تربیت
Tarbiat.Org

زیارت عاشورا اتحاد روحانی با امام حسین(ع)
اصغر طاهرزاده

تنفر جهت‌دار

(وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْكِینِ مِنْ قِتَالِكُمْ(
لعنت خدا بر آن‌هایی که به قتل شما دست زدند و لعنت خدا بر آن‌هایی که زمینه‌ی این قتل را فراهم ساختند و آن را پذیرفتند.
ملاحظه کنید چگونه از طریق توجّه به زوایای حادثه‌ی کربلا روح خود را جهت می‌دهید و نگاه خود را متوجه جریان بنی امیه می‌کنید که بستر مبارزه با اهل البیت(ع) را فراهم کردند و منافقانه در لباس اسلام با تجسم اسلام یعنی امیرالمؤمنین(ع) به مخالفت برخاستند. شما در این فراز متوجه صورت‌های مختلف نفاق هستید که به طور مستقیم و غیر مستقیم زمینه‌ی مبارزه با اهل البیت(ع) را فراهم کردند و آن‌ها را لعنت می‌کنید، تا قلبتان جهتِ تنفّر خود را با بصیرت کامل از همه‌ی آن‌ها حفظ کند، ولی نه این که در این تنفّر بماند، بلکه برائت و تنفّری که جهت قلب را به خدا بکشاند. به همین جهت در فراز بعد می‌گوئید:
(بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ(
برائت و تنفّرم به جبهه‌ی ستم، برائتی است از آن‌ها به سوی خدا و به سوی شما ای اهل‌بیتِ پیامبر. برائتی است از همه‌ی آن‌ها و از پیروان و دوستانشان که به قتل شما دست زده‌اند.
در این فراز اظهار می‌داری تمامی موضع‌گیری‌هایم در مخالفت با اندیشه‌ی نفاق را با نیت تقرب به ساحت خداوند انجام می‌دهم. فرهنگ تنفّر دینی به ما می‌آموزد که تنفّرِ سرگردان نه! بلکه برائت جهت‌دار. یعنی ای اباعبدالله الحسین من با تنفّر به خطّ غیر شما، بندگی خودم را محکم می‌کنم و از طریقِ این تنفّر به سوی شما می‌آیم. چون تنفّرهای بی‌جهت و وَهمْی، انسان را در خود می‌فشارد و آنچه برای او می‌ماند کینه‌ا‌ی خسته‌کننده و فرسایشی است.
از این طریق شما جبهه‌ی‌ خود را تعیین می‌کنید و به زندگی خود شکل می‌دهید و با زندگان حقیقی تاریخِ بشر یعنی با ائمه‌ی معصومین(ع) به سر خواهید برد.
چنانچه ملاحظه می‌کنید در زیارت عاشورا موضع‌گیری‌هایی مطرح است که روح و قلب را جهت می‌دهد، یک حرف ساده‌ی سیاسی نیست، یک نوع برنامه‌ریزی برای زندگی در زیر پرتو دین است، دینی که حضرت باقر(ع) در موردش می‌فرمایند: «هَلِ الدّینُ اِلاَّ الْحُبِّ وَ الْبُغْض؟»؛(41) آیا دین جز حب و بغض است؟ در این فراز خود را از همه‌ی کفر جدا می‌کنید و می‌گوئید: «مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ»؛ از همه‌ی طرفداران و پیروان و دوستانِ قاتلان شما دوری می‌جویم. آخر مگر شرط دلدادگی به دوست این نیست که خود را در غم و مصیبت با او هم‌نوا کنی؟ آیا دوستی بهتر از امام حسین(ع) هست که با او همدردی کنی و با او همدل شوی؟ لذا برای اثبات همدلی و اعلام یگانگی اظهار می‌دارید:
(یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ(
ای اباعبدالله و ای پدر بندگان خدا! در همه‌ی عمر و تا روز قیامت، تسلیم و فرمان‌بر شما و کسانی هستم که فرمان‌بر شما هستند و مخالف کسانی هستم که مخالف شما می‌باشند. در این فراز اظهار می‌داری در تمام ابعاد زندگی‌ام، اعم از امور فردی و اجتماعی دو پرچم در دست دارم، یکی پرچم ولایت و اطاعت و محبت و یاری شما و دل سپردن به آن‌هایی که به شما دل سپرده‌اند، یکی هم پرچم عداوت و کینه و دشمنی با دشمنان شما که حجاب حقیقت شدند و ظلمات را بر عالم حاکم نمودند.
خدایا چقدر زندگی با حسین(ع) و یاران او زیباست. هر کس در دنیای خاص خود زندگی می‌کند و با آرزوهای خاصی به سر می‌برد و براساس آن نوع از زندگی که برای خود پذیرفته ‌است انتخاب‌های خود را تنظیم می‌کند. با این جمله در واقع تعهّد و بیعتی با اباعبدالله(ع) می‌کنم که همواره در آن نوع از زندگی که آن حضرت برای ما تعریف کرده‌اند بمانم و در همان راستا با دوستان حضرت به سر خواهم برد و در مقابلِ دشمنان خانواده‌ی رسول خدا(ع) با تمام وجود مقابله می‌کنم، زیرا زندگی همواره دو طرف دارد، یک طرف محبّت و یک طرف نفرت و هر محبّتی به محبوب به معنی دوری از طرف مقابل است وگرنه محبت، محبتی حقیقی و آرامش‌دهنده نخواهد بود. به همین جهت هم برای این‌که نفرت خود را جهت عینی بدهی و در حدّ تنفّر وَهمی و غیر ملموس نماند، نظر به سردمداران کفر می‌کنی و نام آن‌ها را به زبان می‌آوری تا مصداق تنفّرِ مقابل این محبّت، صورت حقیقی به خود بگیرد و لذا اظهار می‌داری: