اگر متوجه حقایق غیبی و چگونگی وجود آنها در آن عالم باشیم هرگز نباید با جلوههای آن حقایق چنین رفتاری داشته و بگوئیم فعلاً مصلحت نیست که آن اعمال را انجام دهیم و با غفلت از جایگاه آن اعمال ارتباط خود را با عالم وجود قطع نمائیم، مثل بندگی خدا از طریق عبادات شرعی که موجب اُنس با انوار الهی میشود، حال مگر میشود یک روز بندگی خدا مصلحت نباشد؟ زیرا خداوند یک حقیقتِ غیبیِ برین است، نه یک قرارداد بشری که بشر قرار گذاشته باشد که موجودی به نام خدا در عالم باشد. عمدهی مشکل خلفا در صدر اسلام این بود که احکام اسلام را دستورات قراردادی میدانستند و فکر میکردند این احکام را جبرئیل به عنوان قراردادهایی برای بشر آورده است، خلفا در این که آن دستورات صورت حقایق غیبی است و از طریق انجام آنها جان انسان با صورت ملکوتی آن اعمال مرتبط میشوند، مشکل داشتند.
قرآن دربارهی پیامبر(ص) میفرماید: «مَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَیٰ»(76) او هیچ سخنی را براساس میل خود بر زبان نمیآورد. چون فانی در مشیت الهی است و قلب آن حضرت ظرف اراده خداوند است. وقتی پیامبر(ص) فرمودند کاغذ و قلمی بیاورید تا چیزی بنویسم که در آینده گمراه نشوید، خلیفهی دوم گفت: «اِنَّ الرَّجُلَ لَیهْجُر»؛(77) این مرد هذیان میگوید. با چنین نگرشی به پیامبر(ص) و با غفلت از آیهی قرآن که میفرماید: پیامبر خدا(ص) هیچ سخنی را براساس میل خود بر زبان نمیآورد، در نظر بگیرید چه تصوری از قرآن و پیامبر(ص) پیدا می شود و معنی مادیکردن دین جز این نخواهد بود. در این دیدگاه جایگاه وَحی و پیامبر(ص) ناشناخته میماند و در همین رابطه با توجه به این که میدانند حکم خدا آن است که برای زناکار باید حدّ جاری شود، میگویند در این مورد خاص صلاح نیست. یا وقتی خلیفهی دوم را غلام «مغیرة بن شعبه» که یک ایرانی بود، به قتل رساند، عبیدالله بن عمر در مقابل قتل پدرش هرمزان را که یک شاهزادهی تازه مسلمان ایرانی بود، کشت ولی خلیفهی سوم از قصاص قاتل سرباز زد و گفت: «دیروز پدرش را کشتهاند، نمیتوانم امروز خودش را بکشم.»(78) این موضعگیری خبر از آن میدهد که جایگاهی برای احکام الهی در میان نیست و هر کس به تشخیص خود می تواند حکم خدا را تعطیل کند. تمام این نمونهها را از آن جهت عرض میکنم که ملاحظه بفرمائید معنی مادیشدن دین چیست و چه خطراتی برای جامعه به پیش میآورد و راه درمان جهان اسلام را در کجا باید یافت.
تصور شد که دین یک امر قراردادی است و میتوان در مقابل این قرارداد، قراردادهای دیگری وضع کرد و از این طریق دین از حقیقت اصلیاش خارج گردید و در نتیجه جامعهی اسلامی نتیجهای را که باید از دین بگیرد نگرفت. زیرا با اجرای حدود الهی است که برکات آسمان بر زمین جاری میشود و براساس اعتقاد به باطن داشتن احکام الهی است که وقتی خلیفه سوم در اجرای حدّ شرابخواری بر ولید بن عقبه طفره میرفت، علی(ع) خودشان ولید را شلاق زدند(79) و حضرت در مورد عدم قصاص عبیدالله بن عمر به شدت اعتراض کردند و پس از خلافت فرمودند اگر بر عبیداللهبن عمر دست یابم خون او را به خون هرمزان خواهم ریخت(80) از آن پس عبیدالله از علی(ع) متواری بود تا در زمان خلافت آن حضرت به معاویه پیوست.