وقتی بشر از دین حقیقی که منجر به رشد بندگی او میشود، محروم شد و بینش مادی بر روح جامعه حاکم گشت مکاتبی مثل اومانیسم و لیبرالیسم به جای دین مینشینند. لیبرالیسم در عمل یعنی آزادی از همه چیز، حتی آزادی از دین. به قول یکی از دانشمندان: ابتدا در غرب شعار آزادی، برای رها شدن از تنگناهای کلیسا بود ولی در نهایت به آزادی از تمام دستورات دین ختم شد و اومانیسم یا اصالت دادن به انسان و امیال انسانی، به جای خدا و احکام الهی نشست. دموکراسی در چنین فضایی مطرح شد، این است که دموکراسی غربی به معنی حاکمیت رأی انسانهایی است که از همهی مقیدات معنوی بریده و هیچ امر مقدسی را بر نمیتابند(89) در چنین فضایی دیگر مهدی(عج) که رجوع به حق را متذکر میشود، ظهور نمیکند.
وقتی معنی مادیشدن دین روشن شود و علت آن نیز درست ارزیابی گردد برای برون رفت از آن میتوان برنامهریزی کرد. ابتدا باید نگران گرایش مردم به ظاهر و ظاهربینی بود و این که چگونه توجه آنها از امور باطنی و قدسی منحرف شده و به امور حسّی و مادی معطوف گشته است. تا وقتی برامور باطنی و قدسی و نقش اساسی آنها در جامعه تأکید نمیکنیم هیچ امیدی جهت رفع مشکلات جامعه نباید داشته باشیم. باید بپذیریم در فضای غربزدگی امروزی مردم ما در فهم دین و امور قدسی کاملاً سطحی هستند. اگر به دستورات دین در هر موضوعی نظر کنید ملاحظه میفرمائید دو محور در آنها مدّ نظر است، یکی رفع تعلقات قلبی از امور حسّی و دنیایی و دیگر نظر به عوالم معنوی و سُنن غیبی. به عنوان مثال به دستورات دین در ماه رجب و یا در ماه رمضان که نگاه کنید میبینید آن دو محور صورت کاربردی به خود گرفته است، میفرماید: ماه رجب، ماه خداست.(90) یعنی ماه توجه به غیبِ عالم است و میفرماید: از طریق استغفار و روزه و خواندن سورهی توحید و امثال این اعمال توجه خود را به حق بیندازید و در افقی بالاتر از عالم ماده زندگی خود را مستقر کنید.(91)
با توجه به نکاتی که عرض شد روشن است که ظاهرگرایی در دین، بسیار خطرناک است و موجب مادی شدن دین میگردد و در آن حال مردم طلبکار دین میشوند چون متوجه نیستند که باید تلاش میکردند تا حجابهای بین آنها و حقایق معنوی کنار رود تا نور آن حقایق بر قلبها تجلی نماید، طوری میشوند که باید به آنها باج بدهید تا ظاهر دین را رعایت کنند، چون دین را در حدّ یک حزب پذیرفتهاند.
در شرایطی که حضرت علی(ع) حاکم جامعه اسلامی هستند آنچنان نظر به عالم معنا شدید است و همه خود را بدهکار دین میدانند که آن شخص خدمت آن حضرت میآید که دست مرا ببُرید چون دزدی کردهام و میخواهد حضرت حکم خدا را بر او جاری کنند تا پاک شود و از این طریق روزنهی غیب به روی جانش گشوده گردد، چون به این شعور رسیده است که تا تسلیم کامل احکام الهی نشود دریچهی غیب به رویش باز نمیشود و تازه وقتی اِبْنِ الکوّاء که از دشمنان علی(ع) بود او را دید از او پرسید: دست تو را چه کسی برید؟ آن جوان گفت: او که؛ «بابُ الیقین وَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ، وَ الشَّافِعُ یَوْمَ الدِّینِ الْمُصَلِّی إِحْدَى وَ خَمْسِینَ. قَطَعَ یَمِینِی إِمَامُ التُّقَى، وَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَى، شَقِیقُ النَّبِیِّ الْمُجْتَبَى، لَیْثُ الثَّرَى غَیْثُ الْوَرَى، حَتْفُ الْعِدَى، وَ مِفْتَاحُ النَّدَى، وَ مِصْبَاحُ الدُّجَى. قَطَعَ یَمِینِی إِمَامُ الْحَقِّ، وَ سَیِّدُ الْخَلْقِ، فَارُوقُ الدِّینِ، وَ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ، وَ خَیْرُ الْمُهْتَدِینَ، وَ أَفْضَلُ السَّابِقِینَ، وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ»؛(92) باب معرفت و یقین و ریسمان استوار خدا است، و شفاعتكنندهی روز جزا، و گزارندهی پنجاه و یك ركعت نماز در شبانهروز؛ دست راست مرا او برید كه پیشواى پرهیز پیشگى است و پسر عمّ مصطفى است و برادر خواندهی پیامبرِ برگزیدهی خدا، شیر بیشهی خدا و باران رحمت بر همگان و مرگ دشمنان و كلید بخشش و احسان و چراغ تاریكیها. دست راست مرا امام حق و سرور خلق برید.
این نوع نگاه به احکام الهی است که انسان را جلو میبرد و جامعه را از بحران آزاد میکند. به همین جهت سلمان سه روز پس از دفن پیامبر(ص) در خطبهای که خواند میگوید: «وَ الَّذِی نَفْسُ سَلْمَانَ بِیَدِهِ لَوْ وَلَّیْتُمُوهَا عَلِیّاً لَأَكَلْتُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَقْدَامِكُمْ وَ لَوْ دَعَوْتُمُ الطَّیْرَ لَأَجَابَتْكُمْ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ لَوْ دَعَوْتُمُ الْحِیتَانَ مِنَ الْبِحَارِ لَأَتَتْكُمْ وَ لَمَا عَالَ وَلِیُّ اللَّهِ وَ لَا طَاشَ لَكُمْ سَهْمٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ وَ لَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فِی حُكْمِ اللَّهِ»!(93) به خدایى كه جان سلمان در دست اوست سوگند اگر على را پیشوا و والى خود ساخته بودید، هر آینه بركت و نعمت از آسمان و زمین اطراف شما را فرا مىگرفت، تا آنجا كه پرندگان آسمان دعوت شما را اجابت مىكردند و ماهیهاى دریا خواستهی شما را مىپذیرفتند و دیگر هیچ دوست و بنده خدایى فقیر نشده و هیچ سهم از فرائض الهى از بین نمىرفت، و هیچ دو نفرى در حكم خدا اختلاف نمىكردند.
فراموش نکرده اید یکی از نکات اساسی که در دین مورد توجه است و جنبهی معنوی دین را محفوظ میدارد این است که تأکید دارد، هر چیزی باطنی دارد و باید متوجه جنبهی باطنی مخلوقات و دستورات باشیم. خداوند میفرماید: «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»؛(94) هیچ چیزی نیست -که مخلوق خدا باشد- مگر اینکه خزینهها و اصل آن نزد ما است و ما نازل نمیکنیم مگر اندازهای معلوم و محدودی از آن را. پس وقتی هر مخلوقی ـ اعم از زمین یا انسان یا درخت ـ دارای مراتب باطنی است باید این ظواهر را وصل به آن باطن دید همان طور که در مقام نفس ناطقه وقتی شما در عالم ماده رکوع و سجود انجام میدهید، درست است که در موطن عالم ماده بدن شما در حرکت است ولی آن رکوع و سجود در عالم غیبِ شما صورت دارد و در همین راستا در برزخ و قیامت فرشته ای را ملاقات میکنید که در کنار شما است از او میپرسید تو کیستی؟ او جواب میدهد: من عقیدهی نیکویی هستم که تو بر آن بودی «اَنَا رَأْیکَ الْحَسَنُ اَلَّذی کُنْتَ عَلَیه»؛(95) عقیده که در این دنیا یک نوع فهم است، باطنی دارد که در موقع خودش در قیامت به صورتی خاص ظاهر میشود زیرا آن دنیا باطن این دنیاست. تأکید شده است در نماز حضور قلب داشته باشید و الفاظ آن را کامل ادا کنید، برای این که نماز شما دارای باطن شود و به صورت یک مَلَک در آن دنیا مددکار شما باشد و از سختیهای برزخ و قیامت شما را نجات دهد.(96) در روایت آمده است که از هر قطرهی آب وضو یک مَلَک ساخته میشود چون آب تا وقتی شما با آن وضو نگرفتهاید آب است ولی هنگامی که با آن وضو گرفتید آبِ وضو است و متصل میشود به نیت شما که مربوط به نفس ناطقه است.
با توجهکردن به باطن دین، از قشریت صِرف رهایی پیدا میکنیم و عالَم ظاهر را آیت عالَم باطن مینگریم و فرهنگ علی(ع) به صحنه میآید که فرمود: «مَا رَأَیتُ شَیئَاً اِلاَّ وَ رَأَیتُ اللّهَ قَبْلَهُ»؛(97) چیزی را ندیدم مگر آن که قبل از آن خدا را دیدم. در چنین نگاهی است که ظاهر به باطن متصل میگردد و دینداری، عامل اتصال زندگی دنیایی به زندگی معنوی و ابدی قیامت میشود و جایگاه دستورات دین معلوم خواهد شد، همهی اینها در گرو توجه به آیه فوق است که میفرماید هر مخلوقی حقیقتی باطنی و خزینهای دارد که نزد خدا است و به اندازهای محدود از آن را نازل کردیم.
نکتهی دیگری که باید به آن توجه داشت این است که خودِ دین برای اثبات حقانیت خود کافی و توانا است. پس در ارائهی دین باید سعی کنیم دین را به طور صحیح طرح کنیم. گاهی برای اثبات حقانیت دین از موضوعاتی مدد میگیریم که موجب میشود چهرهی حقیقی دین در حجاب رود، در حالی که اگر انسان دربارهی خودِ دین تفکر کند و وارد آن شود چون فطرتش در عطش اُنس با خداوند است و دین تنها عامل چنین اتصالی است، به خوبی دین و دستورات آن را میپذیرد، دیگر نیازی به آوردن تأییداتی از علم جدید نیست که بگوئیم چون علم جدید ثابت کرده است مصرف مشروبات الکلی موجب خرابی کبد میشود و به بدن ضرر میرساند از نظر اسلام حرام است، مسلم هر چیزی که به بدن ضرر برساند از نظر اسلام حرام است ولی ما از کجا میدانیم علت حرمت مشروبات الکلی فقط همین باشد، از کجا که نظر اصلی قرآن به آثار باطنی آن است و چون روح و قلب را خراب میکند و راه ارتباط با خدا را از بین میبرد حرام شده و به تبع آن آثار جسمانی هم دارد؟
مطلب دیگری که باید برای دیندار شدن و آزاد شدن از مادی شدن دین در نظر داشت توجه به تغییر افق روحانی انسان است که با دیندار شدن برای انسان پیش میآید و نه صرفاً اکتفاکردن به اطلاعات دینی، آری اطلاعات دینی لازم است ولی کافی نیست. اگر با توجه به علمی که نسبت به حقایق عالم معنا پیدا میکنیم در وجود انسان تحول ایجاد نشود هنوز دنیا و امور مادی را اصل گرفتهایم و جهت جان را تغییر ندادهایم و ناخودآگاه دین را به عنوان وسیلهای جهت دنیاداری پذیرفتهایم، در این صورت طعم دینداری به جان ما نمینشیند تا جذبههای دنیا رو به ضعف و سردی بگذارند زیرا آن کسی که دلش به دنیاست، دنیا را برای خود زیبا میکند هر چند الفاظی که به کار میبرد الفاظ دینی باشد، در آن صورت خدا را هم برای دنیای خودش میخواهد، اینها کجا و آنها کجا که خداوند دربارهشان فرمود: «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّكَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»؛(98) مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمىدارد و از روزى كه دلها و دیدهها در آن زیرورو مىشود مىهراسند.
انسان موظف است نگاه خود به عالم غیب و معنویت را روز به روز تقویت کند تا دینداریاش تبدیل به عادت نشود و از دینداری و نشاط قلبی بیبهره نماند تا مجبور شود با دینِ مادی شده خود را مشغول کند.