1 - «بحارالانوار»، ج53، ص 180.
2 - تعبیر «من و تو» برگرفته از نام كتاب مارتین بوبر نویسندة اتریشی است.
3 - «تفسیر اطیبالبیان»، ج13، ص223.
4 - «بحارالانوار»، ج53، ص 180.
5 - «صحیح بخاری»، طبع مطبعه امیریه بولاق، سنه 1312، ج7، ص37.
6 - «مفاتیحالجنان»، زیارت فاطمهزهرا(س) در روز یكشنبه.
7 - «بلاغاتالنساء»، ابوالفضل احمدبنابیطاهر مروزی، متولد 204 و متوفی 280 هجری قمری و «شرح ابنابیالحدید»، ج4، ص93 و« اعلامالنساء»، ج3، ص1208.
8 - نص در اصطلاح فقهی بر قول خدا(قرآن) و رسول اطلاق میشود، البته در فقه شیعه قول ائمه نیز به آن منضم میگردد. و اجتهاد در مقابل نص به این معنی است كه در مقابل نظر مستقیم قرآن و پیامبر(ص) كسی نظر دیگری بدهد.
9 - «الاحتجاج»، ج 1، ص 253 و «بلاغاتالنساء»، چاپ بیروت، ص 23.
10 - برای بررسی بیشترِ نفوذ نفاق در پیكر مدیریت اجرایی بعد از رحلت رسولخدا(ص) ، به تفسیر المیزان ج29 ص233 ذیل بحث روایی در رابطه با آیه 55 سوره نور رجوع فرمایید.
11 - به برخورد امام كاظم(ع) با مهدی عباسی كه مدعی است میخواهد فدك را به حضرت برگرداند در كتاب بحارالانوار ج48 ص156 مراجعه فرمایید كه حضرت حدود فدك را از كوه اُحد تا عریش مصر و از سیفالبحر(دریای خزر) تا دومةالجندب(عراق) میدانند.
12 - امیرالمؤمنین(ع) در این رابطه میفرمایند: «وَ مَا اَصْنَعُ بِفَدكٍ وَ غَیْرِ فَدَكٍ، وَ نَفْسُ مَظَانُّها فِی غَدٍ جَدَثٌ» یعنی؛ و مرا با فدك و غیر فدك چه كار، در حالی كه فردا جایگاه نفس، گور است(نهجالبلاغه نامه 45)
13 - «بحارالانوار»، ج43، ص19- «صحیح بخاری»، ج7، ص37، در باب ذبّالرجل عن ابنته فیالغیرة وَ الاِنْصاف.
14 - سوره انفال، آیه 17.
15 - در زمان حاکمیت ابابکر، گروهی از رُم آمدند تا در رابطه با اسلام سؤالاتی بکنند. آن گروه بر خلیفه آن زمان یعنی ابابکر وارد شدند، در حالیکه اکثر صحابه از جمله علی(ع) در جلسه حاضر بودند. ابابکر روی بر آنهایی که از رُم آمده بودند کرد و گفت: اگر در مورد مسائل حکومتی اسلام سؤال دارید از من بپرسید و اگر در مورد اسرار دین اسلام سؤال دارید از این شخص بپرسید - و به علی(ع) اشاره کرد- (برای اطلاع از امثال چنین محاورههایی به ترجمه الغدیر ج11 ص309 و ج12 ص98 رجوع فرمایید).
در كتاب انسابالاشراف ج3 ص 183 هست كه: سلمان از اینكه علی(ع) زنده است و مردم از او بهره نمیجویند، تأسف میخورد و میگفت: به خدا سوگند، پس از او هیچكس شما را از اسرار پیامبرتان آگاه نخواهد كرد. ( كه در كتاب محققانه الغدیر اثر محقق دانشمند آیةالله امینی و كتاب شریف امامشناسی اثر آیةاللهحسینیتهرانی از این موارد بسیار ذكر شده).
16 - «معنویت تشیع»، مقاله اول، ص 33و 34- «ترجمه الغدیر»، ج13، ص24- «مسند احمد»، ج1، ص14- «كنزالعمال»، ج3، ص14 - «الامامة و السیاسة»، ج1، ص16.
17 - سوره انفال، آیه 7.
18 - قرآن در سوره واقعه میفرماید: « اِنَّهُ لَقُرْانٌ كَریم. فِی كِتابٍ مَكْنُون. لا یَمَسُّهُ اِلاّ الْمُطَّهَرُون» یعنی آن وجه مكنون و باطنی قرآن را مطهرون مییابند. و در آیه 33 سوره احزاب هم میفرمایند: مطهرون؛ همان اهلالبیت هستند.
19 - «بحار الانوار»، ج 43، ص 79.
20 - «اصول کافی»، کتاب الحجه، ج 1، ص 275.
21 - «تاریخالخمیس»، ج2، ص 233، موضوع مالكبننویره. واقعه عجیب آن را میتوانید در كتاب امامشناسی آیتاللهسیدمحمدحسینتهرانی ج2 ص 60 پیگیری نمایید.
22 - «ترجمه الغدیر»، ج 12، ص 79 (عزیزان عنایت داشته باشند مواردی كه به كتاب شریف الغدیر استناد میشود منظور ترجمة الغدیر میباشد).
23 - روزی عثمان در زمان خلافتش به علی(ع) گفت: اگر قریش تو را دوست نمیدارند، گناه من چیست؟ تو كسان زیادی از آنان را به قتل رساندهای كه چهرهشان چون طلا میدرخشید(نثرالدر ج2 ص 68، معافةالصحانه، نقل از تاریخ تحول دولت و خلافت، رسول جعفریان ص 69) و بدین وسیله بهانة حذف علی(ع) را توجیه میكردند، آیا این جرم است كه علی(ع) در مقابل كفار كوتاه نمیآمد؟
24 - «بحار الانوار»، ج43، ص19، روایت 2.
25 - «صحیح بخاری»، ج7، ص37، در باب ذبّالرجل عن ابنته فیالغیرة وَ الاِنْصاف.
26 - «شرح نهجالبلاغه»، ابن ابیالحدید، ج16، ص 214.
27 - »زندگی فاطمهزهرا(س)»، دکترشهیدی، ص 142.
28 - «مفاتیحالجنان»، زیارت فاطمهزهرا(س) در روز یكشنبه.
29 - به سلسله بحثهای شرح نهجالبلاغه؛ شرح خطبه شماره 2 از همین مؤلف رجوع فرمایید.
30 - بنا به نقل كتاب «مسند احمد»، ج1، ص 14 ابابكر گفت: «من دوست داشتم كه این جایگاه را كسی جز من داشت و شما اگر با من بخواهید چون پیامبرتان(ص) رفتار كنید، من تاب آن را ندارم او از دسترس شیطان دور بود و از آسمان بر او وحی میآمد» و یا بنابر طبقات ابنسعد ج3 ص 151 میگوید: «به خدا سوگند من بهترین شما نیستم و البته من نشستن بر این جایگاه را ناخوش میداشتم و مایل بودم كسی از میان شما به جای من برای این كار انتخاب میشد. اگر میپندارید من در میان شما با برنامه رسولخدا(ص) رفتار میكنم اكنون من بر آن شیوه نمیتوانم عمل كنم، رسول خدا به یاری آسمان از لغزشها بر كنار میماند و با او فرشتهای بود، ولی من شیطانی دارم كه مرا تحت تأثیر قرار میدهد، پس چون به خشم آمدم از من دوری كنید تا بر پوست و موی شما پا نگذارم، مرا بپایید، اگر به راه راست رفتم یاریام كنید و اگر پرت افتادم مرا به راه راست آورید».
آیا سزاوار بود چنین كسی جانشین پیامبر(ص) باشد؟ و وقتی بر علم و كمال خلیفه تأكید نشود، هركس به خود حق میدهد كه حاكم جامعه اسلامی باشد تا آنجا كه معاویه برای یزید هم چنین حقی را قائل است به طوری كه میگوید: «من میترسم پیروان محمد را برای پس از خود همچون رمهای از میشهای بیشبان رها كنم» (تاریخ طبری ج 6 ص 170- الغدیر ج 13 ص 270).
و در همین راستا كار را به جایی رساندند كه باقلانی در تمهید ص 186 مینویسد: امام از سِمت خود بر كنار نمیشود، هرچند تبهكاری و ستمگری كند و به هیچ روی نباید بر او شورید، چون پیامبر(ص) فرمود: باید از امامان پیروی كرد هرچند ستمگری نمایند. و حدیثهای بسیاری در این راستا ساختند ولی در مقابلة امیرالمؤمنین(ع) گویا امثال عایشه و طلحه و زبیر این احادیث را فراموش كردند.
31 - كتاب «مقام الامام امیرالمؤمنین عند الخلفاء»، ص 29 و نیز امام احمد در باب فضائل میگوید: سبب اینكه عمر گفت: «اعوذ بالله من معضله لیس لها ابوالحسن» یعنی پناه میبرم به خدا از مشكلهای كه ابوالحسن در آن نباشد؛ این بود كه پادشاه روم به عمر نامهای نوشت و از او مسائلی را پرسید. پس عمر آن مسائل را برای صحابه گفت، پس جوابی نزد آنها نیافت، آن سؤالها را نزد علی(ع) معروض داشت. پس آن حضرت در اندك مدت پاسخ گفت. ملك روم به نام بنیالاصفر پرسیده بود:
1- آن چیست كه خدا آن را خلق نكرده؟ 2- آن چیست كه خدا آن را نمیداند؟ 3- آن چیست كه نزد خدا نیست؟ 4- آن چیست كه تمامش دهان است؟ 5- آن چیست كه تمامش پا است؟ 6- آن چیست كه تمامش چشم است؟ 7- آن چیست كه تمامش بال است؟ 8- خبر بده از مردی كه برایش فامیل نیست 9- خبر بده از چهار چیزی كه رَحِم و شكمی آنها را حمل نكرده 10- خبر بده از چیزی كه نفس میكشد، ولی روح در آن نیست 11- صوت ناقوس چه میگوید؟ 12- خبر بده از حركتكنندهای كه یك بار حركت كرد 13- خبر بده از درختی كه سواره صدسال در سایهاش میرود و تمام نمیشود، مثلش در دنیا چیست؟ 14- خبر بده از مكانی كه خورشید یكبار بیشتر بر آن نتابید 15- خبر بده از درختی كه بدون آب روئید 16- مَثَل اهل بهشت كه میخورند و مینوشند و برایشان مدفوع و بولی نیست، در دنیا چیست؟ 17- مَثَل سفرة گستردة بهشتی كه در آن قدحهایی است و در هر قدح انواع رنگارنگ غذا است كه مخلوط به هم نمیشوند، در دنیا چیست؟ 18- مَثَل حوریّهای كه از سیبی در بهشت بیرون میآید و چیزی از آن كم نمیشود، در دنیا چیست؟ 19- خبر بده از كنیزی كه در دنیا برای دو مرد است، ولی در آخرت برای یك مرد است 20- خبر بده از كلیدهای بهشتی.(
(علی(ع) نوشتند: اما بعد؛ من از نامة تو آگاه شدم و جواب آن را به مدد و بركت خدا و بركت پیامبرمان محمّد(ص) میدهم:
1- اما آن چیزی كه خدایتعالی آن را نیافریده، قرآن است چون آن كلام خدا و صفت اوست و همین طور كتابهای نازل شده و خدای سبحان قدیم است و همچنان صفتهای او.
2- اما چیزی كه خدا نمیداند، قول شماست كه برای او فرزند و همسر و شریك قرار دادید، در حالیكه او «لَمْ یَلِد و لم یولد» است.
3- اما چیزی كه پیش خدا نیست، ظلم و ستم است.
4 تا 7- اما آنچه تمامش دهان است، آتش است. آنچه تمامش پا است، آب است. آنچه تمامش چشم است، خورشید است و آنچه تمامش بال است، باد است.
8- اما آنكس كه فامیلی برایش نیست، حضرت آدم(ع) است.
9- اما آنكه شكمی آن را حمل نكرد، چهار چیز است؛ آدم- حواء- قوچ ابراهیم(ع) و عصای موسی(ع).
10- اما آنكه بدون روح نفس میكشد، صبح است و لذا خداوند فرمود: «وَالصُّبْحِ اِذا تَنَفَّس».
11- اما ناقوس میگوید: «طقّاً طَقّاً، حَقّاً حَقّاً، مَهلاً مَهلاً، عدلاً عَدلاً، صِدقاً صِدقاً، اِنَّ الدّنیا قَدْ غَرَّتْنا وَاسْتَهْوَتَنا، تَمْضِی الدّنْیا قَرْناً قَرْناً، ما مِنْ یَوْمٍ یَمْضِی عَنّا اِلاّ اَوْهی مِنّارِكْنا، اِنَّالموتَ قَدْ اَخْبرنا، اِنّا نرحل فاستوطَنّا» یعنی؛ حق است، حق است، فرصتی، فرصتی، عدل است، عدل است، صدق است، صدق است، قرن میگذرد، هیچ روزی از ما نمیگذرد جز اینكه ركنی از ما را سست و خراب میكند، به راستی مرگ ما را خبر داده كه ما خواهیم رفت، پس ما سرای فانی را وطن قرار دادیم.
12- اما حركت كنندهای كه یك بار حركت كرد، طور سینا بود هنگامی كه بنیاسرائیل عصیان نمودند و بین آن كوه و ارض مقدس چند شبانهروز فاصله بود، پس خداوند قطعهای از آن را كَند و برای آن دو بال از نور قرار داد، پس آن كوه را روی سر آنها نگهداشت، و این است قول خدایتعالی « وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّواْ أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُواْ مَا آتَیْنَاكُم.......» و زمانی كه ما بلند كردیم كوه را بالای سر آنها، مثل سایبانی بود و پنداشتند كه آن كوه بر آنها فرود میآید، و چون توبه كردند كوه به جای خود برگشت.(
(13- اما مكانی كه نتابید بر آن آفتاب مگر یك مرتبه، آن زمین دریا بود وقتی برای بنیاسرائیل شكافت.
14- اما درختی كه در سایهاش سواره صدسال میرود، درخت طوبی است و آن سدرةالمنتهی در آسمان هفتم است و به سوی آن منتهی میشود اعمال بنی آدم و نظیرش در دنیا خورشید است كه مثل شجرة طوبی اصلش یكی است و نورش همه جا است.
15- اما درختی كه بدون آب روئیده شده، پس آن درخت یونس بود و خداوند فرمود: «وَ اَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطین» و ما برای او درختی رویاندیم از كدو.
16- مَثَل غذاهای اهل بهشت در دنیا غذای جنین است در رحم مادر كه او از بند ناف خود تغذیه میكند بدون بول و مدفوع.
17- مَثَل انواع غذاهایی كه در یك ظرف مخلوط نمیشوند در دنیا، تخم پرندگان است كه دو رنگ زرد و سفید مخلوط نمیشوند.
18- اما حوریهای كه از سیب بیرون میآید، نظیرش در دنیا، كرم است كه از سیب بیرون میآید در حالی كه سیب تغییر نمیكند.
19- اما كنیزی كه بین دو نفر است و آن درخت خرمایی است كه در دنیا برای مؤمنی مثل من و كافری است مثل تو، ولی در آخرت فقط مال من است، برای آنكه تو در بهشت داخل نخواهی شد.
20- كلیدهای بهشت، لا اله الاّ الله و محمّد رسولالله است.
ابنمسیب گوید: چون قیصر نامه را خواند، گفت: این جوابها صادر نشده مگر از خانه نبوت (تذكره خواصالامه، سبط ابنجوزیحنفی، ص87- الغدیر ج12 ص98).
32 - «شرح ابنابیالحدید»، ج3، ص120، نقل از «ترجمه الغدیر» ج12، ص192.
33 - از اَنس روایت شده كه عمربنخطاب، صبیغ كوفی را به جهت سؤال از مشكلههای قرآن آنقدر شلاق زد تا خون در پشتش جاری شد. و از زهری رسیده؛ عمر به جهت پرسش زیاد صبیغ كوفی از حروف قرآن او را زد تا خون از پشتش جاری شد (سُنن دارمی، ج1، ص54 - الفتوحاتالاسلامیه ج2 ص445). از ابی العدیس روایت شده: ما نزد عمر بودیم كه مردی آمد و گفت: ای امیرالمومنین! الجوار الكنس چیست؟ پس عمر با شلاقش بر عمامه او زد تا عمامه از سرش افتاد و گفت: آیا حروری هستی؟ (كنزالعمال، ج1، ص229، ترجمه الغدیر، ج12، ص185 به بعد). مواردی از این قبیل زیاد است، برای بررسی بیشتر میتوانید به ترجمه الغدیر، ج12، ص215 رجوع كنید كه تماما از اسناد مورد قبول برادران اهل سنت استخراج شده است.
34 - بارها خلیفه دوم حكمی میكرد كه اصحاب به او اعتراض میكردند كه دستور رسولخدا(ص) خلاف آن بود و او میگفت: «مرا دست زدن در بازارها از آن حضرت غافل كرد»(صحیح مسلم ج2 ص 234) برای بررسی بیشتر میتوانید به ترجمه الغدیر ج11 رجوع بفرمایید. در یكجا میگوید: «كُلُّ النّاسِ اَفْقَهُ مِن عُمر حتّی رباب الحجال» یعنی همة مردم از عمر فقیهترند، حتی زنان پرده نشین.
35 - برای بررسی بیشتر در مورد روزه، و سخنان معصومین(ع) در این باره به كتاب «روزه؛ دریچهای به عالَم معنی» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
36 - برای بررسی بیشتر موضوع حج، به نوشتار «حقیقت حج» رجوع فرمایید.
37 - ابابكر میگفت: «من دوست داشتم كه این جایگاه را كسی جز من داشت و شما اگر با من بخواهید چون پیامبرتان(ص) رفتار كنید، من تاب آن را ندارم او از دسترس شیطان دور بود و از آسمان بر او وحی میآمد» (مسند احمد ج1 ص 14- كنزالعمال ج3 ص 126- الغدیر ج 13 ص 245).
38 - بنا به نقل ابناسحاق: عامه مهاجران و تمامی انصار هیچ تردیدی نداشتهاند كه پس از رحلت رسولخدا(ص)، علی(ع) صاحب امر خواهد بود (الموفقیات ص580، شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ج2، ص 273).
39 - از ابوذر نقل شده كه بعد از روی كارآمدن ابابكر گفت: ای امّتی كه پس از رسولخدا(ص) متحیّر ماندهاید، اگر كسی را كه خدا مقدم داشته، مقدم میداشتید و كسی را كه خدا مؤخر داشته، مؤخر میداشتید و ولایت و وراثت را در اهلبیت پیامبرتان مینهادید، از همه نعمتها از هر سوی بهرهمند میشدید.
40 - «انسابالاشراف»، ج2، ص183 مینویسد: سلمان از اینكه علی(ع) زنده است و مردم از او بهره نمیجویند، تأسف میخورد و میگفت: به خدا سوگند پس از او هیچكس شما را از اَسرار پیامبرتان آگاه نخواهد كرد.
41 - «صحیح بخاری»، كتاب النكاح، باب: ذب الرجال عن ابنته.
42 - سیوطی در تفسیر خود «الدُّرُالمنثور» ذیل تفسیر كریمه«سبحانالّذی اَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجدالحرام» به نقل از «طبرانی» مینویسد: عایشه گفت: رسولگرامی(ص) فرمود: آنگاه كه مرا بهسوی آسمان بردند، داخل بهشت شده در كنار درختی از درختان آن توقف نمودم، درختی كه به نیكویی آن و به سفیدی برگ آن و به لذیذی میوه آن، در بهشت ندیدم. پس میوهای از میوههای آن برگرفتم و خوردم و به صورت نطفهای در صُلب من در آمد و آنگاه كه به زمین( (هبوط كردم، با خدیجه همبالین شدم و او فاطمه را باردار گشت. بعد از آن هرگاه مشتاق بوی بهشت میشوم، فاطمه را میبویم.
43 - رجوع كنید به جریان مالكبننویره در صفحات 60 به بعد كتاب امامشناسی، ج 2، از آیتاللهحسینیتهرانی.
44 - برای بررسی بیشتر این نكته میتوانید به نوشتار «ریشه اصلی غم فاطمه(س)» رجوع فرمایید.
45 - «تاریخ الخمیس»، ج2، ص233- «ترجمه الغدیر»، ج13، ص 312.
46 - سوره احقاف، آیه 15.
47 - سوره بقره، آیه 233.
48 - «بحارالانوار»، طبع كمپانی، ص 483 یا «ارشاد»، طبع سنگی، ص 113 یا داریم كه: عبداللهجهنی نقل كرده كه مردی از طایفة ما، زنی از طایفه جهنیه را به زنی گرفت و پس از ششماه فرزند به دنیا آورد، مرد به عثمان جریان را گفت، عثمان دستور سنگسار او را داد. پس خبر به علی(ع) رسید، حضرت به عثمان فرمود: حدّ رجم بر آن زن نیست، چون قرآن از طرفی فرمود: «وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا»(احقاف/15) یعنی حمل و شیر دادنش، برابر سیماه. و نیز فرمود: «وَالْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ كامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرِّضاعَةَ» (بقره/233) یعنی و مادران شیر دهند فرزندان خود را دوسال كامل. پس اینطور میشود كه شیردادن بیستوچهارماه و حمل آن ششماه. عثمان گفت: قسم به خدا من تا حال این نكته را نفهمیده بودم، پس دستور داد آن زن را برگردانند. كه معلوم شد آن بیچاره را سنگسار كردهاند. سخنان آن زن قبل از سنگسار به خواهرش این بود كه ای خواهر! غمگین مباش، به خدا قسم هیچكس جز شوهرم دست به من نزده. پس از آن كه طفل بزرگ شد، مرد اقرار كرد كه فرزند من است و شبیهترین مردم به او بود و آن مرد كه نسبت ناروا به زن خود داد، تمام اعضاء بدنش پارهپاره بر رختخواب ریخت.(مالك در كتاب موطا ج 2 ص 176 و بیهقی در سنن كبری ج 7 ص 442، الغدیر ج 11 ص 183).
49 - «جنةالعاصمه»، ص 168 به نقل از كشفاللئالی با ذكر سند حدیث.
50 - «مفاتیحالجنان»، زیارت حضرت فاطمهزهرا(س) در روز یكشنبه.
51 - «فَلَوْلا اُلْقِیَ عَلَیْهِ اَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ» چرا افكنده نشده بر او دستبندهایی از طلا؟ (زخرفآیه 53)
52 - «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى یَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْكَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیم»(سوره بقره آیه 247)
53 - به كتاب «حزب علوی و حزب اموی» از حجتالاسلام دكتر محسن حیدری، یا به كتاب «تاریخ تحول دولت و خلافت» از حجتالاسلام رسول جعفریان رجوع كنید.
54 - به خاطرات آقای فَردوست یا به خاطرات ارتشبد باتمان قیلیچ رجوع كنید.
55 - «شرح نهجالبلاغه»، ابنابیالحدید، ج12، ص82 و «الامام العلی فی آراء الخلفاء»، ص129.
56 - «بحار الانوار»، ج8، ص239، نقل از امامشناسی، آیتالله حسینی تهرانی، ج3، ص49.
57 - مرحوم علامه امینی«رحمةاللهعلیه» در الغدیر ج14 ص57 پس از آنكه متذكر میشود كه ابابكر و عمر هر دو در مقابله با مرحب یهودی گریختند، در یك تحقیق تاریخی و نقد روایات ساختگی به این نتیجه میرسد كه «در هیچ صحنة بزرگی كه نیازمند بوده است مسلمانان جانفشانی كنند، خبری از ابابكر نیست.
58 - «شرح ابنابیالحدید»، ج 13، ص 300.
59 - «نثرالدر»، ج 2، ص 68، «معافةالصحابه» ابونُعَیْم اصفهانی، ج 1، ص 301.
60 - به كتابهایی چون: عبقات الانوار، المراجعات، الغدیر، احقاق الحق رجوع فرمایید كه مجموعهای از احادیث نبوی در مورد علی(ع) را بر اساس اسناد اهل سنت جمعآوری كردهاند.
61 - «مفاتیحالجنان»، زیارت حضرتزهرا(س) در روز یكشنبه.
62 - قال رسولالله(ص): «اِنَّ ابْنَتِی فاطِمَةَ مَلَأَ اللهُ قَلْبَهَا وَ جَوارِحَها اِیْماناً وَ یَقیناً» (بحارالانوار، ج43، ص 29).
63 - «مروجالذهب»، مسعودی، ج2 ص 341.
64 - سوره انفال، آیه 67.
65 - در رابطه با زد و بندهای بین هیئت حاكمه و جریانهای مخالف اسلام، تاریخ نكات فراوانی را گوشزد كرده است كه گوشهای از آنها را جناب حجتالاسلام دكترمحسنحیدری در كتاب«حزب علوی و حزب اموی» جمعآوری نمودهاند كه به عنوان نمونه نكاتی از آن را از صفحات 131 تا 133 كتاب مذكور به اطلاع میرسانیم. ایشان مینویسند: ابنابیالحدید از معامله خلفا با ابوسفیان اینگونه پرده برمیدارد: « عمر؛ وقتی كه موضع خشن ابوسفیان را نسبت به آنان دید، با ابوبكر صحبت كرد كه ابوسفیان به مدینه برگشته است و ما از شرّ او ایمن نیستیم. پس از آن ابوبكر آنچه را كه ابوسفیان از زكات با خود آورده بود به او بخشید، لذا ابوسفیان هم به خلافت آنان راضی شد.(شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ج 1 ص 130). در تاریخ طبری آمده است كه ابوبكر، صدقاتی را كه در دست ابوسفیان بود به او بخشید(تاریخ طبری ج 2 ص 202). ایشان در ادامه مینویسند: اما آیا وجهالمصالحه بین ابوسفیان و دستگاه خلافت، فقط همان مقدار محدود زكات به ابوسفیان بود! و قرار و مدارهای دیگر نبود؟ شاید كسی كه فقط این دو مدرك تاریخی را ملاحظه بكند، به چنین نتیجهای برسد، ولی نگارنده یقین دارد كه قضیه، فراتر از این مسایل بوده است؛ در پشت پرده و به دور از چشم اغیار، زد و بندهای خطرناكی در باره دخالت دادن امویان در دستگاه حكومت خلفا صورت گرفته است. این مطلب، یعنی توافق و سازش خلفا با بنیامیّه، برای یك مطالعه كننده بصیر و دقیق در تاریخ صدر اسلام، مثل آفتاب در روز روشن است و نیازی به استدلال ندارد. در عین حال، خوب است به نكات ذیل توجه شود:
1- ابوسفیان با آن داعیههای بزرگی و ریاست بر قریش و سابقه دشمنی خصمانه با اسلام، وقتی كه مجبور شد در برابر آیین جدید، خضوع كند، هرگز حقیقتاً از روی اخلاص بدان گردن ننهاد. او با تظاهر به اسلام، تاكتیك مبارزه با آن را عوض كرد، و در خفا، همان استراتژی مبارزه با اسلام و كسب قدرت و رسیدن به ریاست را پیگیری كرد و برای رسیدن به اهداف، آمال و آرزوهای بلند خویش، برنامهریزی نمود. حوادثی كه در طیّ كمتر از سیزده سال بعد از رحلت پیامبر(ص) واقع شد، بیانگر همین مطلب است.
«عبداللهعلایلی» مینویسد ابوسفیان در روز بیعت عثمان خطاب به بنیامیه گفت: «یا بنیامیة! تلقّفوها تلقّف الكرة، فوالذی یحلف به ابوسفیان مازلت ارجوها لكم ولتصیرن الی صبیانكم»؛ ای فرزندان امیّه! توپ(كره) خلافت را بچاپید (وبه یكدیگر پاس دهید)، سوگند به آن چیزی كه ابوسفیان به آن قسم میخورد(قاعدتاً به بت قسم یاد میكرده)، من از قبل، همچنان آرزوی رسیدن شما را به خلافت داشتم و (حال كه به آن دست یافتهاید) باید آن را به فرزندان خودتان برسانید(موروثی گردد!)».
عبداللهعلایلی اضافه میكند: «قول او «مازلت ارجوها لكم» میتواند دلیلی باشد بر اینكه: حزب اموی از قبل وجود داشته و در پشت پرده و مخفیانه كار میكرده و در تاریكی تار میتنیده است و الاّ به چه دلیل ابوسفیان خلافت را برای آنان آرزو مینمود؟ در حالی كه هیچ سابقهای در اسلام و كار فوقالعادهای جز ضدیت با خدا و رسول، نداشتند»(عبداللهعلایلی، الامامالحسین(ع)،سموالمعنی فی سموالذات، ج5 ص 3).
ابوسفیان با این وضعیتی كه گفته شد، زیركتر از آن بوده است كه با دریافت مقداری زكات، فریب خلفا را بخورد و دست از داعیههای بزرگ قدیمی و بلندپروازانه خود بردارد.
2- تاریخ اسلام، از نمونههای سازش زیادی كه «سقیفهداران» انجام دادند، پرده بر میدارد. از جمله در همان روز سقیفه، وقتی ابوبكر و عمر با مخالفت انصار روبهرو شدند، در برابر شعار آنان كه میگفتند: مِنّا اَمیرٌ و مِنْكُم اَمیرٌ؛ از طرف ما یك امیر(خلیفه) و از طرف شما هم یك امیر باشد، ابوبكر و عمر، شعار: نحنالاُمَراء و انتم الوزراء؛ خلفا از ما(قریش) باشند و وزراء از شما(انصار) را مطرح نمودند، و انصار را دعوت به سازش و توافق بر سر تقسیم خلافت و اداره امور امّت اسلامی كردند. (ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج1 ص 128).
همچنین برای تضعیف جناح امیرمؤمنان(ع) و جدا كردن عباسبنعبدالمطلب از آن جناح، نقشه كشیدند و به اصطلاح وارد مذاكره و معامله سیاسی با عباس شدند.
ابنابیالحدید در این زمینه مینویسد: «ابوبكر و عمر، كسی را دنبال ابوعبیده و مغیرةبنشعبه فرستادند و با آنان در باره كیفیت برخورد با طرفداران حضرتعلی(ع) مشورت كردند. مغیره گفت: به نظر من باید عباس را ببینید و برای او و فرزندانش نصیبی در امر خلافت و فرمانروایی قرار دهید تا بدین ترتیب جناح علی(ع) تضعیف گردد. ابوبكر و عمر، نظر مغیره را پسندیدند و لذا به همراه آن دو در شب دوم بعد از وفات پیامبر(ص) نزد عباس رفتند و آن پیشنهاد را مطرح كردند تا در برابر آن تطمیع، به خلافت آنان گردن نهد. اما عباس ضمن محكوم كردن موضع آنان گفت: آنچه را میخواهید به ما بدهید، اگر حق شماست پس آن را برای خود نگهدارید و اگر این حقّ مؤمنین است پس شما حق ندارید در آن حكم برانید، و اگر حقّ ماست، ما به بعضی از آن قانع نیستیم و همه آن را میخواهیم» (ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج1 ص 74).
وقتی كه سقیفهسازان، جهت رسیدن به آرزوی بزرگ و دیرینه خویش و تحكیم بخشیدن پایههای خلافت خود، حاضر به سازش سیاسی با این و آن شدند، چگونه از اینگونه سازشها با امویان، غافل بودند؟
66 - عبداللهعلایلی، الامامالحسین(ع) سمّوالمعنی فی سُمّوالذات ص191 نقل از كتاب «حزب علوی و حزب اموی»، از دكترمحسنحیدری، ص136.
67 - سوره حجرات، آیه 13.
68 - برای یك محقق هیچ شكی نمیماند كه مسئله خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) در جامعة آن زمان به خوبی روشن بوده و لذا تغییر جهت جامعه از علی(ع) به طرف غیر، یك جریان كاملاً سیاسی و حزبی و بر خلاف انتظار جامعه بهشمار میآمده و فاطمه(س) بیان كنندة انتظار مردم جامعه است. در این مورد میتوانید به جلد اول كتاب ارزشمند الغدیر مراجعه فرمایید، مؤلف محترم با مدارك كافی از متون برادران اهل سنت این موضوع را اثبات نمودهاند.
69 - امامعلیبنابیطالب، ج 1، ص 237، از دكتر عبدالفتاحعبدالمقصود.
70 - عباس در همان حالی كه در كنار جسد پیامبر(ص) بود، در مقابل چشم حاضرین دستش را به سوی علی(ع) گشود و گفت: « برادرزاده؛ دستت را بگشای كه با تو بیعت كنم تا مردم بگویند: عموی پیامبر با پسر عموی پیامبر بیعت كرده، دیگر دو نفر هم با تو مخالفت نمیكند». علی(ع) در همان حال كه چشم بر بدن پاك پیغمبر دوخته بود بدون توجه به عباس گفت: عموجان! ما به كار رسولخدا مشغولیم.( همان مدرك، ج1 ص 229)
71 - به شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج4، ص453، یا بحارالانوار، ج8، ص33 رجوع شود كه پس از ماجرای غدیر گروهی پیمان بستند، مانع حكومت علی(ع) پس از رحلت رسولخدا(ص) شوند و پیماننامهای با 34 امضاء تهیه و آن را به ابوعبیده جرّاح دادند و امیرالمؤمنین(ع) در ماجرای بیعت اجباری در مقابل ابابكر به آن اشاره نمودند(غایةالمرام قسمت دوم، ص552).
72 - «الموفقیات»، ص 580، شرح ابنالحدید، ج2، ص 273.
73 - «نثرالدر»،ج 5، ص77- »تاریخ یعقوبی»، ج 2، ص 171، نقل از كتاب «تاریخ تحول دولت و خلافت»، ص149 از رسول جعفریان.
74 - صاحب انسابالاشراف در ج 2 ص 183 مینویسد: سلمان از اینكه علی(ع) زنده است و مردم از آن بهره نمیجویند، تأسف میخورد و میگفت: «به خدا سوگند؛ پس از او هیچكس شما را از اسرار پیامبرتان آگاه نخواهد كرد.»
75 - «تاریخ تحول دولت و خلافت»، رسول جعفریان، نقل از »نثرالدر»، ج 2، ص 68. و «معرفة السحابه»، ابونعیم اصفهانی، ج 1، ص 301.
76 - سوره مائده، آیه 55.
77 - حتی فقهای اهل سنت، جواز حركت خفیف در نماز را «عَلَی فِعلِ علیّ(ع) » مطرح میكنند.
78 - سوره نساء، آیه 59.
79 - «مفاتیحالجنان»، زیارت حضرتزهرا(س) در روز یكشنبه
80 - سوره محمد(ص) آیه 24
81 - سوره نساء، آیه82.
82 - «بحارالانوار»، ج26، ص273- «بصائر الدرجات»، ص24، حدیث16.
83 - «ینابیع الموده»، ص235 (امامشناسی، ج1، ص117).
84 - «صحیح بخاری»، ج7، ص37، باب ذبّ الرجل عن ابنته فی الغیرة و الانصاف.
85 - «بحارالانوار»، ج28، ص303 - ابنقتیبه متوفی سال 270 هجری به عنوان یك مورخ اهل سنّت در كتاب الامامةوالسیاسة آورده: «قالَ عُمَرُ لِأبیبَكْر اِنْطَلِق بِنا اِلی فاطِمَةَ فَإنّا قَدْ اَغْضَبْناها، فَانْطَلَقا جَمیعاً، فَاسْتَأذَنا عَلی فاطِمَة، فَلَمْ تَأْذَّنَ لَهُما، فَاَتَیَا عَلِیّاً فَكَلَّماهُ فَاَدْخَلَهُما، فَلَمّا قَعَدا عِنْدَها حَوَّلَتْ وَجْهَها اِلَی الْحائِطِ فَسَلَّما عَلَیْها فَلَمْ تَرُدُّ عَلَیْهماالسَّلام»؛ یعنی عمر به ابابكر گفت: با من بیا تا برویم به سوی فاطمه كه او را ناراحت و غضبناك كردهایم. هر دو آمدند و از فاطمه اجازه ورود خواستند، حضرت اجازه ندادند، آمدند خدمت علی(ع) و با او صحبت كردند و حضرت را واسطه كردند، چون داخل شدند، نزدیك فاطمه(س) نشستند، فاطمهزهرا(س) صورت خود را از آنها برگرداند و روی به سوی دیوار كرد. ابنقتیبه در ادامه میگوید ابابكر شروع به سخن كرد تا علّت برنگرداندن فدك را به فاطمه توجیه كند، فاطمه(س) فرمود آیا بخوانم برای شما سخنی از رسول خدا(ص) كه بدانید و به آن عمل كنید؟ هر دوی آنها گفتند آری. فاطمه(س) فرمود: «اُنْشِدُكُمَا الله اَلَمْ تَسْمَعا رسولالله(ص) یَقُول: رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضایَ وَ سَخَطَ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطی، فَمَنْ اَحَبَّ فاطِمَةَ اِبْنَتی فَقَدْ اَحَبَّنِی وَ مَنْ اَرْضی فاطِمَةَ فقد اَرْضانی وَ مَنْ اَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ اَسْخَطنی؟»؛ فرمود شما را به خدا قسم میدهم آیا از رسولخدا(ص) نشنیدید كه میگفت: رضایت فاطمه، رضایت من است و خشم فاطمه، خشم من است، و هركس فاطمه دختر مرا دوست دارد، مرا دوست داشته و هركس فاطمه را راضی كند، مرا راضی كرده و هركس به خشم آورد فاطمه را، مرا به خشم آورده است. آیا این سخن رسول خدا(ص) را نشنیدید؟ گفتند: آری، این را از رسول خدا(ص) شنیدیم، فاطمه(س) فرمود: «فَإنّی اُشْهِدُااللهَ وَ مَلائِكَتَهُ: اِنَّكُما اَسْخَطْتُمانی وَ ما اَرْضَیْتُمانی وَ لَئِنْ لَقیتُ النَّبِی لَاَشْكُونّكما اِلَیْه»؛ یعنی؛ خدا و ملائكه را شاهد میگیرم كه شما به جای اینكه در رضایت من كوشا باشید مرا به خشم آوردید و چون پیامبر(ص) را ملاقات كنم، شكایت شما را به سوی او خواهم برد.
86 - سوره آلعمران، آیه 118
87 - علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» در المیزان میفرمایند: بنا به شهادت قرآن و ادلة تاریخی، یك ثلث اهل مدینه منافقین بودند، و پس از رحلت رسولخدا(ص) به گفتة حذیفه نفاق از بین رفت. حال با رحلت رسولخدا (ص) نفاق هم از دل آنان رفت، و یا آنهایی كه همواره منتظر بودند، با رحلت رسولخدا(ص) رأیشان نسبت به حكومت برگشت؟ (ترجمه المیزان، ج29، ص233 ذیل بحث روایی در رابطه با آیه 55 سوره نور).
88 - «ینابیعالموده»، ص 90.
89 - موفقبناحمدخوارزمی با اسناد متصل خود از ابیلیلی؛ قال رسولالله(ص): سَتَكُونُ مِنْ بَعْدی فِتْنَةٌ فَاِذا كانَ ذلِكَ فَالْزَموا عَلِیّبْنَابیطالب؛ فَاِنَّهُ الْفاروقُ الاَكْبَرُ الْفاصِلُ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ(ینابیعالموده، ص 82، از امامشناسی، ج1، ص227) یعنی؛ حضرت رسول(ص) فرمودند بهزودی چون از دنیا بروم، فتنهای در میان شما بر خواهد خواست، و در آن حال دست از علیبنابیطالب برندارید، اوست جدا كننده بین حق و باطل، و فیصل دهنده بزرگ خدا.
شیخ حافظ سلیمانبنابراهیمقندوزی حنفی از كتاب «مودةالقربی» تألیف سیدعلیشافعی روایت كند از عطاء؛ قال: سئلت عایشة عَنْ عَلیٍّ قالت: ذلك خیرُ الْبَشَرِ لا یَشُكُّ فِیْهِ اِلاّ كافِرٌ(ینابیعالموده، ص 246، از امامشناسی، ج1، ص243) یعنی؛ از عایشه در مورد علی سؤال كردم، گفت: «او بهترین افراد بشر است و در این موضوع كسی شك نمیكند مگر آنكه كافر شده باشد».
90 - قرآن در سوره نجم آیه 3 میفرماید: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی».
91 - صاحب كتاب ینابیعالموده از سلمان روایت میكند كه «قال رسولالله(ص) لِكُلِّ نَبِیٍّ صاحِبَ سِرٍّ وَ صاحِبُ سِرّی عَلیُّ بْنُابیطالب»، یعنی؛ برای هر پیامبری صاحب سرّی است و صاحب سرّ من علیبنابیطالب است(ینابیعالموده، ص 235).
92 - سوره مائده، آیه 55.
93 - سوره آلعمران، آیه 61.
94 - سوره نساء، آیه 59.
95 - به ترجمه الغدیر، ج11، ص201 رجوع فرمایید.
96 - «الصواعقالمحرقه»، ص 108، نقل از امامشناسی، ج2، ص 181.
97 - «مناقب»، خوارزمی، ص 97 (امامشناسی، ج2، ص 182).
98 - به طبفات ابنسعد، ج3، ص151 و الامامة و السیاسة، ج1، ص16 رجوع شود.
99 - در «امالی»، شیخ طوسی، چاپ نجف، ج 2، ص 175 هست كه امامحسن(ع) در مقابل معاویه در خطبهای غرّا میفرماید:
«وَ اُقْسِمُ بِاللهِ لَوْ اَنَّ النّاسَ بَایَعُوا اَبی حِیْنَ فَارَقَهُمْ رَسُولُالله(ص) لَاَعْطَتْهُمُ السَّماءُ قَطْرَهَا وَ الاَرْضُ بَرَكَتَها؛ وَ ما طَمِعْتَ فیها یا مُعاوِیَةُ! فَلَمّا خَرَجَتْ مِنْ مَعْدِنِها تَنَازَعَتْها قُرَیْشٌ بَیْنَها فَطَمِعَتْ فِیْها الطُّلَقاءُ وَ اَبْناءُ الطُّلَقاءِ اَنْتَ وَ اَصْحابُكَ: وَ قَدْ قالَ رَسُولُاللهِ(ص): ما وَلَّتْ اُمَّةٌ اَمْرَها رَجُلاً وَ فیهِمْ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ لَمْ یَزَلْ اَمْرُهُمْ یَذْهَبُ سَفالاً حَتَّی یَرْجِعُوا اِلی ما تَرَكُوا. فَقَدْ تَرَكَتْ بَنُوا( (اسرائیلَ هارونَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ اَنَّهُ خَلیفَةُ مُوسی فیهِمْ وَ اتَّبَعُوا السّامِرِیِّ وَ قَدْ تَرَكَتْ هَذِهِ الْاُمَّةُ اَبی وَ بایَعُوا غَیْرَهُ وَ قَدْ سَمِعُوا رَسُولَاللهِ(ص) یَقُولُ: اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ مُوسی اِلاّالنُّبُوَّةَ ».
«و قسم یاد میكنم به خداوند كه: چون رسول خدا(ص) از دنیا رحلت كرد، و از میان مردم پنهان شد، اگر مردم با پدرم بیعت میكردند، هرآینه آسمان رحمت، تمام قطرات باران خود را به آنها عنایت میكرد؛ و زمین بركت خود را بر ایشان میپاشید؛ و دیگر ای معاویه؛ تو در آن طمعی نداشتی!
ولیكن چون اِمارت و ولایت از معدن خود بیرون رفت؛ برای ربودن آن، قریش با هم به نزاع برخاستند؛ و در اینحال آزادشدگانِ جدّم رسول خدا در فتح مكه و پسران آزادشدگان در ربودن آن طمع كردند؛ كه تو هستی ای معاویه، و اصحاب تو ! و در حالی كه تحقیقاً رسولخدا(ص) گفته بود هیچ وقت امتی امر زعامت و اِمارت خود را به دست كسی نمیسپارد كه در میان آن امت از آن شخص داناتر و اعلم به امور بوده باشد؛ مگر آنكه پیوسته امر آنها رو به سستی و تباهی میرود؛ تا آنچه را كه ترك كردهاند، دوباره بدان روی آورند. بنیاسرائیل هارون، وصیّ موسی را ترك گفتند؛ با آنكه میدانستند: او خلیفه موسی است در میان آنها؛ و از سامِرِی پیروی كردند؛ و این امت نیز پدرم را ترك گفتند؛ و با غیر او بیعت نمودند؛ با آنكه از رسولخدا(ص) شنیده بودند كه به علی میگفت نسبت تو به من همانند نسبت هارون است به موسی، بدون نبوت».
100 - حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «اِنْ اَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَی الْمُلْكِ وَ اِنْ اَسْكُتْ یَقُولُوا جَزَعَ مِنَ الْمُوت» (نهجالبلاغه، خطبه 3) یعنی؛ اگر سخنی بگویم میگویند بر خلافت حریص است و اگر ساكت شوم میگویند از مرگ میترسد.
101 - به كتاب الامامة و السیاسة از ابنقتیبه دینوری متوفی سال 270 فصل خلافت ابابكر رجوع شود.
102 - مولوی در مثنوی خود این موضوع را چنین مطرح میكند كه:
چون تو شیرین از شكر باشی، بود
آن شكر گاهی ز تو غایب شود
چون شكر گردی ز بسیاری وفا
كی شكر خود از شكر گردد جدا
(یعنی تا انسان با شِكَرِ صفات اخلاقی شیرین است، ممكن است آن صفاتِ عارضی برود و انسان از فضایل اخلاقی محروم گردد، ولی اگر توانست خودش شكر گردد و با تبعیت از معصومین وجودش، وجود دیگری شود، دیگر فضایل از او جدا نمیشوند، چون تابع كسانی شده كه عین حقیقت انسانی هستند.
103 - به كتاب جنّة المأوی از شیخ محمدحسینآلكاشفالغطاء، ص 156 و نیز به كتاب امام علی(ع) از دكتر عبدالفتاح عبدالمقصود، ج1، ص343 رجوع كنید.
104 - سوره آلعمران، آیه 103.
105 - به عنوان نمونه نظر عزیزان را به آیه59 سوره نساء جلب میكنیم كه قبلاً به طور مختصر شاهد آوردیم و تفسیر قیّم المیزان در این راستا ما را متوجّه نظر قرآن به ادامه حاكمیت اسلام توسط امامی معصوم، مینماید.
قرآن میفرماید: «یا اَیُّهَاالَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوااللَّهَ وَ أَطِیعُواالرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ، فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ، ذَلِكَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً» (نساء/59)
یعنی ای مؤمنان خدا را اطاعت كنید و رسول خدا و اولیالامرِ از خودتان را اطاعت كنید، پس اگر در موردی اختلاف كردید آن اختلاف را به خدا و رسولش ارجاع دهید، اگر به خدا و به قیامت مؤمن هستید، كه این كار خیرِ بسیار، وعواقب نیكویی دارد.
اولاً: آیه اطاعت خدا و رسول خدا و اولیالامر را واجب شمرده است.
ثانیاً: لفظ «اَطیعُوا» یعنی اطاعت كنید را یك بار در مورد « خدا » و یك بار در مورد « رسول خدا و اولیالامر» به كار برده است.
حال مراد از اطاعت از خدا پیروی از احكامی است كه به عنوان وحی بر پیامبر(ص) نازل شده است. ولی اطاعت از رسول خدا دوجنبه دارد، یكی اطاعت از او در بیان احكام الهی، چنانچه خود خداوند به پیامبرش میفرماید: قرآن را بر تو نازل كردهایم تا برای مردم تبیین و روشن كنی. «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ»(نحل/44) و یك جنبه دیگرِ اطاعت، اطاعت از رسول خدا به عنوان مدبّر جامعه اسلامی در اجرای احكام و جهاد و دفاع و عزل و نصب فرمانداران است، چنانچه خداوند میفرماید: ما قرآن را به حق برای تو نازل كردیم تا بین مردم بر اساس آنچه خدا برای تو روشن كرده است حكم كنی: «اِنّا اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما اَریكَ الله»(نساء/105)
پس با وجود آنكه اطاعت از رسول خدا در حقیقت اطاعت از خدا است، ولی به آن جهت قرآن لفظ « اَطیعُوا » را دوبار تكرار كرد كه در عین حال اطاعت از خدا یك معنا دارد و اطاعت از رسول خدا همچنان كه گفته شد، معنایی دیگر دارد. مثل تبیین آیات و اجرای احكام در جامعه.
ثالثاً: اطاعت از «اولی الامر» را در كنار اطاعت از رسول خدا واجب شمرده است كه نشان میدهد وجه مشتركی بین اطاعت از «رسول خدا» و اطاعت از «اولیالامر» هست و آن عبارت است از تبیین و تبلیغ احكام الهی و اجرای احكام دین خداوند. ولی طبق ادامه آیه كه میفرماید: «اگر اختلافی پیدا كردید آن اختلاف را به خدا و رسول خدا ارجاع دهید». از اینكه لفظ «اولیالامر» را نیاورده، معلوم میشود كه «اولیالامر» منصب تشریع ندارد، یعنی در منازعات باید به كتاب خدا و سنت رسول خدا رجوع كرد.
توضیح آنكه؛ افرادی كه مورد خطاب این آیه هستند مؤمنیناند و مسلماً نزاع آنها با غیر اولی الامر است. زیرا بعد از اینكه اطاعت اولیالامر واجب شد دیگر رأی اولی الامر محل نزاع و تردید واقع نمیشود. از طرفی قول «اولیالامر» در فهم كتاب و سنت، حجیت دارد و از آن جایی كه آیه شریفه اطاعت آنها را بدون قید و شرط لازم داشته، لذا قول و گفتار آنان مطابق با واقع و خالی از خطا و لغزش است. و در یك كلمه باید علاوه بر پیامبر، انسانهای معصوم دیگری باشند، چرا كه خداوند بندههای خود را به اطاعت كسی كه دارای خطا باشد و امت را در اثر آن خطاها گمراه كند، امر نمیفرماید، و اطاعت او را در كنار اطاعت پیامبرش قرار نمیدهد.
106 - به شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج1، ص19 رجوع كنید. و در سند دیگر هست كه عبدالرحمنبنعوف میگوید: در بستر بیماریِ ابابكر با او بودم. پس از مقدماتی گفت: دوست داشتم سه كار انجام نداده بودم و سه كار انجام میدادم، كه از جمله سه كاری كه از انجام آن پشیمان است اینكه میگوید: ای كاش خانة فاطمه را برای هیچچیز بازرسی نمیكردم، هرچند درِ آن را برای نبرد با من میبستند(تاریخ طبری، ج4، ص52- ترجمه الغدیر، ج14، ص2).
107 - در راستای همین تبلیغات در جامعه اهل سنّت است كه مولوی در دفاع از علی(ع) میگوید:
آن كه او تن را بدینسان پیكند
حرص میری و خلافت كی كند
زان به ظاهر كوشد اندر جاه و حكم
تا امیری را نماید راهِ حكم
تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر108 - «نهجالبلاغه»، خطبه 5.
109 - «روضةالصفا»، ج2 ، واقعه حجّةالوداع، «حبیبالسیر»، ج1، جزء3، ص411، »الغدیر»، ج1، ص271 (نقل از امامشناسی علامه طهرانی، ج7، ص76).
110 - به مقدمات مجلدات الغدیر و نامه علمائ اهل سنت به مرحوم علامه امینی رجوع كنید.
111 - «تاریخ طبری»، ج2، ص62 و63 (نقل از امامشناسی علامه طهرانی ج1 درس5)
112 - ابنابیالحدید به نقل از كتاب «تاریخ بغداد» اثر احمدبنابیطیفور نقل میكند كه ابنعباس گفت: زمانی در آغاز خلافتِ عمر بر وی وارد شدم ، او به خوردن خرما مشغول بود و مرا دعوت به خوردن كرد و من خرمایی برداشته و خوردم. از من پرسید ای عبدالله؛ از كجا میآیی؟ گفتم از مسجد. گفت: پسر عمت را چگونه ترك كردی؟ من گمان كردم مقصودش عبداللهبنجعفر است، اما او گفت كه مقصودش «عظیم اهلالبیت» است. من گفتم: مشغول آبیاری نخلهای بنی فلان بود و در همان حال قرآن میخواند. پرسید: آیا در سر او هنوز در بارة خلافت، اندیشهای هست؟ گفتم: آری. گفت: آیا بر این باور است كه رسول خدا(ص) او را منصوب كرده است؟ گفتم: آری؛ به علاوه من از پدرم (عباس) در این باره پرسیدم، او نیز تأیید كرد. عمر گفت: آری از رسول خدا(ص) در بارة وی مطلبی بود كه حجت نتواند بود. آن حضرت هنگام بیماری، سر آن داشت تا به اسم او تصریح كند، امام من به خاطر اسلام از این كار ممانعت كردم، زیرا هیچگاه قریش بر او اجتماع نمیكردند، و اگر بر سر كار میآمد عرب از سراسر نقاط به مخالفت با او میپرداخت. رسول خدا(ص) از تصمیم درونی من آگاه شد و از این كار خودداری كرد (نهجالبلاغه، ابنابیالحدید، ج12، ص21).
113 - برای یافتن نمونه به كتاب امامشناسی ج7 صفحات 27 به بعد رجوع بفرمایید.
114 - نظر شما را در مورد مسأله فدك در متون اهل سنت به نظرات حجتالاسلام سیدمحمدحسینیقزوینی در جزوه «فدك» از انتشارات «مركز جهانی علوم اسلامی» جلب میكنیم.
اهل سنت معتقدند كه پیامبر(ص) ارثی از خود به جای نمیگذارند، چون ابابكر از رسول خدا(ص) نقل كرده كه پیامبر(ص) فرمود: «اِنّا مَعَاشرالْاَنبیاء لا نُورث، ما تركناه صدقه» در حالی كه با دقت در اسناد اهل سنت میبینیم این روایت را از میان 114 هزار صحابه فقط ابابكر نقل كرده و اَحدی - حتی فاطمه و علی«علیهماالسلام» - این روایت را از پیامبر نشنیدهاند. ابوالقاسم بغوی متوفی 317 و ابوبكر شافعی متوفی 354، ابنعساكر، سیوطی، ابن حجرمكی، متقی هندی، همه صراحت دارند به جز ابابكر اَحدی این روایت را از رسولخدا(ص) نشنیده.
بعضی از علماء اهل سنت مثل عَدی صاحب كتاب الكامل فیالضعفا در مورد این حدیث میگوید: «هذا حدیث باطلٌ». ابنعدی از علماء بزرگ اهل سنت میگوید: «قلتُ لابن خراج حدیث ما تركناه صدقه. قالوا: باطل» و نیز ذهبی در تذكرةالحُفاظ، ج2، ص684 و در سیرة اعلامالنُبَلاء ج13 ص510 و ابنحجرقسلانی در لسانالمیزان، ج2، ص44 این حدیث را باطل دانستهاند.(
(در سیره حلبی ج2 ص485 و ج3 ص362 طبع احیاءالتراثالعربی هست كه: فاطمه دختر رسول خدا(ص) به نزد ابابكر آمد و او بر سر منبر بود، فاطمه گفت: ای ابابكر آیا در كتاب خدا است كه فرزند تو از تو ارث میبرد و من از پدرم ارث نمیبرم؟ پس ابابكر گریه كرد و از منبر پایین آمد و فدك را به او برگرداند. عمر وارد شد و به ابابكر گفت: این چیست؟ ابابكر گفت: نوشتهام ارث فاطمه از پدرش را به او بدهند. عمر گفت: اگر فدك را بدهی با كدام بنیة مالی میخواهی حكومت كنی در حالی كه همه عرب علیه تو قیام كردهاند؟ پس نامه را گرفت و پاره كرد.
115 - سوره مائده، آیه 50.
116 - سوره نمل، آیه 16.
117 - سوره مریم، آیات 5و6.
118 - سوره نساء، آیه 11.
119 - به نوشتار «تئوری اداره جهان بشری از دیدگاه علامهطباطباییرحمةاللهعلیه» از همین نویسنده رجوع شود.
120 - سوره اسراء، آیه 26.
121 - تفسیر مجمعالبیان در ذیل همین آیه از قول ابوسعید خدری نقل میكند كه چون این آیه نازل شد، پیامبر(ص) فدك را به فاطمه(س) دادند.
122 - ابنابیالحدید مینویسد: از علیبنفارقی مدرس مدرسه بغداد پرسیدم: آیا فاطمه(س) در مورد اینکه فدک از آن اوست راست میگفت؟ او پاسخ داد: آری. گفتم: اگر او راست میگفت چرا فدک را به او برنگرداندند؟ علیبنفارقی پاسخ داد، اگر آن روز فدک را به او میدادند، روز دیگر خلافت شوهرش را ادعا میکرد، و او هم نمیتوانست ادعای فاطمه(س) را رد کند، زیرا پذیرفته بود هرچه دختر پیامبر بگوید راست و درست است (اسرار و آثار سقیفه از آقای قنبری ص 129).
123 - به گفته علامه امینی«رحمةاللهعلیه»؛ راستی اگر ابابكر به روایتی كه از قول پیامبر(ص) نقل كرده معتقد است، چرا بنا به قول سیرة حلبی ج3 ص391، با كار خود آن را بیارج نمود و نامهای برای حضرت فاطمه(س) نوشت تا فدك را به آن حضرت برگردانند، تا آنكه عمر بر خلیفه وارد شد و پرسید این چیست؟ پاسخ داد نامهای نوشتم تا فاطمه آنچه را از پدرش مانده بستاند. گفت: پس هزینة مسلمانان را از كجا میآوری؟ آنگاه عمر نامه را گرفت و پاره كرد. (ترجمه الغدیر ج14 ص44).
124 - جالب است كه همین گروهی كه مدعی بودند پیامبر(ص) ارث برای بازماندگانش نمیگذارد، آن هنگام كه امامحسین(ع) برای دفن امامحسن، در كنار قبر جدش رسولخدا آمد، عایشه بر استر سوار شد و فریاد كرد! «دفن نكنید در خانه من، كسی را كه به او علاقهای ندارم». و در این باره ابنعباس به عایشه، چند بیت شعر كه مشهور است گفته؛
تجملت تبغَلت
و لو عشت تفیَلت
لك التسع من الثمن
و بالكل تصرَفت
یعنی روزی سوار بر شتر شدی و اینك سوار بر استر میشوی، و اگر زنده بمانی بعید نیست كه بر پیل هم سوار شوی، تو تنها یكنهم از یكهشتم را داری، ولی تمام میراث را تصرّف كردی، راستی چگونه عایشه كلّ خانه پیامبر را به ارث میبرد با اینكه حضرت، نُه همسر داشته است، و اگر پیامبر(ص) میراثی بر جای نمیگذارد همانطور كه خود ابوبكر بدان شهادت داد و ارث حضرت فاطمه(س) را از پدرش منع كرد. پس چگونه عایشه ارث میبرد؟ («آنگاه كه هدایت شدم»، دكتر تیجانی، ص 230).
125 - سوره آلعمران، آیه 139.
126 - به فتوحالبلدانِ بلاذری ص39 تا 41 و تاریخ یعقوبی ج3 ص48 رجوع شود.
در سنن بیهقی ج6 ص301 آمده است كه پس از خلیفه اول و دوم، عثمان فدك را جزو تیول مروانِ حكم قرار داد. در زمان معاویه یكسوم آن را تیول مروانبنحكم و یكسوم آن را به عمروبنعثمان و یكسوم آن را تیول یزیدبنمعاویه قرار داد. سپس مروان همة آن را به پسرش عبدالعزیز داد و او هم آن را به فرزندش بخشید. چون عمربنعبدالعزیز خلیفه شد، در خطبهای اعلام كرد خداوند فدك را به پیامبر(ص) داد و مسلمانان برای بهدست آوردن آن، نه اسبی دواندهاند و نه سپاهی به كار گرفتند. پس فاطمه آن را از پدر درخواست كرد و حضرت پیامبر(ص) گفت: هرگز نمیشود تو از من چیزی درخواست كنی و من آن را برآورده نكنم. این بود كه فاطمه درآمد آن را هزینة فقرا مینمود. و گواه باشید من آن را برگرداندم برای همان هزینههایی كه از ابتدا برای آن بود. پس تا عمربنعبدالعزیز زنده بود فدك در دست فرزندان فاطمه بود تا یزید پسر عبدالملك بر سر كار آمد و آن را به مروانیان برگرداند و چون ابوالعباس سفاح بر تخت نشست آن را به عبداللهبنحسنبنحسنبنعلی(ع) بازگرداند، سپس ابوجعفر منصور از آنها پس گرفت، سپس مهدیبنمنصور به نوادگان فاطمه پس داد، سپس موسی پسر مهدی و برادرش آن را از فاطمیان پس گرفتند. تا مأمون در سال 210 آن را به فاطمیان پس داد و متوكل آن را پس گرفت.
127 - «پس از پنجاه سال»، دكتر جعفرشهیدی، ص 196.
128 - تفسیر اطیبالبیان، ج13، ص 223.
129 - سوره انبیاء، آیه 105.
130 - گزینش همراه با كمی تغییر از كتاب «فاطمهزهرا(س) زهی در نیام» از سلیمان كتانی، ترجمه جعفرطباطبایی، انتشارات طوس، سال 1349.
131 - به طبقات ابنسعد ج3 ص151 و الامامة و السیاسة ج1 ص16 رجوع شود.
132 - به كتاب «معنویت تشیع» از علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» رجوع كنید.
133 - سوره آل عمران، آیه 144.
134 - تمام فرزندان ابوسفیان، در مخالفت سرسختانه با اسلام و مسلمین اشخاص سابقهداری بودند، یكی از آنها یزید، برادر معاویه بود. او در جریان فتح مكه به اسارت گرفته شد، ولی متأسفانه همین فرد توسط خلفاء به ولایت و حكمرانی شام كه مهمترین منطقه استراتژیك و هممرز با ابر قدرت روم بود، منصوب شد. (الكامل فیالتاریخ ج2 ص83)
135 - «تفسیر اطیبالبیان»، ج 13، صفحه 223( نقل از شرح «فَصّ حكمةٍ عِصْمَتِیَّةٍ فی كلمةٍ فاطمیّه»، از آیتالله حسنزادهآملی ص 159).
136 - «مفاتیحالجنان»، زیارت فاطمهزهرا(س) در روز یكشنبه.
137 - قیله، مادربزرگ اوس و خزرج بود.
138 - سوره آلعمران، آیه 144.
139 - «بحارالانوار»، ج43، ص65.
140 - سوره ابراهیم آیه 8
141 - «امالی»، شیخ طوسی، چاپ نجف، ج 2، ص 175.
142 - «مفاتیحالجنان»، زیارت فاطمهزهرا(س) در روز یكشنبه.
143 - چرا كه پیامبر خدا(ص) بارها فاطمهزهرا(س) را ملاك حق و باطل معرفی كرده بود. در روایت داریم كه: «خَرَجَ النَّبِیُّ (ص) وَ هُوَ آخِذٌ بِیَدِ فاطِمَةَ(س) فَقالَ: مَنْ عَرَفَ هذِهِ فَقَدْ عَرَفَها، وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْها فَهِیَ فاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ، وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنّی، وَ هِیَ قَلْبی وَ رُوحِی الَّتی بَیْنَ جَنْبیَّ، فَمَنْ آذاها فَقَدْ آذانی، وَ مَنْ آذانی فَقَدْ آذَیَالله»؛ یعنی پیامبر خدا(ص) آمدند در حالیكه دست فاطمه(س) در دستشان بود، پس گفتند: آنكس كه این زن را میشناسد كه میشناسد، و آن كس كه او را نمیشناسد، بداند فاطمه دختر محمّد است، او پارهای از جان من است، او قلب و روح موجود در سینه من است، هر كس او را آزار دهد، مرا آزار داده و هر كس مرا آزار دهد، خدا را آزار داده است. (بحار ج43 ص54).
144 - «الموفقیات»، ص580 و «شرح ابنابیالحدید»، ج2، ص273. به نقل از ابناسحاق مینویسند: عامه مهاجران و تمامی انصار هیچ تردیدی نداشتهاند كه پس از رحلت رسولخدا(ص)، علی(ع) صاحبامر خواهد بود. آری بعدها برای توجیه كاری كه شده سعی كردند احادیثی در رابطه با فضیلت خلفا بسازند و به ظاهر چهره واقعیت را تغییر دهند. ولی در روزی كه در سقیفه بحث كمالات ابابكر به میان آمد هیچكدام از این احادیث در میان نبود چون سازندگانش یا هنوز به دنیا نیامده بودند و یا دست به كار نشده بودند.
145 - «ترجمه المیزان»، ج29، ص232 ذیل بحث روایی در رابطه با آیه 55 سوره نور، با شرح بیشتر.
146 - به «بلاغات النساء» از ابنطیفور ص 12 و شرح ابنابیالحدید ج4 ص93 و اعلامالنساء ج3 ص 1208 رجوع كنید.
147 - «تاریخ طبری»، ج2، ص442.
148 - «تاریخ طبری»، ج2، ص442.
149 - «عِقدالفرید»، طبع اوّل، ج3ص71.
150 - سوره شوری، آیه 9.
151 - در مقابل حدیث قرطاسی كه شیعه و سنّی نقل كردهاند، مبنی بر اینكه پیامبر(ص) در روزهای آخر عمر شریفشان در حال احتضار، كاغذ و قلمی خواستند كه علی(ع) را به عنوان خلیفه خود انتخاب كنند.(بخاری، كتاب العلم ج1 ص22) در مقابل این حدیث از قول عایشه حدیث ساختند كه پیامبر(ص) در حال احتضار فرمودند: «كتفی بیاورید تا برای ابابكر نوشتهای بنویسم تا یكنفر درباره او اختلاف نكند» آیا در آن جلسه در حالیكه پیامبر خدا(ص) در حال احتضارند، فقط عایشه بود؟! و آیا اگر چنین حدیثی واقعیت داشت، چرا در سقیفه كه سخت همه در جستجوی عاملی برای ارجحیت ابابكر بودند، آن حدیث مطرح نشد؟
152 - ابنقتیبه متوفی سال 270 هجری به عنوان یك مورخ اهل سنّت در كتاب الامامةوالسیاسة آورده:«قالَ عُمَرُ لِأبیبَكْرِ اِنْطَلِق بِنا اِلی فاطِمَةَ فَإنّا قَدْ اَغْضَبْناها، فَانْطَلَقا جَمیعاً، فَاسْتَأذَنّا عَلی فاطِمَة، فَلَمْ تَأْذَّنَ لَهُما، فَأتِیا عَلِیّاً فَكَلَّماهُ فَاَدْخَلَهُماها، فَلَمّا قَعَدا عِنْدَها حَوَّلَتْ وَجْهَها اِلَی الْحائِطِ فَسَلَّما عَلَیْها فَلَمْ تَرُدُّ عَلَیْهمَاالسَّلام»؛ یعنی عمر به ابابكر گفت: «با من بیا تا برویم به سوی فاطمه كه او را ناراحت و غضبناك كردهایم. هر دو آمدند و از فاطمه اجازه ورود خواستند، حضرت اجازه ندادند، خدمت علی(ع) آمدند و با او صحبت كردند و حضرت را واسطه كردند، بالأخره چون داخل شدند، نزدیك فاطمه(س) نشستند، فاطمهزهرا(س) صورت خود را از آنها برگرداند و روی به سوی دیوار كرد». ابنقتیبه در ادامه میگوید: ابابكر شروع به سخن كرد تا علّت برنگرداندن فدك را به فاطمه توجیه كند، فاطمه(س) فرمود: «آیا بخوانم برای شما سخنی از رسول خدا(ص) كه بدانید و به آن عمل كنید؟ هر دوی آنها گفتند: آری. فاطمه(س) فرمود: «اُنْشَدُكُمَا الله اَلَمْ تَسْمَعا رسولالله(ص) یَقُول رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضایَ وَ سَخَطَ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطی، فَمَنْ اَحَبَّ فاطِمَةَ اِبْنَتی فَقَدْ اَحَبَّنِیّ وَ مَنْ اَرْضی فاطِمَةَ اَرْضانی وَ مَنْ اَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ اَسْخَطی؟» فرمود شما را به خدا قسم میدهم آیا از رسول خدا(ص) نشنیدید كه میگفت رضایت فاطمه، رضایت من است و خشم فاطمه، خشم من است، و هر كس فاطمه دختر مرا دوست دارد، مرا دوست داشته و هر كس فاطمه را راضی كند، مرا راضی كرده و هر كس فاطمه را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است. آیا این سخن رسول خدا(ص) را نشنیدید؟ گفتند: آری، این را از رسول خدا(ص) شنیدیم، فاطمه(س) فرمود: «فَإنّی اُشْهِدُااللهَ وَ مَلائِكَتَهُ: اِنَّكُما اَسْخَطْتُمانی وَ ما اَرْضَیْتُمانی وَ لَئِنْ لَقیتُ النَّبِی لَاَشْكُوَنَّكُُما اِلَیْه»؛ یعنی خدا و ملائكه را شاهد میگیرم كه شما به جای اینكه در رضایت من كوشا باشید مرا به خشم آوردید و چون پیامبر(ص) را ملاقات كنم، شكایت شما را به سوی او خواهم برد.
153 - «تفسیر طیبالبیان»، ج،13 ص223 (نقل از شرح «فَصّ حكمةٍ عِصْمَتِیَّةٍ فی كلمةٍ فاطمیّه»، از آیتاللهحسنزاده، ص159).
154 - ابابكر اقرار داشت كه: «من دوست داشتم كه این جایگاه را كسی جز من داشت و شما اگر با من بخواهید چون پیامبرتان(ص) رفتار كنید، من تاب آن را ندارم او از دسترس شیطان دور بود و از آسمان بر او وحی میآمد» (مسند احمد ج1 ص 14- كنزالعمال ج3 ص 126- الغدیر ج 13 ص 245). یا میگوید: « به خدا سوگند من بهترین شما نیستم و البته من نشستن بر این جایگاه را ناخوش میداشتم و مایل بودم كسی از میان شما به جای من برای این كار انتخاب میشد. اگر میپندارید من در میان شما با برنامه رسولخدا(ص) رفتار میكنم اكنون من بر آن شیوه نمیتوانم عمل كنم، رسول خدا به یاری آسمان از لغزشها بر كنار میماند و با او فرشتهای بود، ولی من شیطانی دارم كه مرا تحت تأثیر قرار میدهد، پس چون به خشم آمدم از من دوری كنید تا بر پوست و موی شما پا نگذارم، مرا بپایید، اگر به راه راست رفتم یاریام كنید و اگر پرت افتادم مرا به راه راست آورید» (طبقات ابنسعد ج 3 ص 151 - الاماة و السیاسة ج 1 ص 16).
155 - «اثبات الهداه»، ص 315.
156 - سوره كهف، آیه 15.
157 - سوره شعراء، آیه 227.
158 - سوره شعراء، آیه 221.
159 - به كتاب «تاریخ تحول دولت و خلافت» از حجتالاسلام رسول جعفریان، ص143 رجوع فرمایید، كه مؤلف محترم نظر لامنس را مطرح میكند كه سقیفه را توطئه یك گروه میداند.
160 - «تاریخ طبری»، ج2، ص202.
161 - برای فهم زندگی در «مركز عالم وجود» میتوانید به بحث «معنی و عوامل ورود به عالم بقیةالله» رجوع بفرمایید.
162 - سوره هود، آیات121و122.
163 - زن روسپی كه در عصر جاهلیت بوده است.
164 - گویا ابنابیالحدید هم باور نمیكرده كه ابابكر بعد از خطبة حضرت زهرا(س) اینچنین علی(ع) را به باد انتقاد گرفته باشد لذا در «شرح ابنابیالحدید»، ج16، ص215 داریم كه ابنابیالحدید میگوید این سخنان را برای نقیبابویحیی، یعنی یحیبنابوزیدبصری خواندم و گفتم ابوبكر به چه كسی كنایه میزند؟ گفت كنایه نمیزند به صراحت میگوید. گفتم اگر سخن او صریح بود از تو نمیپرسیدم. خندید و گفت: مقصودش علی است. گفتم یعنی روی همه این سخنان تند به علی است؟ گفت بله! پسركم! حكومت است! انصار چه گفتند؟ از علی طرفداری كردند، اما ابابكر ترسید فتنه برخیزد و آنان را نهی كرد.
165 - پس از جریان غدیر گروهی هم عهد شدند كه پس از رحلت رسول خدا(ص) مانع حاكمیت علی(ع) شوند. در این راستا، پیماننامهای با امضای 34 نفر تهیه و آن را به ابوعبیدهجراح دادند، در آن پیمان نامه همهچیز را پیشبینی و برنامهریزی كردند. برای اطلاع از مفاد آن به بحار ج8ص33، و شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ج4 ص454 رجوع بفرمایید.
166 - «بحار الانوار»، ج53، ص180
167 - «تاریخالخمیس»، ج 2، ص 233 - «ترجمه الغدیر»، ج13، ص230.
168 - «سنن بیهقی»، ج7، ص206 - «ترجمه الغدیر»، ج12، ص17، - قوشجی در شرح تجرید.
169 - «راه دشوار هدایت»، دكتر ادریسحسینی- ترجمه الغدیر، ج 12، ص 185 به بعد.
170 - سوره واقعه، آیات 76 تا 79.
171 - «مروجالذهب»،مسعودی، ج2، ص 345.
172 - سوره احقاف، آیه 15.
173 - سوره بقره، آیه233.
174 - «ارشاد»، طبع سنگی، ص112- «بحارالانوار»، طبع كمپانی، ص483.
175 - مُوَطَّأ مالك، با تصحیح محمّد فؤاد عبدالباقی ج2 ص825 (نقل از امامشناسی ج11 ص203) المیزان فی تفسیرالقرآن ج18 ص224، سنن كبری ج 7 ص 447، ترجمه الغدیر ج 11 ص 183.
176 - سوره مؤمنون، آیات 70 و 71.
177 - «العقد الفرید»، ج3، ص365 - «نثرالدر»، ج2، ص61.
178 - «بحارالانوار»، ج43، ص156.
179 - «بحارالانوار»، ج 48، ص 156.
180 - در مورد موضوع فدك و اینكه حضرت زهرا(س) با طرح موضوع فدك چه برنامهای را در پیش داشتند، ابنابیالحدید معتزلی نكته ظریفی را مطرح میكند. میگوید: از علیبنفارقی مدرس مدرسه غربی بغداد پرسیدم؛ آیا فاطمه راست میگفت كه فدك مربوط به اوست؟ گفت: آری. گفتم: اگر راست میگفت چرا فدك را به او بر نگرداندند؟ وی با لبخندی پاسخ داد: اگر آن روز فدك را به او میداد، فردا خلافت شوهر خود را ادعا میكرد و ابابكر هم نمیتوانست سخن وی را نپذیرد، چون قبول كرده بود كه دختر پیامبر هر چه میگوید راست است(شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ج 16 ص 284).
181 - «بحارالانوار»، ج53، ص180.
182 - «مجمعالزوائد»، ج5، ص224 و 225 (در ترجمه جلد 20 الغدیر ص244 به بعد روایات آمده).
183 - بنا به تاریخ مورد قبول اهل سنت
184 - «صحیح بخاری»، كتاب مغازی، ج6، ص197 و «صحیح مسلم»، كتاب جهاد، ج5، ص154، نقل از «ترجمه الغدیر» ج20، ص264
185 - «مفاتیحالجنان»، زیارت روز یكشنبه.
186 - «حلیة الاولیاء»، ج 2، ص42 - «الاستیعاب»، ج2، ص751.
187 - «مودة القربی».
188 - ابونعیم اصفهانی در فضائلالصحابه و بسیاری از صحابه آن را نقل كردهاند، به ترجمه الغدیر ج5 ص302 رجوع فرمایید.
189 - مرحوم امینی«رحمةاللهعلیه» در ترجمه الغدیر جلد 14 ص 106 تا 111 سند این حدیث را در 59 مرجع از اهل سنت بر میشمارد.
190 - ما در شرایط تاریخیِ سخت آن زمان انتظار نداریم مورخینِ اهل سنت آنچه را كه نسبت به فاطمه(س) واقع شده بالصراحه بنویسند، ولی به همان اندازة ناقص هم كه اشاره كردهاند خواننده را متوجه اصل قضیه مینماید. به عنوان مثال: ابنابیالحدید در ج1 ص134 و ج2 ص 19 شرح نهجالبلاغه پس از ذكر سند میگوید: ابابكر به دنبال علی فرستاد و از او بیعت خواست و علی بیعت نكرد، و با عمر شعلهای از آتش بود، فاطمه عمر را در درب خانة خود دید و گفت: «یَابْنَالْخَطّاب! اَتُراكَ مُحَرِّقاً عَلی بابی؟ قالَ نعم، و ذلك اَقوی فیما جاءَ بِهِ اَبُوكَ وَ جاءَ عَلِیٌّ فَبایَعَ» یعنی؛ ای پسر خطّاب! میبینم كه میخواهی خانة مرا آتش بزنی؟ گفت: و این آتشزدن در آنچه پدر تو آورده استوارتر است، و علی آمد و بیعت كرد.
و نیز ابراهیمبنسعیدثقفی با طرح سند روایت میگوید: «واللهِ مَا بایِعَ عَلِیٌّ حَتّی رَآی الدُّخانَ قَدْ دَخَلَ بَیْتِه» یعنی؛ به خدا سوگند علی بیعت نكرد مگر اینكه دید دود داخل خانه شد(امامشناسی از آیتاللهحسینیتهرانی ج10 ص395).
و نیز عبدالفتّاحعبدالمقصود در ج1 كتاب امام علی(ع) ص 343 مینویسد: فاطمه به سلمی گفت: «بستر مرا در وسط خانه بگستران» و در ادامه گفت: «در این ساعت روح از بدنم مفارقت میكند، شستشو كردهام، دیگر كسی بازوی مرا برهنه نسازد».
191 - در اینكه حضرت زهرا(س) به جهت اعتراض به وضع موجود به صِرف عیادت، كسی را نمیپذیرفتند مگر برای اینكه هدف خود را دنبال كنند در كتاب استیعاب ج2ص772 و در ترجمه الغدیر ج14ص100 داریم: فاطمه(س) اجازه نداد عایشه دختر ابابكر به او درآید و چون خواست وارد شود، اسماء جلو او را گرفت، او به ابابكر شكایت كرد و گفت: این زن خثعمی میان ما و دختر رسول خدا(ص) مانع میشود، پس ابابكر بر در خانه ایستاد و گفت: اسماء! چه چیز تو را بر آن داشت كه نگذاری زنان پیامبر(ص) در خانه رسول خدا(ص) وارد شوند و برای فاطمه(س) هودج عروسان را درست كردهای؟ اسماء گفت: او خودش به من دستور داده هیچ كس را به خانه او راه ندهم و چنین چیزی برای او بسازم.
192 - «تاریخ یعقوبی»، ج2، ص 116، نقل از كتاب «اسرار و آثار سقیفه بنیساعده»، حشمتاللهقنبری.
193 - مرحوم علامه امینی«رحمةاللهعلیه» در ترجمه الغدیر، ج 13 از صفحه 204 به بعد میفرمایند: در صحیحمسلم بخش اَشربه از زبان انسبنمالك هست كه جمع زیر بادهگساری میكردند و( (انسبنمالك پیالهگردان آنها بود، كه عبارت بودند از 1- ابابكر پسر ابوقحافه كه در آن روز 58 ساله بوده. 2- عمر پسر خطاب كه 45 ساله بوده. 3- ابوعبیدهجراح كه 48 ساله بوده... كه جمعاً یازده نفر بودند. این بادهگساری در سال فتح مكه است كه هشت سال از هجرت ابابكر به مدینه میگذشته تا بالاخره آیه 91 سوره مائده نازل شد و عمر گفت: دست برداشتیم، دست برداشتیم! «اِنْتَهَیْنا، اِنْتَهَیْنا».
194 - سقیفه با حذف امام معصوم، زمینة گسترش اندیشههای التقاطی را در میان مسلمانان فراهم كرد و چون مشروعیتی نداشت سه جریان دوش به دوش، عامل تقویت سقیفه شد كه عبارت باشند از: 1- جریان ضرب و شتم مخالفان دستگاه خلافت(به ترجمه الغدیر ج 12 ص185 به بعد مراجعه شود). 2- جریان تبلیغاتی 3- جریان جعل حدیث با پنهانداشتن احادیث نبوی و جلوگیری از نشر آن و در مقابل، نشر احادیث مشكوك و ساختگی (به ترجمه الغدیر ج 10 رجوع فرمایید).
195 - بنا به قول صحیح بخاری ج7 ص37 رسولخدا(ص) فرمود: «فاطِمَةُ بِضْعَةُ مِنّی یُریبُنی ما اَرابُها وَ یُؤْذینی ما اَذاها» یعنی، «فاطمه پارهای از جان من است، هرکس او را رعایت كند، مرا رعایت كرده و هركس او را آزار دهد، مرا آزار داده است» و حال آنكه آزار رسولخدا عامل غضب الهی است. و عدم رضایت فاطمه(س) از آن وضعی كه پیدا شد برای آینده جهان اسلام راهنمای خوبی است.
196 - «تاریخالخلفاء»، سیوطی، ص65 - «ترجمه الغدیر»، ج13، ص305.
197 - «المجتنی»، ابندریه، ص35 - «ترجمه الغدیر»، ج14، ص18.
198 - «سنن دارمی»، ج1، ص54 - «الفتوحات السلامیه»، ج2، ص445.
199 - «كنزالعمال»، ج1، ص229 - «ترجمه الغدیر»، ج12، ص185 به بعد.
200- سوره بقره، آیه85.
201 - «سیره ابنهشام»، ج2، ص33 - «ترجمه الغدیر»، ج10، ص275.
202 - «تمهید باقلانی»، ص199 - «ترجمه الغدیر»، ج12، ص255.
203 - «زینالفتی»، حافظ عاصمی، در شرح سوره هل اتی.
204 - «امالی»، شیخ مفید، چاپ نجف، ج2، ص175.
205 - امام باقر(ع) میفرمایند: «مَا رُئِیَتْ فاطمة(س) ضاحِكَةً قَطُّ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُاللهِ(ص) حَتَّی قُبِضَت»(بحارالانوار ج43 ص155) یعنی؛ هرگز فاطمه(س) بعد از رحلت رسولالله(ص) خندان دیده نشد تا اینكه رحلت فرمود.
206 - فرازی از دعای شریف ندبه.
207 - «بحارالانوار»، ج53، ص180 و «الغیبةالطوسی»، ص173.
208 - «بحارالانوار»، ج43، ص174 قسمتی از گزارش طولانی فضّه نسبت به جریانهایی كه بر حضرت فاطمه(س) گذشت.
209 - «بحارالانوار»، ج43، ص220.
210 - «الامامة و السیاسة»، ابنقتیبه متولد 213 و متوفی 276، طبع مصر، سنة 1328 هجری، ص 12 و 13.
211 - «شرح ابنابیالحدید»، ج1، ص 134 و ج2، ص 19 و «تلخیصالشافی»، سیدمرتضی، ج3، ص 76.
212 - سوره احزاب، آیه33.
213 - اشاره به آیه 79 سوره واقعه.
214 - چون در آیه 33 سوره احزاب میفرماید؛ «انَّما»؛ یعنی حصر در كار است.
215 - «طبقات ابنسعد»، ج3، ص151 - «ترجمه الغدیر»، ج13، ص245.
216 - «الریاضالنضره»، ج2، ص 214 - «تذكرة السیط»، ص 17 - «شرح ابنابیلحدید»، ج2، ص 451 - «الغدیر»، ج 12، ص 230.
217 - «التهمیدباقلانی»، ص 204 - «طبقات ابنسعد»، ج3، ص248.
218 - «اعلامالنساء»، ج 2، ص 876.
219 - «كنزالعمال»، ج6، ص391 - «شرح ابنابیالحدید»، ج3، ص105 - الغدیر، ج12، ص291.
220 - «الامامة و السیاسة»، ابن قتیبه، ص 23.
221 - «عِقدالفرید»، طبع اول، ج 3، ص 71.
222 - «تاریخ تحول دولت و خلافت»، رسولجعفریان، ص 143 به مقدمه «فیتاریخصدرالاسلام» ص 56 رجوع كنید.
223 - در مورد پیماننامهای كه در آن عدهای تعهد كردند مانع حاكمیت علی(ع) شوند به بحارالانوار ج8 ص33، و طبقات كبری ابنسعد ج3 ص61 ، و شرح ابنابیالحدید ج4 ص 454 رجوع فرمایید (نقل از كتاب اسرار و آثار سقیفه بنیساعده تألیف آقای حشمتالله قنبری).
224 - «موطاء مالك»، ج2، ص12.
225 - امام باقر(ع) به ابوحمزه میفرمایند: ای اباحمزه! در زمین همواره عالمی از ما وجود دارد كه اگر مردم چیزی بیفزایند، بگوید افزودند، و اگر بكاهند بگوید: كاستند و خداوند آن( (عالِم را از دنیا نبرد تا آنكه در فرزندانش كسی را ببیند كه مانند او بداند (كمالالدین و تمامالنعمه ج1 باب 22 حدیث 21).
226 - «تاریخ سلیمبن قیس»، ص148.
227 - با اینكه علماء اهل سنت در اینكه چه كسی قرآن را جمعآوری كرده است، با هم اختلاف دارند، ولی نام چهارتن را به عنوان مُدوِّن قرآن نام میبرند كه عبارتند از: علی، ابوبكر، عمر و سالم غلام حذیفه، ولی باز در رأس این چهارتن بر طبق گواهی مدارك اهل سنت، علی(ع) قرار دارد و با توجه به مسؤلیتها و دلمشغولیهایی كه آن سهتن دارند بیشتر برای آنكه از اصحاب سقیفه هستند فضیلت تراشی شده است.
228 - «الارشاد الی قواطع الادله فی اصول الاعتقاد»، ص426.
229 - امام صادق(ع) فرمودند: فاطمه(س) بعد از رسولخدا(ص) هفتاد و پنج روز در دنیا ماند و حزن و اندوه شدیدی به خاطر دوری پدر بزرگوار به او روی آورده بود. جبرئیل خدمتش میرسید و او را تسكین میداد و از پدرش و جایگاه وی در بهشت خبر میداد و از آنچه بعد از او برای ذریّهاش پیش میآید آگاه كرد و علی(ع) آن را مینوشت(بحارالانوار ج43 ص156).
230 - «صحیفه نور»، ج19، ص279، و به «بحارالانوار»، ج43، ص79 و 80 رجوع شود.
231 - «شرح نهجالبلاغه»، ابنابیالحدید، ج13، ص300.
232 - «نثر الدرج»، ج2، ص68 - معافةالصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج1، ص301 - نقل از تاریخ تحول دولت و خلافت، رسول جعفریان، ص69.
233 - سوره اعراف، آیه96.
234 - سوره انبیاء، آیه10.
235 - مولوی در دفاع از علی(ع) در این رابطه میگوید:
آن كه او تن را بدینسان پیكند
حرص میری و خلافت كی كند
زان به ظاهر كوشد اندر جاه و حكم
تا امیری را نماید راهِ حكم
تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر
236 - «كنزالعمال»، ج6، ص219.
237 - به كتاب الاماة و السیاسة ج1، ص13 و امام شناسی، ج2، ص199 رجوع شود.
238 - قبلاً عرض شد كه شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ج4 ص454 و بحارالانوار ج8 ص33 از پیماننامهای خبر میدهند كه پس از جریان غدیر بین 34 نفر از مخالفان علی(ع) امضاء شد اینها پیمان بستند كه اینطور اعلام كنند: محمّد(ص) رسالت خود را انجام داد و كسی را جانشین خود قرار نداده است. مرحوم مجلسی متن پیماننامه را در بحار آورده است، آقای رسول جعفریان در كتاب «تاریخ دولت و خلافت» در صفحه 143 میگوید:«قرائنی وجود دارد كه انتخاب خلیفه اول حكایت از نوعی توطئه قبلی و یا حداقل تفاهم و هماهنگی حزب مخالف بنیهاشم پیش از بیعت دارد و میگوید: عمر العزیز الدوری عقیده لامنس را كه در سقیفه توطئه سهنفره، ابابكر و عمر و ابوعبیده میداند، رد میكند، اما تفاهم قبلیِ حزب مخالف بنیهاشم را میپذیرد.
239 - «شرح نهجالبلاغه»، ابنابیالحدید، ج2، ص19 و ج1، ص134.
240 - امیرالمؤمنین(ع) بعدها در رابطه با شرایط بعد از رحلت پیامبر(ص) در خطبه پنجم نهجالبلاغه میفرمایند: «اِنْ اَقُلْ، یَقُولُوا حَرَصَ عَلَیالْمُلک وَ اِنْ اَسْکُتْ، یَقُولُوا جَزَعَ مِنَالْموت». یعنی؛ اگر چیزی در دفاع از حقِّ حاكمیت خود میگفتم، متهم میشدم كه بر حكومت حریص است و اگر سكوت میكردم میگفتند: از مرگ فرار میكند.
241 - «كامل الزیارت»، قسمت ثواب زیارت امامحسین(ع).
242 - سوره مائده، آیه 67.
243 -« احتجاج طبرسی»، ج1، ص 115 (نقل از كتاب امامشناسی، ج8، قسمت دوم)
244 - «سفرالسعادة»، فیروزآبادی - ترجمه الغدیر، ج12، ص193.
245 - راستی اگر چنین احادیثی در زمان نصب ابابكر در سقیفه وجود داشت، چرا مطرح نشد و چرا تلاش كردند فقط با عنوان یار غار پیامبر(ص) برای ابابكر برتری دست و پا كنند؟!
246 - متوكّل در باره امام هادی(ع) بارها میگفت: وای بر شما! كار ابنالرضا مرا از پا انداخته، «وَیْحَكُمْ قد اعیانی امر ابنالرّضا...» (الارشاد، شیخ مفید، ص312).
247 - «الامامة و السیاسة»، ص 30 و 31.
248 - نهجالبلاغه، خطبه5.
249 - «تاریخ الامامة و السیاسة»، ابنقتیبه.
250 - عنوان فوق، نام كتابی است كه آقای سلیمان كتانی در مورد حضرت فاطمه(س) نوشتهاند.
251 - سوره حجرات، آیه14.
252 - در ترجمه الغدیر، ج14، ص106 تا 111، سند حدیث را به 59 مرجع از متون معتبر اهل سنت رسانده است.
253 - مراجه شود به «مروجالذهب مسعودی» و كتاب «بناتالنبی» از بنت شاطی (نقل از «راه دشوار هدایت»، ادریس حسینی، ص189).
254 - سوره اعراف، آیه96.
255 - سوره زمر، آیه51.
256 - سوره یونس، آیه 35.
257 - البته عزیزان متوجّه هستند كه علمای شیعه سخنانی را كه جهت هدایت جامعه ارائه میدهند مربوط به امامانی است كه علم لدنّی دارند و به سوی حق هدایت میكنند. ولی آیا میتوان همین قاعده را دربارة عالمانی كه سخنانشان به معصوم استناد ندارد، سرایت داد و یا كار آنها همان كاری است كه قسمت دوم آیه فوق مطرح میكند و آن را مقابل روشی قرار میدهد كه به سوی حق هدایت مینماید؟
258 - «تاریخ طبری»، ج4، ص52، ترجمه الغدیر، ج14، ص2. گفته بود: ای كاش سه كار را نمیكردم و سه كار را میكردم، از جمله گفته بود: ای كاش خانه فاطمه را برای هیچ چیز بازرسی نمیكردم.