سؤال: آیا رؤیت بصری جنّیّان ممكن است؟
جواب: ما اگر تصمیم بگیریم و برنامه ریزی كنیم جنّیّان را ببینیم كار بدی میكنیم اثرش هم منفی است، روحمان خراب میشود. اما اگر جنّیّان خودشان بخواهند خود را نشان دهند، آن اشکال ندارد. آیتاللهحسینیتهرانی در کتاب «نگرشی بر مقاله قبض و بسط تئوریك شریعت» نقل میکنند كه علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» فرمودند در تهران که بودم آقا سید نورالدین - آقازاده کوچک ایشان- آمد و گفت آقای بحرینی که توان احضار جنّ را دارد در تهران است، آیا میخواهید او را نزد شما بیاورم؟ آقا میفرمایند: اشکال ندارد - دقت بفرمایید؛ علامه طباطبایی دنبال این كارها نمیروند- بالاخره بحرینی آمد، گفت یك چادر بیاورید و دورش را بگیرید، ما دور چادر را گرفتیم، حدود دو وجب از زمین فاصله داشت، در این حال جنّیان را حاضر کرد و صدای غلغله و همهمه شدیدی زیر چادر برخواست و یك موج بسیار شدیدی چادر را تکان میداد و میلرزند به طوریکه نزدیک بود چادر از دست ما خارج شود، بعد گفت زیر چادر را نگاه كنید، دیدیم آدمکهایی به قامت دو وجب زیر چادر بودند، تکان میخوردند و رفت و آمد داشتند. من با كمال فراست متوجه بودم كه این صحنه چشم بندی و صحنهسازی نباشد، دیدم نه، صد در صد وقوع امر خارجی است.(39) پس اینکه سؤال فرمودید آیا جنّیان را میتوان با رؤیت بصری دید، ظاهراً ممکن است، ولی حساب کنید آن طرف كه توانسته جنّیّان را حاضر كند عمرش را ضایع كرده است تا جنّیان را ببیند و نشان دهد. ولی یک وقت است پیامبر(ص) و یا یکی از اولیاء الهی(ع) بر اساس قدرتی که خدا به آنها میدهد میتوانند بر جنّیان تسلط یابند و آنها را تسخیر کنند، آن موضوعش جداست و تسخیری که حضرت سلیمان(ع) داشتند از این نوعِ اخیر است.
سؤال: اگر رتبهی جنّیّان - جنّیهای مؤمن- از انسان پایینتر است چگونه ابلیس توانست در ردیف فرشتگان قرار گیرد؟
جواب: رتبهی ملائکه از رتبهی آدم به عنوان خلیفةالله پایینتر است. زیرا ملائکه مقام محدودی دارند و حامل یک اسم یا چند اسم از اسماء الهی میباشند، به تعبیر قرآن سخن ملائکه عبارت است از اینکه: «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُوم»؛(40) ما را مقام و مرتبهای نیست، مگر مقام و مرتبهای محدود. و یا میگویند «وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»؛(41) پروردگارا! ما به حمد تو تسبیح تو را میکنیم و تو را تقدیس مینماییم. چنانچه ملاحظه میفرمایید ملائكه در حدّ تسبیح و تحمید و تقدیس، خدا را نشان میدهند. اما در مورد آدم فرمود: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا» و خداوند به آدم همهی اسماء را آموخت. پس مقام آدم مقام تعلیم كل اسماء است. و لذا وقتی به ملائکه فرمود از آن اسماء خبر دهید اظهار ناتوانی کردند. قرآن میفرماید: «فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ * قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَكِیمُ»؛(42) سپس به فرشتگان فرمود اگر راست مىگویید که شایستگی خلیفةاللهی بودن دارید، از این اسماء به من خبر دهید. گفتند منزهى تو، ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى هیچ علمى نیست، تویى داناى حكیم. ملائکه اعلام میکنند که توان تعلیم و ارائه همه اسماء را ندارند. پس با توجه به آیات فوق، یک موجودی میتواند با عباداتِ خود در حدّ ملائکه بالا برود ولی جامع کمالات الهی نباشد، از این جهت ابلیس توانست در حدّ ملائکه قرار گیرد، بدون آنکه حامل جامعیت اسماء الهی باشد. ولی خلیفةالله که صورت بالفعل آن امام معصوم میباشد مقام جامعیت اسماء را دارا است.(43)
سؤال: اگر مورد آزار جنّیّان واقع بشویم چه باید بكنیم؟
جواب: همینطور كه عرض شد؛ آزار جنّیان فرقی با اینکه کسی پشت سر شما دروغ ببافد نمیکند. در آنجا شما در حدّ خود از خودتان دفاع میكنید و باقی آن را هم به خدا واگذار مینمایید که خدا مدافع بزرگی است. مشكل اینجا است که فكر میكنیم جنیان آزادند هر کاری خواستند بر علیه ما بکنند و ما در مقابل آنها دستبسته هستیم. چنین خبری نیست، ما چوب تصورات غلط خود را میخوریم، حال اگر خدا بخواهد این چوب را به شما بزند ممکن است از طریق ساحر و جنّ بزند. ما باید بگوییم خدایا ما را ببخش. عملاً از طریق اصلاح خود و پناهبردن به خدا مشکل برطرف میشود.
در کتاب «سفینةالصادقین» آمده است؛
«جناب آیتالله شیخ مرتضی طالقانی - استادِ مرحوم علامه محمدتقی جعفری- میفرماید تصمیم گرفتم در مسجد سهله چله بگیرم، و چون دیدم وقت ندارم برای خود غذای گوشتی تهیه کنم بنا را بر آن گذاشتم که غذای حیوانی نخورم. چند روز گذشت؛ در حالی که در حجره تنها بودم متوجه شدم یک نفر كنارم نشسته است، کمی جا خوردم! گفت آقای شیخ مرتضی نترس، چون شما تصمیم گرفتید حیوانی نخورید ما جنّیان میتوانیم به شما نزدیک شویم. من از اجنّه هستم، آمدهام خدمت شما كارهایتان را انجام دهم، و با هم رفیق میشوند. اتفاقاً یكی از خانوادههای نجف، از اعراب بادیهنشین خدمت حاج آقا شیخ مرتضی آمد و گفت؛ مدتی است به داخل خانهی ما سنگ پرتاب میكنند، هر چه نگاه میكنیم هیچ كسی نیست، فقط سنگ میزنند، اگر میشود كاری بكنید. آقای شیخ مرتضی از جنّی كه با او رفیق شده بودند میخواهند كه بگو به خانه این بنده خدا سنگ نزنید، آنها هم به دستور آقا دیگر سنگ نمیزنند، گویا عصبانیت آنها از آن شخص باقی بوده و به همین جهت بعد از رحلت آقا، دوباره سنگ میزدند».
این قضیه را عرض كردم تا متوجه باشیم علت آزار بعضی از جنّیان خود ما هستیم. ما متأسفانه از سر بیکاری فضولیهای بیخود میکنیم و در اثر این تجسسها پای جنّیان را در زندگی خود باز مینماییم. همینطور که فضولی میکنیم ببینیم همسایه امشب چه غذایی میخورد، نقشهها میکشیم تا از کار مردم سر در بیاوریم، و موجب ناراحتی همسایه میشویم. اخیراً شنیدم خانمی که از شوهرش طلاق گرفته و نزد مادرش زندگی میكرد، فهمید شوهرش برای اینكه ببیند اینها چه میكنند با هزار صدمه یك خانهای كنار خانه آنها كرایه كرده بعد با دوربین از كانال كولر آنها را زیر نظر گرفته، حالا کارش لو رفته و با شکایت آن خانم فعلاً آقا زندان است. آخر مگر بیكاری، تو كه همسرت را طلاق دادی دیگر به تو چه مربوط است که آنها چکار میکنند. در همین راستاست که انرژی زیادی خرج میکنیم تا جواب فضولیهایمان را بدهیم، خیالات ما تحریک میگردد و زمینهی تعقیب جنّیان در ما فراهم میشود و آنها هم عکسالعمل نشان میدهند.
جنّیها از نظر حوزه زندگی اصلاً در حوزهی زندگی ما قرار ندارند، در ساحت و مرتبهی دیگری در این عالم زندگی میکنند و هیچ ربطی هم به ما ندارند اما اگر ما وارد زندگی آنها شدیم و با انواع حیله خواستیم آنها را تسخیر کنیم و یا از کار آنها سر در بیاوریم، ماجرا شروع میشود. جلسهی قبل عرض كردم چقدر باید تلاش كرد تا یك جنِّ سرگردان را تسخیر كنیم و ارادههای خود را به او تحمیل نماییم، بالأخره او هم در سر فرصت انتقامش را میگیرد. ما اگر با صرف انرژی زیاد جنّیها را وارد حوزه خودمان بكنیم بالأخره بین ما و آنها تصادم پیش میآید و نمونه تصادمها آن سنگپراندن و امثال آن است. همانطور که ما به شیطان میدان میدهیم که وارد روح و روان ما بشود و عنان زندگی ما را در دست گیرد، هر چقدر ما به او میدان بدهیم جلو میآید تا آنجایی که به تعبیر امیرالمومنین(ع) اول بیآبرویت میكند، بعد هلاکت مینماید. الحمدلله شما با زیارت امام معصوم و یا با ماه محرم و رمضان، مانع نفوذ همهجانبهی شیطان میشوید و گرنه بیچاره میشدید. امثال آیتالله شیخ مرتضی طالقانی كه به جنّیان میدان نمیدهند نه تنها مورد آزار آنها قرار نمیگیرند، بلکه به آنها دستور هم میدهند. با آقایی مصاحبه کرده بودند که میگفت جنّیان میآیند فرزندم را میبرند و او را در بعضی شهرها گردش میدهند و میآورند، از این قضیه خوشحال هم به نظر میرسید، در حالی که اگر درست باشد معلوم نیست كار به كجا میكشد. اشکال اساسی آن است که ما وارد حوزهی زندگی آنها شویم و یا اجازه دهیم که آنها وارد زندگی ما شوند.
سؤال: آیا با هر انسانی یك جنّ به نام همزاد متولد میشود؟
جواب: نه؛ چنین چیزی درست نیست، آنقدر حرف بیپایهای است که اصلاً احتیاجی نیست درباره اش بحث كنیم، کسی که چنین ادعایی کرده باید دلیل بیاورد چگونه به این مطلب رسیده است. آری خداوند میفرماید: «وَمَن یَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»؛(44) هركس از یاد خدا روی برگرداند برای او شیطانی كه او را همراهی كند قرار میدهیم. كه این ربطی به همزاد ندارد، بلكه همراهی شیطان است با كسی كه از یاد خدا روی برگردانده.
سؤال: افرادی هستند که نسبت به نظام اسلامی و یا مسائل مسلمین بیتفاوتاند و از طرفی کرامتهایی نیز دارند، آیا به كرامتهای اینگونه میتوان اطمینان كرد؟
جواب: دقت كنید که کرامت به خودی خود نباید ارزش به حساب آید، حتی امکان دارد شیطان شما را اهل كرامت كند و ذهن شما را به همین کرامتها مشغول كند و در نتیجه از «کریم» باز دارد، شما هم مغرور شوید به اینکه اگر راه من غلط بود نباید به چنین کراماتی دست مییافتم. آن چه در اسلام اصل است «بندگی خدا» است، هدفِ هیچیک از اولیاء الهی در انجام بندگی، کرامت نمیباشد، حالا اگر خداوند در امری خاص مصلحت دید و کرامتی از طریق آنها به سایر مخلوقات نشان داد بحث دیگری است، ولی این نوع كرامتها، به خودی خود در اسلام، كمال به حساب نمیآید، به همین جهت ائمه(ع) در اقلّ كرامت هستند. مقام اولیاء؛ بندگی است، كرامت مخصوص خدا است، من باید بنده باشم و او باید ربّ كریم باشد. محیالدینبنعربی میگوید از استادم پرسیدم كه چرا شاگردان شما بیشتر از شما كرامت دارند؟ گفت من میخواهم بنده باشم آنها میخواهند رب باشند. حقیقت من بندگی است، و نه نمایش قدرت، حقیقت رب قدرت و اظهار کرامت است، هر چه من در حقیقت خود بمانم، به مقصد نزدیکترم. اینجاست كه یادتان باشد اگر مثلاً امام هادی(ع) به شیری كه روی پرده بود میگویند فلانی را بخور، به جهت آن است که مقام امامت آن حضرت در خطر است و طرف میخواهد مقام امامت حضرت را زیر سؤال ببرد.
در مورد جایگاه کرامتی که از اهل کرامت صادر میشود با آنچه اهل توحید دارند و سعی به نفی خود دارند به فصل آخر كتاب «جایگاه و معنی واسطه فیض» رجوع فرمایید در آنجا در یک پاورقی طولانی از صفحهی 299 به بعد، فرق كرامت و توحید بحث شده و این که اهل كرامت عموماً نفس خود را تقویت میكنند، ولی امامان معصوم(ع) خودشان را هیچ میكنند تا خدا در قلبشان جلوه كند. اهل كرامت با ریاضتهای مخصوص نفس ناطقه را تقویت میكنند، و چون نفس انسان مجرد است اگر از بدن آزاد شد نگاه میكند میبیند در چهارصد كیلومتری چه خبر است، این به جهت قدرت نفس است. اما امام معصوم(ع) از حق خبر میگیرد و لذا باید بین اهل کرامت و اهل توحید تفکیک قائل شد. اهل توحید صحنههای بزرگ تاریخ توحیدی را شکل میدهند هماکنون یك بسیجیِ ناب در برزخ از اهل كرامت خیلی جلوتر است. حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» و علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» و آیت الله بهجت«رحمةاللهعلیه» اهل توحیداند، هر چند اگر خداوند مصلحت بداند کرامتهایی نیز از طریق آنها اظهار میشود. شنیدهاید فلان مرد خدا كه خیلی هم به مردم كمك میكرد مثلاً یك انجیر میداده طرف میخورده خوب میشده است، در برزخ گفته به جهت توجه به کرامتها عقب افتادم.
در مورد جنّیانِ شیعه که در خدمت امامان(ع) بودهاند به طرح چند روایت بسنده میکنیم؛
از سعد اسكاف هست كه نزد ابىجعفرامام باقر(ع) رفتم و اجازه شرفیایى خواستم، مواجه شدم با كاروانهایی از شتر كه در پشت در صف كشیده بودند و با صداهایی بلند نیز مواجه شدم، در آن هنگام قومى عمامه بر سر از در بیرون شدند مانند هندوها. گفت: من نزد امام(ع) رفتم و گفتم: یابنرسولالله؛ امروز دیر اجازه فرمودید و من مردمى را دیدم بیرون شدند عمامه بر سر و ناشناس. فرمود: اى سعد میدانى اینها چه كسانی بودند؟ گفتم: نه. فرمودند: «همكیشان تو از طایفهی جنّ بودند، مىآیند مسائل حلال و حرام و احكام دین خود را از ما میپرسند.»(45)
از عمار سجستانى است كه گفت: من جهت شرفیابی نزد امام ششم(ع) نیاز به إذنگرفتن نداشتم، در منى یك شبانه روز در چادر او نشستم، و اجازه دادند به جوانانى مانند مردان هندى که به حضورشان برسند. عیسى شلقان بیرون آمد و ما از او اجازهی شرفیابی در محضر امام را خواستیم، به من اجازه دادند. میگوید: به من فرمودند: اى اباعاصم از چه موقع آمدى؟ گفتم: پیش از آنها كه نزد تو آمدند و ندیدم بیرون روند، فرمودند: آنها قومى از جنیان بودند، مسائل خود را پرسیدند و رفتند.(46)
سدیر صیرفى گوید: امام پنجم(ع) حوائجى در مدینه داشتند به من سفارش فرمودند. در این میان كه در دره روحاء بر شترم سوار بودم ناگاه دیدم یك آدمى جامهاش را به خود میپیچید، گوید براى او ایستادم و پنداشتم تشنه است و قمقمه را به او دادم، گفت: نیازى بدان ندارم و نامهاى كه گِلِ مُهرش تر بود به من داد، نگاه كردم مُهر امام(ع) را داشت. گفتم چه وقت حضورِ نامهنویس بودى؟ گفت: هم اكنون. و دیدم در نامه كارهایی است كه به من فرموده ، نگاه برگرداندم و كسى را ندیدم. گوید: امام(ع) آمد و دیدارش كردم و گفتمش قربانت؛ مردى نامهاى با گِلِ تَر برایم آورد. فرمودند: كار شتابانهاى كه داشته باشیم یكى از آن جنّیان را به دنبالش میفرستیم.(47)
به سندى از سعد اسكاف كه از ابىجعفر(ع) با یاران خود اجازهی شرفیابى خواستیم و ناگاه هشت تن كه گویا از یك پدر و مادرند و جامهی زرّابى و قباهاى طاقى و عمّامههاى زرد دارند، وارد شدند و زود بیرون آمدند. به من فرمودند: اى سعد! آنها را دیدى؟ گفتم: آرى قربانت؛ اینان چه كسانى بودند؟ فرمودند؛ برادران جنّی شما، آمده بودند از حلال و حرام خود پرسش كنند، چنانچه شما بپرسید در بارهی آنها. گفتم: قربانت براى شما نمایان شوند؟ فرمودند: آرى(48)
جابر ابن عبدالله انصاری میگوید كه سه روز راه از مدینه از خدمت امام صادق(ع) دور شده بودم که یكمرتبه دیدم آدم بلند قدی با چهرهای زرد رنگ، نامهای از امام صادق(ع) به دستم داد. نگاه كردم دیدم هنوز جای مُهر نامه مرطوب است، که به من دستور دادهاند. از ماجرا پرسیدم گفت: همین حالا حضرت این نامه را به من دادند. گفتم: تو چطوری این همه راه را طی کردی؟ گفت من از جنّیان هستم.(49)
سؤال: در فیلم سفر به ماوراء جادوگر ساكن كشور غنا برای مدتی در میان زمین و هوا میایستاد، این کار چگونه انجام میشود؟
جواب: اگر در آن فیلم دقت میکردید آن آقا از صبح تا عصر کنار رودخانه بود و همینطور بر رودخانه و آب آن متمرکز شد. بعد دور خود آتش روشن کرد و در وسط حلقهای از آتش قرار گرفت و آرامآرام از سطح زمین بالا رفت. علتش آن است که آب برای خود مدبّری دارد که در اصطلاح فلسفه به آن عقول عَرْضیه میگویند. هر چیزی مدبّر مخصوص به خود را دارد که در حکم نَفْس برای آن موجود است، همانطور که گیاه توسط نفس نباتی تدبیر میشود، یک بلور در معدن نیز توسط مدبّر خود تدبیر میشود و به آن صورت منظمی كه شما میبینید در میآید. آب هم مدبّر دارد و نحوهی حضور آب در عالم را تدبیر میکند، مدبّر آب؛ وقتی آب حرارت ببیند آن را بالا میبرد. جادوگر غنائی در اثر تمرکز طولانی با مدبّر آب ارتباط برقرار کرد و یک نحوه اتحاد با آن در خود پدید آورد، در آن حالت، همانطور که آتش آب را بالا میبرد، او را نیز بالا برد. کار جالبی است ولی بسیار پوچ است، چون بالأخره پس از مدتی پایین افتاد. در حالی که اگر همین تمرکز را به نور شریعت نسبت به پروردگار خود پیدا کرده بود، چه برکاتی که نصیب او نمیشد. چیزی که شما در مناجات شعبانیه از خدا میخواهید که «إِلَهِی هَبْ لِی كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْكَ»؛ خدایا نهایت جدایی از غیر و اتصال به خودت را به من عطا کن، خیلی فرق میكند با امثال كارهایی كه آن جادوگر كرد.
سؤال: آیا افرادی که در سطح بالای سیر و سلوک هستند میتوانند اسرار درون انسان را بخوانند؟
جواب: نه؛ نمیتوانند، اسرار انسانها پیش خداست بعضی از اسرار انسان را ملائکه هم نمیتوانند بخوانند، فقط پیش خود خدا است.
بله اگر خدا مصلحت دید که مرا هدایت کند به اندازهای که برای هدایت من موثر است بعضی از آن اسرار را در اختیار انسانهای الهی قرار میدهد، آن هم فقط برای این است که مرا هدایت کنند.
جایگاه خواب و رؤیا
سؤال: رویهمرفته جایگاه خواب و رؤیا در عالم کجاست؟ چقدر باید به آن اعتماد کرد؟ چگونه است بعضی افرادی که رعایت مسائل شرعی را آنطور که باید نمیکنند، خوابهای خوبی، مثل خواب امامان را میبینند؟
جواب: اگر بخواهیم به طور کامل به این سؤال جواب دهیم احتیاج به چندین جلسه دارد و لذا به طور مختصر عرض میکنم. اگر مستحضر باشید در مباحث شرح کتاب «ده نکته از معرفت نفس» جایگاه رؤیا و رؤیای صادقه روشن شد و گفتیم نفسِ انسان چون مجرد از ماده است و فوق زمان و مکان میباشد همینکه انسان به خواب رفت و نفس او از کنترل حواس ظاهریاش آزاد گشت میتواند به گذشته و آینده نظر کند و واقعیاتی را که بعداً تحقق مییابد ملاحظه کند.
در قرآن از خوابهایی نام برده است كه از رابطهای بین آنچه شخص در خواب با آن روبهرو میشود و بین عالَم خارج حكایت دارد. مثل خواب حضرت ابراهیم(ع) نسبت به ذبح فرزندشان،(50) و یا رؤیای حضرت یوسف(ع) که در خواب دیدند خورشید و ماه و یازده ستاره بر ایشان سجده میکنند،(51) و یا رؤیای دو رفیق همزندانی حضرت یوسف(ع)، و یا رؤیای پادشاه مصر، و یا رؤیای رسولخدا(ص) در رابطه با فتح مكه؛(52) كه تمامی این رؤیاها چنانچه مستحضرید رابطهای با عالَم خارج داشتند و صرف خیالات افراد نبود.
با توجه به اینکه میتوان در رؤیا یا خواب با موضوعاتی روبهرو شد که بعداً واقع میشود، باید دانست:
1- رؤیا؛ امری است ادراكی، به طوریكه نمیتوان نقش و تأثیر قوهی خیال را در آن انکار کرد، این قوه دائماً مشغول کار است و در خواب و بیداری در ذهن انسان صورت میسازد.
2- اکثر رؤیاها تحت تأثیر تخیلات نفسانی است و آن تخیلات شدیداً تحت عوامل خارجی مثل گرما و سرما و یا عواملی مثل بیماری و پُربودن معده میباشد. همچنانكه صفات اخلاقی مثل «عداوت» و «عجب» و «تكبر» و «حرص» و «طمع» در خیالات او و بالتّبع در خواب انسان تأثیر میگذارند. پس در حقیقت نفس در رؤیا همان تأثیرات را در خودش حكایت میكند به همین جهت باید متوجه بود؛ اولاً: اکثر رؤیاها تحت تأثیر تخیلات نفسانی است و حقیقت دیگری جز احوالات نفس ندارند. ثانیاً: هر رؤیایی به حقیقت متصل نیست، هرچند هر رؤیایی تعبیری داردكه تعبیر آن یا مربوط به عوامل طبیعی و یا مربوط به عوامل اخلاقی است.
3- با اینهمه چون نفسِ ناطقهی انسان مجرد و فوق مکان و زمان است، رؤیاهایی هم هست كه نفس با حوادث خارجی و حقایق عالَم وجود ارتباط مییابد که به آن رؤیاها از یک جهت رؤیاهای صادق و از جهت دیگر رؤیاهای رحمانی گفته میشود. تفاوت رؤیای صادق با رؤیاهای رحمانی در آن است که در رؤیای رحمانی انسان با معنایی از سنن الهی روبهرو میشود و سپس در بیداری مصداق آن معانی را مییابد. ولی در رؤیای صادق ابتدا انسان با علت حادثه روبهرو میشود و سپس در بیداری با آن حادثه روبهرو میشود، که میتوان هر دو را تحت عنوان رؤیاهای حق نام برد.