهمگونى و حتى تناقض در میان اجزاى این تفكّر براحتى قابل شناسایى است.
به عنوان نمونه از مطالعاتى كه در زمینه روان‌شناسى، جامعه‌شناسى، سیاست، حقوق، فلسفه و دین داشته‌اند، مجموعه‌اى از نظریّات كه هر یك برگرفته از گرایشى خاصّ است فراهم مى‌آورند. البتّه این مجموعه بر اساس سنجش‌هاى دقیق و موشكافى در زیربناهاى فكرى نظریّه‌ها، و در نظر گرفتن سازگارى یا ناسازگارى آنها بدست نیامده است، بلكه آنچه به مذاق این تدوین كننده خوش‌تر آمده، قبول تامّ یافته، در كنار باقى نظریّات قرار گرفته است.
بزرگترین اشكال این گونه اظهار نظرهاى غیركارشناسانه، ناسازگار بودن آنها با یكدیگر است كه به دلیل همین ناسازگارى در اجزاء و یا حتّى تناقض در میان آنها، هرگز نمى‌تواند مجموعه‌اى منسجم از افكار صحیح پدید آورد.
بنابراین، «تفكّر التقاطى» در اصطلاح عبارت است از: مجموعه‌اى از نظریّات كه از گرایشهاى متفاوت و گاه متناقض برگرفته شده، در كنار هم گرد آمده است و چون بنیانها و زیرساخت‌هاى این گرایشها و نظریّات، ناهمگون و یا در مقابل هم‌اند ـ به عنوان نمونه، برخى برخاسته از مكاتب «انسان محور یا اومانیسم»اند، و برخى دیگر برخاسته از مكاتب «خدامحور»، برخى برگرفته از گرایش مبتنى بر «اصالت فرد» و برخى برگرفته از گرایش‌هاى مبتنى بر «اصالت جمع»، پاره‌اى برآمده از «لیبرالیسم» و «سكولاریسم»، و پاره‌اى دیگر مبتنى بر «دین‌محورى» هستند ـ دارندگان تفكّر التقاطى بعضاً به ورطه پلورالیسم و نظریّه همه صدقى ادیان و اندیشه‌ها در افتاده‌اند.
در جامعه اسلامى ما نیز، به ویژه در نیم قرن اخیر، این نوع تفكّر (=تفكّر التقاطى) در میان كسانى كه از قوّت فكر و قدرت تحقیق علمى لازم برخوردار نیستند، رایج بوده است. كم
﴿ صفحه 174 ﴾
نیستند افرادى كه از یك سو مسلمان‌اند و در مقام سخن حاضر نیستند دست از تمامیت اسلام و عقاید دینى بردارند، امّا از سوى دیگر سخت شیفته نظریات دیگران در زمینه‌هاى مختلف‌اند و در عین حال نه در مسائل دینى تخصّص لازم را دارند و نه در همه زمینه‌هایى كه در آن به اظهار نظر پرداخته‌اند.
البتّه در چنین مواردى حق‌طلبى اقتضا مى‌كند كه انسان یك بازنگرى دقیق بر افكار خویش داشته باشد تا خداى ناكرده هوى و هوس بر منطق و عقل او غالب نشده باشد، و آدمى ناخوداگاه در دام فریبكاران نیفتد.
در برخى روایات اسلامى نیز تعبیرى با عنوان «اجتهاد به رأى» وجود دارد كه عبارت است از اِعمال پیشداورى و تمایلات شخصى در استنباط احكام. این شیوه برداشت از دین شدیداً مورد نكوهش این دسته از روایات است و در نقطه مقابل برداشت صحیح و عقلانى از دین ـ كه به فقاهت معروف است ـ قرار دارد.
آدمى قبل از پژوهش در هر مسأله‌اى ممكن است داراى یك سلسله پیشینه ذهنى و تمایلات شخصى باشد كه اگر در مقام تحقیق آنها را واننهد، نتیجه بدست آمده از پژوهش بالطبع ناب و بى‌پیرایه نخواهد بود. از این رو، دخالت دادن برخى انگیزه‌هاى درونى مانند: شهرت‌طلبى، كسب محبوبیّت و جایگاه اجتماعى، یا منافع شخصى دیگر، در برداشت از دین، كه انسان را وامى‌دارد تا به گونه‌اى احكام و معارف دینى را توجیه و تفسیر كند كه در نهایت به نفع خواسته‌هاى نفسانى او باشد، «اجتهاد به رأى» نام دارد. این گونه برداشت از دین در حقیقت تحمیل عقیده و نظر خود بر دین است، نه برداشت بیطرفانه و حقیقت‌طلبانه از آن.
وجود شرط عدالت و تقوا در كنار شرط اجتهاد (= توان برداشت روشمند و عقلانى از دین) در مورد كسانى كه عهده‌دار مرجعیّت دینى مردم هستند براى جلوگیرى از همین «اجتهاد به رأى» مى‌باشد و با تلفیق اجتهاد و فقاهت با عدالت و تقوا است كه هم شرط علمى لازم و هم صلاحیّت اخلاقى برداشت از دین محقّق مى‌شود. در نتیجه، آنچه به عنوان نتیجه این پژوهش استنباط مى‌شود در مورد مجتهد و مقلدّین او حجیّت خواهد داشت.
واژه‌اى دیگرى نیز در عرف دینى به كار مى‌رود كه «بدعت در دین» نام دارد. بدعت كه عبارت است از: نسبت دادن آنچه از دین نیست به دین، نتیجه اجتهاد به رأى و برداشت التقاطى از منابع دینى است. زیرا همان گونه كه گفتیم اجتهاد به رأى دخالت دادن پیشینه‌هاى
﴿ صفحه 175 ﴾
ذهنى ونظریّات از پیش پذیرفته شده، در برداشت از دین است و این نظریّات نوعاً از مكاتب و گرایش‌هاى غیر دینى و یا حتّى ضد دینى در ذهن پژوهشگران حاصل مى‌آید، والاّ اگر اینها نیز برآمده از دین و بخشى از آن بودند هرگز نمى‌توانستند با بخشهاى دیگر دین در تنافى باشند.
بنابراین، مى‌توان بدعت را نتیجه تفكر التقاطى، و تفكّر مذكور را نتیجه دخالت تمایلات نفسانى و سلیقه شخصى در شناخت و تفسیر دین دانست.
ناگفته نماند كه آنچه صاحبان تفكّر التقاطى به دین نسبت مى‌دهند، چون قرین فهم سلیم و بى‌طرفانه از دین و همراه با مقدّمات و شرایط لازم براى این كار نبوده است، عقلا و شرعاً نه در مورد خود دارندگان این گونه تفكّر و نه در مورد دیگران حجیّتى ندارد و هرگز نمى‌تواند پاسخگوى سؤال خداى متعال از چرایى اعمال در آخرت باشد.