«وَ خَطَلِ الْآراءِ، وَ زَلَلِ الْأَهْواءِ»؛ یعنی چه زشت است فساد آراء و انحراف انگیزهها.
میفرماید: دو چیز است كه جامعه اسلامی را مضمحل میكند؛ یكی عقاید و اندیشههای فاسد و دیگری میلهای منحرف. عقیدة سالم، انسان را متوجّة واقعیات در تمام مراتب هستی میكند. عقیدة سالم نه از زمین غافل است و نه از آسمان، میفهمد در عالم وجود چه امكاناتی هست، نه به امكانات زمین بیش از حدّ امیدوار است و نه از مددهای آسمان غافل و لذا اگر از امكانات زمین هم استفاده كند -كه باید بكند- بیشتر به مددهای معنوی امیدوار است. عقیدة سالم، انسان را امیدوار و پایدار نگه میدارد و لذا با كمترین امكانات، امید ادامه حیات دارد. یك وقت شما متوجّهاید كه برای احیاء اقتصاد جامعه به امید خدا باید خودتان همّت كنید و حاضرید نان خالی بخورید ولی به غیر مسلمانان امید نداشته باشید، این فكر و فرهنگی است كه شهید رجایی را پروراند و این شرایطی است كه مردم حاضرند حتی با دست خود و بدون داس، گندم درو كنند و به امید خدا آینده كشور را بسازند، و انصافاً در دوران شهید رجایی بسیاری از مشكلات مردم مرتفع شد و امید به آینده، سراسر كشور را گرفت. فرهنگ دیگری هم هست كه میگوید: چرا به خودمان سختی بدهیم، ما از بانك جهانی وام میگیریم و با این وام چندین كمباین میخریم و گندمهایمان را درو میكنیم. آری؛ از نظر اقتصاد روز، این تئوری بد نیست، بنده هم مخالف آن نیستم، ولی با روحیهای كه به دنبال آن وارد اذهان میشود چه باید كرد. آن روحیهای كه میخواست به امید خدا از خود شروع كند، كشور را به جاهایی میرساند، در حالیكه تئوری دوم مردم را از آن روحیه محروم و به بانك جهانی امیدوار و به نظام جهان وابسته میكند - همانطور كه كرد- مسئله، مسئلة ظریفی است. یك وقت میگوییم مردم را در امور شركت دهیم تا مردم با سرمایههای خودشان كارهای خودشان را انجام دهند، یك وقت با همین بهانه سرنوشت مردم و كشور را در اختیار چند نفر سرمایهدار بیرحم قرار میدهیم كه مردم را بچاپند. نمونهاش مدارس غیرانتفاعی است كه بنا بود عدهای به صورت «غیرانتفاعی» آری؛ غیرانتفاعی، آموزش جوانان را به عهده بگیرند، ولی دیدید كه در بسیاری از موارد خود این كار یك دكان سودجویی، آن هم طلب سودهای كلان شد، چون عقاید باطلی پشت قضیه قرار داشت، چون فرهنگی كه كنار آن آمد آنچنان امید به زمین داشت كه اصلاً از مددهای آسمان غافل شد، وگرنه باید همه مدارس غیرانتفاعی ما شبیه مدارسی باشد كه بنیانگذارانش جهت احیاء فرهنگ دینی آن را تأسیس كردند.
حضرت میفرمایند: دو چیز عامل همه مشكلات است؛ یكی عقیدة فاسد و دیگری انگیزههای انحرافی. وقتی ما با توجّه به معاد و معنویت، میلهای خود را جهت ندهیم، میلها و انگیزهها جهت انحرافی به خود میگیرند و در این حالت تمایل به خوبیها در قلب انسان نمیماند تا در جهت دفاع از خوبیها بخواهد جانبازی كند، اینجاست كه به علت آن عقیدة فاسد و این انگیزه انحرافی، دفاع از علی(ع) متوقف میشود و مسلمانان به وعدههای خلیفه و اطرافیانش دل میبندند، در حالیكه شایسته بود در مسیر دفاع از حق، امیدوار مددهای بیكران و همهجانبة الهی بودند.
وقتی عقیده فاسد شد و انگیزهها منحرف گشت، تحلیلهای غلطِ دشمن اسلام برای نفس انسان زیبا جلوه میكند، به عنوان مثال بعضی از سیاسیون در كشاكش دفاع مقدس هشتساله، برای جوانان ما چنین تحلیل میكردند كه آمریكا خودش جنگ را درست كرد، خودش هم باید آن را تمام كند، ما با جنگیدن خود كاری از پیش نمیبریم. در حالیكه درست است كه آمریكا جنگ را خودش درست كرد، ولی ما باید آن را با شكست صدام تمام كنیم نه این كه ما هیچ كاری انجام ندهیم و دشمن اسلام را به اهدافش برسانیم. عملاً با امثال این تحلیلها یك عدهای نسبت به دفاع مقدس هشتساله بیتفاوت شدند، چون این تحلیل با گرایش منحرف آنها همخوانی داشت.
ملاحظه میكنید؛ اگر كسی عقیدة فاسد و انگیزة فرار از جنگ داشته باشد، چقدر سریع امثال تحلیل فوق در او نفوذ میكند و اگر مردم گرفتار این تحلیلها شده بودند، امروز ما چنین عزّتی نداشتیم و حضرت زهرا(س) ما را متذكر همین نكته میكنند كه چقدر زشت است فساد آراء و انحراف انگیزهها كه سبب شد جریان جانشینی پیامبر خدا(ص) به سوی دیگر سوق داده شود، كسی كه سوابق دینداری او هرگز در حدّ سوابق مؤمنان متدین نبود،(193) و در چنین شرایطی هرگز بشر به آرمانهای بلند الهیاش نخواهد رسید، بلكه آنچنان گرفتار مشكلات میگردد كه اهداف بلند آسمانیاش به فراموشی سپرده میشود.
حضرت سپس فرمود: «وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ»؛ مردان شما چه ذخیرههای بدی برای خود پیش فرستادند.
چون با این كندی شمشیرها و سستی بعد از تلاش، و فساد آراء و انحراف انگیزهها، جهتگیری اسلام به سوی هدایت و رستگاری انسانها متوقف شد و نقشه دشمنان عملی گشت، و از طرفی با حذف علی(ع) دیگر شخصیت حماسی و ایمانی آن حضرت به عنوان یك نیروی ارزشگرا، مانع اعمال و امیال منحرفین نبود و لذا هزاران مشكل جهان اسلام را فرا گرفت، چون كسانی در صدر حكومت اسلامی تكیه زدند كه از حقیقت اسلام اطلاع كافی نداشتند و لذا میخواستند یك اسلام قالبی و بیروح را حاكم كنند و چون راه تحقّق اسلام را نمیدانستند، دست به دیكتاتوری زدند و از اسلام چهرهای خشن و غیرقابل پذیرش ارائه دادند و مردم را مجبور به پذیرش آن كردند.(194)
وقتی حقیقت در صحنه است و همة زیباییهای خود را به نمایش گذارده، اگر كسی در مقابل آن ایستاد، مسلّم باید با او برخورد كرد و به همین جهت از پیامبر خدا(ص) نقل شده است: هركس از دین خدا خارج شد باید كشته شود و هر كس مرا سَب كرد باید كشته شود و...؛ ولی حاكمان وقت این سخن پیامبر خدا(ص) را بهانه كردند و عدم بیعت علی(ع) با خلیفه را نشانة شورش آن حضرت بر جامعه اسلامی و خلیفة مسلمین قلمداد نمودند و تصمیم بر كشتن علی(ع) گرفتند، در حالیكه جای موضوع كاملاً عوض شده بود.
آری؛ اگر امام معصومی بر مسند خلافت قرار داشته باشد و همة زیباییهای اسلام و عدالت اسلامی را به نمایش گذارد، شاید بتوان چنین حكمی را اعمال نمود، در حالیكه پس از قتل عثمان كه حضرتعلی(ع) به خلافت رسیدند و عدّهای با ایشان بیعت نكردند - از جمله عبداللهبن عمر- آنها را آزاد گذاردند. حالا میخواهند علی(ع) را به جهت عدم بیعت با ابابكر به قتل برسانند! حساب همة كارها را هم كرده بودند كه اگر علی(ع) مخالفت كرد، به عنوان شورشی بر خلیفة مسلمین، به قتلش میرسانیم و دیگر برای همیشه قائله میخوابد ولی حساب اعتراضها و موضعگیریهای حضرت زهرای مرضیه(س) را نكرده بودند، چراكه قداست فاطمه(س) آنچنان بود كه نه میتوانستند با او برخورد كنند و نه میشد حرفهایش را نشنیده و از كنارش رد شد، به همین جهت هم حرفهای فاطمه(س) در تاریخ ماند و مورد توجّه مورخین قرار گرفت، لذا چنین خانمی جریان حاكمیت را به چالش كشید و نقشههایی را كه میخواستند به اسم قداست خلیفه، همه چیز را به نفع خود تمام كنند، به هم ریخت و در نتیجه جوّ مصنوعی قداست خلیفه شكست و از این به بعد است كه خلیفه به عنوان یك انسان معمولی خلافت را ادامه میدهد.
با انتقادهای حضرت زهرا(س) اوّلاً؛ برای همیشه مشخص میشود ریشه انحرافهای جوامع را در كجا باید پیدا نمود. ثانیاً؛ برای آیندگان روشن میشود در صدر اسلام انحراف از كجا پیدا شد، تا اگر بعدیها از خود پرسیدند چرا اسلام آنچنان كه باید و شاید تواناییهای خود را نمینمایاند، جواب را در سخنان فاطمه(س) پیدا كنند در سخنان فاطمهای كه ملاك حقیقت بود.(195) لذا متوجّه باشید كه اعتراضهای حضرت زهرا(س) را در فضای تاریخی مخصوص به خودش ارزیابی كنید و نه آنكه آن را یك ناله و گلایه ساده و زودگذر بپنداریم.
راستی اگر خلفا با لعاب قداستِ خلیفه رسول خدا(ص) بودن، حكومت میكردند، چه چهرهای از اسلام باقی میماند؟ آیا امكان اعتراضهای بعدی پیدا میگشت؟ و اگر خلیفه رسولخدا(ص) با لعاب قداست پیامبر(ص) در صحنه میآمد، در اعتراضهایِ به او، به جای اینكه آن اعتراضها به شخص خلیفه باشد، به عنوان اعتراض به اسلام تلقی میشد، كاری كه تا حدّی با مسیحیت انجام گرفت.
اینها میخواستند كار را تا آنجایی جلو ببرند كه هركس با خلیفه برخورد كند متهم شود كه با پیامبرخدا(ص) برخورد كرده است، ولی آیا در مورد اعتراض فاطمه(س) میتوانستند چنین اتهامی را مطرح كنند؟ بعدها سعی كردند چنین جوّی را حاكم كنند تا روحیه سؤال و اعتراض را در جامعة اسلامی متوقف نمایند و بیشتر یك نحوه جبرگرایی را تبلیغ نمودند. ولی در صدر تاریخ خلافت، با موضعگیریهای حضرت زهرا(س) بنیانِ كاری گذاشته شد كه آیندة تاریخ اسلام را تغذیه كرد و بازار خفقانهای در پوشش قداست خلیفه را بر باد داد. اینكه مانع هرگونه سؤالی از خلیفه میشدند چون میدانستند اگر زمینه سؤالكردن فراهم شود نه آنها از نظر علمی جوابگو هستند و نه از نظر اجتماعی میتوانند مشروعیت حاكمیت خود را اثبات كنند، لذا سعی میكردند هرگونه سؤالی را تقبیح نمایند.
عبداللهبنعمر میگوید: مردی به نزد ابوبكر آمد و پرسید: تو بر آنی كه زناكاری سرنوشت من بوده است؟ پاسخ داد: آری! گفت: آیا خداوند این كار را سرنوشت من گردانیده و آنگاه مرا به كیفر آن شكنجه میكند؟ گفت: «آری! ای پسر زن گندیده...! به خدا اگر كسی نزد من بود فرمان میدادم تا دماغت را بكوبد و آن را بشكند».(196)
انسبنمالك میگوید: در زمان خلافت ابابكر، یك یهودی از ابابكر سؤالاتی كرد، ابابكر نتوانست جواب دهد، مسلمانان خواستند به او آسیبی برسانند كه ابنعباس گفت: با این مرد به عدالت رفتار نكردید، اگر پاسخ او را دارید به او بدهید وگرنه ببریدش به نزد علی(ع) تا پاسخ او را بدهد و علی(ع) پرسشهای او را جواب داد.(197)
و نیز از انسبنمالك روایت شده كه: عمربنخطاب، صبیغ كوفی را به جهت سؤال از مشكلههای قرآن، آنقدر شلاق زد تا خون در پشتش جاری شد و از زُهری رسیده كه عمر به جهت پرسیدن صبیغ كوفی از حروف قرآن او را زد تا خون از پشتش جاری شد.(198)
از ابیالعدیس روایت شده: ما نزد عمر بودیم كه مردی آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! «اَلْجَوارِ الْكُنَّس» چیست؟ پس عمر شلاق بر عمامه او زد تا عمامه از سرش افتاد و گفت: آیا حَروری هستی.(199)
حال شما در نظر بگیرید در چنین شرایطی شعور جامعه و طرح معارف اسلامی تا چه اندازه سطحی میشود. چنین فضایی را مقایسه كنید با جامعه شیعه كه در آن به راحتی امكان سؤال و نقادی وجود دارد، چون چیزی پنهان نیست كه با اعتراض و نقد بر ملا گردد، آری؛ نقد كردن غیر از تهمت و توهین است، یك معلم بیسواد امكان سؤال و نقادی را به دانشآموزش نمیدهد، برعكسِ یك معلم باسواد كه اجازه نمیدهد فضای علمی كلاس به فضای توهین و تهمت تبدیل شود. عرض بنده این است كه وقتی حاكمیت نه توان علمی دارد و نه مشروعیت دینی، جلو هر سؤالی را میگیرد و در این راستا سعی بر ایجاد خفقان دارد. حال با این مقدمات جایگاه تاریخی اعتراض حضرت زهرا(س) فراموش نشود و از بركات این اعتراض برای جهان اسلام در حال و آینده غافل نگردیم.
حضرت در ادامه فرمودند: «وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ»؛ یعنی چه بد ذخیرههایی مردان شما برای خود پیش فرستادند، آینده اسلام را تیره و تار كردند، چون از خط اصیل تداوم اسلام یعنی علی(ع) دفاع نكردند.
در ادامه میفرمایند: «أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ»؛ یعنی خداوند به جهت این كارشان بر آنها خشم گرفت و در عذابی جاودانه خواهند ماند.
چون این كار یك گناه عادی نیست، بلكه به خطر انداختن اصل اسلام است، و به همین جهت در ادامه فرمودند: «لاجَرَمَ لَقَدْ قَلَّدَتْهُمْ رِبْقَتَها»؛ یعنی بدون شك قلّادة این مسئولیت بر گردنشان خواهد بود.
«وَ حَمَّلْتُهُم أَوْقَتَها»؛ و از نظر من سنگینی و مسئولیت آن به دوش آنان است.
«وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِم عارَها»؛ و من ننگ و زشتی آن را به پای آنان میگذارم.