حضرت فاطمه(س) در این فراز به جامعه متذكر میشوند كه با قرآن میتوانید قلّههای دنیا و آخرت را فتح كنید به شرط اینكه دست به دامن قرآن شناسی بزنید كه در بین شما نامشخص نیست. به روایت اهل سنت داریم كه یك اعرابی سؤالاتی از خلیفة دوم كرد و او به علی(ع) رو كرد و آن سؤالات را از حضرت پرسید، و حضرت هم جواب گفتند. اعرابی به عمر اعتراض كرد كه تو امیرالمؤمنین هستی چرا جواب مرا ندادی؟ عمر گفت: «وَیْحَكَ ما تَدْری مَنْ هذا؟ هذا مولایَ وَ مَوْلی كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مَنْ لَمْ یَكُنْ مَوْلاهُ فَلَیْسَ بِمُؤْمِنٍ» یعنی: وای بر تو ، آیا میدانی این مرد كیست ؟ این مرد مولای من و مولای هر مؤمنی است و كسی كه علی مولای او نباشد مؤمن نیست.(31) پس آن كس كه قرآن را بشناسد در بین مردم معلوم بود، ولی مردم غفلت كرده بودند كه با تمام شدن وَحی، تازه كار شروع شده است و از این به بعد یك قرآنشناس میخواهیم كه فرهنگ قرآن را در جامعه و جهان پیاده و نهادینه كند. و فاطمه زهرا(س) ضرورت چنین ارتباطی را با قرآن متذكر میشوند تا مردم بفهمند با چه كسی باید ارتباط پیدا كنند و چه بینشی باید حاكم باشد؟
85 - «وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ» و روشنگریهایش محكم و واضح است.
86- «وَ بَراهینُهُ الْكافیةُ» و براهین قرآن كافی و بینقص است و شما را نیازمند به چیز دیگری نمیكند.
87- «وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ» و فضائلش پسندیده است.
88- «وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ» و رخصتها و اجازههایش از سر لطف است.
89- «وَ شَرائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ» و دستوراتش قابل دسترسی است.
روشنگریهای قرآن یك روشنگری واقعی است. در حالیكه تجربههای تاریخی سراسر گواهاند، تحلیلها و روشنگریهای غیر قرآنی پس از مدتی غلط از آب در میآیند. در حالی كه در رابطه با قرآن هر چه جلوتر میروید حقّانیّت بیّناتش بیشتر آشكار میشود. براهین قرآن به گونهای است كه نیاز به علم دیگری نیست كه نقصهای آن را برطرف كند و یا مكمل آن باشد، كافی است قرآن شناس را پیدا كنی و به كمك او جهتهایی را كه قرآن متذكر آن است بهدست آوری، به همه چیز میرسی و از طریق او به فضیلتهای سراسر پسندیدنیاش دست مییابی. قرآن شما را به صفاتی میرساند كه واقعاً و دائماً پسندیدنی است. بعضی از اشخاص را دیدهاید كه صفات عجیبی دارند ولی پس از مدتی كه با آنها مأنوس شدید میبینید پسندیدنی نیستند. در حالی كه قرآن به انسان صفاتی میدهد كه هم شما آن صفات را برای خودتان میپسندید، هم دیگران آن صفات را برای شما میپسندند. قرآن در بعضی از موارد كارهایی را برای ما جایز میگرداند، یعنی رخصت و اجازه میدهد. حضرت فاطمه زهرا(س) میفرمایند: این رخصتها یك لطف بزرگ است كه در انجامِ بایدهای زندگی سرگردان نشوید. به قول آقای نیلپستمن «انسان غربی كه از دین فاصله گرفته است گاهی فكر میكند حتماً این كار را نباید بكند و آن كار را باید انجام دهد، ولی در عین حال بدنش میلرزد و نگران است كه آیا باید این كار را بكند یا نكند». قرآن است كه به شما میگوید: چه كاری باید بكنی و چه كاری نباید بكنی و چه كاری را میتوانی بكنی و چه كاری را باید نكنی. و بعد حضرت در ادامه میفرمایند: قرآن واجباتش طوری است كه میتوان به آن دست یافت، یعنی مكتوب و مشخص و پایدار است.
تا اینجا حضرت به ما یك بینشی نسبت به قرآن دادند كه ای مردم! پیامبر(ص) از بین شما رفت ولی قرآن هست؛ آن را حفظ و نگهداری كنید و به این امتیازات مخصوصِ آن توجه كنید و برای استفاده از آن برای خود برنامهریزی نمایید و اگر بنا دارید از قرآن بهرة لازم را ببرید ببینید باید چه كارهایی بكنید. شما دیدید كسانی كه قرآن را جدّی نگرفتند همة تصمیمها و كارهایشان بینتیجه ماند. آری اگر بناست قرآن را فقط با صوت خوب بخوانیم، خیلیها میتوانند بخوانند، ولی اگر بخواهیم بفهمیم و در زندگی خود پیاده كنیم، در این صورت است كه قرآنشناس واقعی نیاز است، در همین راستاست كه خلیفة دوم میگفت: قرآن را مجرد كنید و آن را تفسیر نكنید،(32) چون اگر باب تفسیر قرآن باز میشد معلوم میگشت چه كسی به واقع توان این كار را دارد و چه كسی ندارد.(33)
حضرت در قسمت بعدی خطبهشان فلسفة احكام دین را مطرح میكنند تا اولاً: یك روشنگری بكنند كه آدم بداند كه این دین همة ابعاد نیازهای ما را براساس احكامش برآورده میكند. ثانیاً: معلوم شود كه فلسفة احكام را فقط این خانواده میدانند و اگر فردی یا جامعهای دین را از طریق این خانواده نگیرد به فلسفة احكام راه پیدا نمیكند. مثلاً شما میدانید باید حجّ را انجام داد، اما چرا باید انجام داد؟ و چرا اینگونه كه هست باید انجام داد؟ اینها را نمیدانید. آگاهی به فلسفة احكام در رسیدن به سعادت و هدایت مردم بسیار مؤثر است. حضرت میفرمایند: فلسفة احكام نزد معصوم است. شما كه جای معصوم نشستهاید و میخواهید منهای معصوم، احكام را اجراء كنید، نمیتوانید درست اجراء كنید چون فلسفهاش را نمیدانید. مثل همة متحجران كه ظاهر احكام و قالب اعمال را میگیرند و روح آن را رها میكنند و عملاً به آن نتایجی كه میتوانستند بهكمك همین اعمال برسند، نمیرسند.