بعد از رحلت پیامبر(ص) طرز تفكری حاكمیت را در دست گرفت كه به خودی خودش، تهدیدی در جهت به هدردادن حقایقی بود كه پیامبرخدا(ص) برای پدیدآوردن آن رنجهای فراوان كشیده بودند، و در راه عملیكردن آن حقایق و در راه تثبیت آنها، قربانیهای فراوان داده شد، و فاطمه(س) با خودآگاهیِ تاریخیِ مخصوص خود و با آن روح آشنای به عالم قدس، خطر فردایی را میدید كه راههای آسمانیشدن انسانها، به بهانههای واهی بسته میشود، و بشر را تماماً زمینی میكنند. آسمانی كه آخرین دین خدا در پیش روی بشر آخرالزمان گشوده بود باید تا آخر گشوده میماند. و اصلاً دین اسلام برای همین آمده بود، ولی میرفت كه جهان از دین اصیل اسلامی محروم بماند و یك اسلام قلاّبی جای آنرا بگیرد و فاطمه(س) متذكر این انحراف و آن محرومیت شد.
بهطور مسلّم اجتماعی كه ممارست طولانی با فرهنگ اسلام ندارد، خیلی زود با زندهكردن بعضی از تعصبها از مسیر اصلی خارج میشود، و این است كه باید پس از پیامبر(ص) كسانی پیشوایی این امت نوپای را بهعهده بگیرند كه با رحلت پیامبر(ص) رابطهشان با آسمان قطع نگردد و با روح تماماً توحیدیِ خود از همة تعصبها و قبیلهگراییها آزاد شده باشند و گرنه در شرایط قبیلهگرایی، بهراحتی جریانهای منحرف جای خود را باز میكنند و میرود كه بهكلی جامعة اسلامی را از جای خود بركَنند و ریشهكن نمایند. همچنان كه با انتخاب یزیدبنابوسفیان(134) برای حاكمیت شام، كه به قبیلة خود فكر میكرد و نه به اسلام، راه برای حضور برادرش یعنی معاویه بر حاكمیت شام باز شد و دیگر از این به بعد ملاك شرافت و عدم شرافت، قبیلة بنیامیه بود و نه اسلام، و فاطمهزهرا(س)، از این انحراف قبل از به وقوع پیوستن آن، آگاه بود كه چه خواهد شد.