امروزه گاهی در محافل روشنفکری زمزمه میشود که دین باید «عَصری» و مطابق علم زمانه باشد. آیا میتوان پذیرفت که دین خدا هماهنگ با عصر و دورهی جدید بشود و براساس ملاکهای علم تجربی و تعریفی که علوم تجربی از عالم و آدم دارد، تفسیر شود و یا عصر و روزگار باید هماهنگ با افقی شود که دین تعیین میکند؟ وقتی کسی بگوید دین باید هماهنگ عصر شود، به فهمی که زمانه از عالم و آدم دارد اصالت داده است نه به دین. «ارنست رنان» در مورد مسیحیت گفته بود: «دین باید اصلاح شود و با وضع جدید سازگاری کند.» از نظر او وضع جدید اصیل است و هر آنچه بشر جدید از عالم میشناسد عین حق و حقیقت است و باید دین با آن هماهنگ شود، نتیجهی این حرف این میشود؛ علوم تجربی که شاخصهی وضع جدید است، مَثَلِ اَعْلای حق و حقیقت تلقی شود و کمال آدمی هم رسیدن به علم تجربی باشد، بدون آنکه بشر به عالمی بالاتر نظر کند و بخواهد خود را در حدّ اتحاد با عالم ملکوت تغییر دهد. در حالی که به قول شیخ الرئیس: علم تجربی ظُنُونِ مُتَراکِمه است مگر این که با قیاس خفی مسئله را جهت بدهید. اگر کسی بگوید دین باید قامتش را خم کند و با وضع جدید منطبق شود، به معنای آن است که قراردادهای بشرِ حسّی را به جای احکام الهی قرار دهیم که این شبیه اجتهاد بر دین است که در صدر اسلام واقع شد، اگر مواظب تبعات سخنان آنهایی که میگویند دین باید عصری باشد، نباشیم از آفاتی که یکبار تجربه کردیم و راه ارتباط بشر با عالم قدس را منقطع نمودیم، مصون نخواهیم ماند.
بینشی که هماهنگکردن دین با عصر جدید را پیش میکشد و اصرار دارد باید اصالت را به برداشتهای علوم جدید نسبت به عالم و آدم داد، ناخودآگاه خبر از برداشت غلط خود از جایگاه دین در هستی میدهد. چنین بینشی معتقد است چیزی اصیلتر از دین وجود دارد و دین باید رنگ آن چیز را به خود بگیرد و جالب است آنچه را دنیای مدرن پیشنهاد میکند عموماً عادات و رسومات اجتماعی است که هیچ ریشهی باطنی ندارند تا بشر را به ثابتات عالم متصل گردانند.
به گفتهی یکی از اندیشمندان معاصر: «ژان ژاک روسو با بحث قراردادهای اجتماعی میخواهد بگوید بشر با فکر خود میتواند اجتماع خود را بگرداند و تدبیر کند و نه نیاز دارد با طبیعت هماهنگ شود ـ بلکه طبیعت را هم هماهنگ قراردادهای خود میکند ـ و نه نیاز به مرجعی و حقیقتی دارد که بخواهد قراردادهای اجتماعیاش را هماهنگ حقایق قدسی قرار دهد.»(29)