(وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْرا وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِكَ(
و لعنت خدا بر خط زیاد و مروان، لعنت خدا بر کل جریان بنی امیه و لعنت خدا بر پسر مرجانهی بیپدر، و بر عمر سعد و شمر، و لعنت خدا بر آنهایی که اسبها را زین کردند و لگام زدند و برای پیکار با تو نقاب زدند.
خدا میداند اگر میدانستیم این لعنتهای جهتدار چه اندازه شکوفایی در جان ما ایجاد میکند و چه بصیرتی را به دنبال دارد، تمام جانمان را یک لعنت میکردیم و آن هم لعنت به قاتلان امام حسین(ع) . قلبی که بیجهت با عدّهای در ستیز و کینه است، قلب سالمی نیست. قلب سالم قلبی است که در عین محبت به اولیاء الهی، با تنفّر از بدیها و بَدان، خود را به طهارت و سلامت و شعور میرساند. این است آن قلبی که صاحبش را متعالی میکند. به همین جهت در این فراز از زیارت، لعنت میکنی به همهی سردمدارانِ ستمگرِ صحنهی کربلا، حتّی آنهایی که برای مبارزه با امام اسبها را زین کردند و لگام و نقاب زدند، تا بهکلی از همهی حواشی جریان کفر فاصله بگیری. مقابله با فرهنگی که منکر قداست انسانهای قدسی است نیاز جان ما است وگرنه با ملاکهای التقاطی در دام یک نوع لیبرالیسم مقدس مآبانه گرفتار میشویم، بدون آنکه قوهی غضبیهی خود را مدیریت کنیم و جهت بدهیم.
بعد از آن که قلب خود را در محبت و در بغض به تعادل رساندی نظر میکنی به حضرت اباعبدالله(ع) و میگویی:
(بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِكَ(
پدر و مادرم فدایت، واقعاً مصیبت من که همان شهادت شما باشد، خیلی برایم سنگین بود.
عملاً با چنین اظهاراتی عشق به خوبیها را در خود شعلهور میسازید و اوج محبّتی را که باید به اباعبدالله(ع) داشته باشید به فعلیت می رسانید و مشخص میکنید چه احساسی نسبت به مصیبتی که بر اباعبدالله الحسین(ع) وارد آمده است، دارید. میگویی: «لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِكَ» مصیبت من بزرگ بود به خاطر این که شما به مشکلی این چنین افتادید و این یک نوع اتحاد است بین شما و حضرت اباعبدالله(ع) که با زیارت آن حضرت برای زائر او پدید میآید که مصیبت آن حضرت را مصیبت خود احساس میکند، در راستای اتحاد بین شیعیان با اهل البیت(ع)، رسول خدا(ص) میفرمایند: «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی اللَّهِ- حُشِرَ مَعَنَا وَ أَدْخَلْنَاهُ مَعَنَا الْجَنَّةَ»؛(42) هركه ما خانواده را در مسیر الهی دوست داشته باشد با ما محشور مىشود و او را به همراه خود به بهشت میبریم. که این نوعی یگانگی بین مُحب و محبوب است. بعد از یگانگی با نور امام معصوم است که در ذیلِ حب به حضرت سیدالشهداء(ع) اظهار میداری:
(فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَكْرَمَ مَقَامَكَ وَ أَكْرَمَنِی أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ(
از خدایی که مقام شما را بسی بزرگ داشت و مرا هم که در مقام سوگواری و محبت به شما هستم بزرگ داشت، میخواهم که خونخواهی شما را زیر فرمان امامی یاری شده از اهل بیت پیامبر(ص)، رزق من گرداند.
این که میگویید: «أَكْرَمَنِی»؛ حکایت از آن دارد که متوجهاید محبتِ به اهل البیت(ع) و سوگوارِ سیدالشهداء(ع) بودن یک کرامت بزرگ الهی است که خداوند به انسان میدهد و آن وقت از خدا خونخواهی اباعبدالله(ع) را میخواهی. چون با این خونخواهی خدایی میشوی و ارادهات در ارادهی حق فانی میگردد و لذاست که گفته میشود شیعه به این خونخواهی و انتقام زنده است و تاریخ را به سوی حق حرکت میدهد. شیعه در طول حیات تاریخیاش با سوز این انتقام، شُکُوه خود را حفظ کرده و نه تنها با اصحاب کربلا همتاریخ گشته است بلکه خود را در جبههای وارد کرده که حضرت مهدی(عج) فرماندهی آن را به عهده دارد، براساس همین اعتقاد است که در دعای ندبه در طلب حضرت مهدی(عج) ندا سر میدهید: «أَیْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ؟»؛ کجاست آن کسی که طالب خون آن کسی است که در کربلا کشته شد؟ لذا میفرمایند: «اِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ یطْلُبُ بِدَمِ الْحُسَین» چون حضرت قائم(عج) قیام کنند انتقام خون امام حسین(ع) را میگیرند و به این معنی است که جهت عالم به سوی فرهنگ امام حسین(ع) تغییر جهت میدهد. پس ما زندهایم به این که انتقام خون امامان را بگیریم و آن جریان فکری را که مانع حاکمیت فرهنگ اهل البیت(ع) بوده و هست از صحنهی تصمیمگیری عالم خارج نمائیم.
مگر میشود جبههای که اباعبدالله(ع) در رابطه با مقابله با یزید گشودند بسته شود؟ شیعه زنده است به حفظ و نگه داری این جبهه، تا همواره با اباعبدالله(ع) زندگی کند. امروز بیشتر از دیروز باید با امام حسین(ع) زندگی کنیم، چون ظلمات با شدت بیشتری به صحنه آمده و حق و حقیقت آمادگی ظهور بیشتری را پیدا کرده است. همینطور که ملاحظه میکنید اگر ملّت ما در این دورانِ ظلمات، پرتوی از حیات دارد، به جهت زندگی با حسین(ع) است و هر روز که زندگی با حسین(ع) برای او شدیدتر شد، حیات او شکوفاتر گشته و چهرهای دیگر از حقیقت نمایان شده است. پس تقاضایی که در این فراز جهت انتقام از قاتلان حضرت سیدالشهداء(ع) دارید جهت شرکت در یک حیات فعال است که هیچ وقت شور و نشاطش فرو نمینشیند به شرطی که زیر نظر امامی انجام گیرد که نصرت یافته از طرف خدا و از اهل بیت پیامبر خدا(ص) باشد.(43)