باید این مسئله خوب تحلیل شود و همة جوانب آن ارزیابی گردد که اگر در اداره امور دنیویِ بشر، عقل بشری حاکم شد - حتّی عقل بشرِ به ظاهر متدیّن- بحرانهای عظیمی در زندگی بشر حادث میشود و البته فهمیدن این مطلب خیلی مشكل است. امروز بشر چون بیش از همیشه از وَحی فاصله گرفته، در بحرانیترین بحرانهای تاریخِ حیات خود است، ولی چون حقیقت گم شده است، كسی قبول ندارد و نمیداند كه در بحران است. حتی اگر به او بگویی در بحران هستی اصلاً نمیفهمد چه میگویی چون زندگی حقیقی را نمیشناسد. تا نگاه و نور دین به صحنة عملی زندگی بشر نیاید و لااقل معنی زندگی حقیقی را تصور نکند، اصلاً نمیفهمد چقدر منحرف است، بهطوری كه فراموش كرده برای چه هدفی به زمین آمده است و این گم كردن هدف، ریشة اصلی بحرانهاست.
اگر محور اداره امور دنیوی بشر، مرجعیت آسمانی شد، یعنی بشر امور دنیویِ خود را به کمک شریعت آسمانی گذراند، از بحرانهای بزرگ نجات پیدا میكند. چون کثرتها به کمک وحدت تدبیر میشوند، مثل سلولهای بدن انسان که به کمک روح انسان تدبیر میگردد. وقتی روح انسان از بدن انسان جدا میشود، تمام نظام سلولی او به هم میریزد و دیگر محال است شما بتوانید آنها را در انضباطی که نیاز هست درآورید و پس از مدتی همة آنها میگندند و متعفن میشوند. همینجا دقّت كنید؛ گفتیم: وقتی مرجعیت بشر، آسمانی شد، یعنی در زمان غیبتِ امام معصوم هم بشر باید از طریق فقیه به حكم معصوم رجوع كند، تا بتواند بستر زندگیاش را از شریعت بگیرد. البته مسلّم است كه فقیه احتمال اشتباه دارد، ولی وقتی مرجعیت بشر آسمانی شد، اشتباهات جزئی، او را از مسیر اصلی خارج نمیكند.
آری؛ سخن ابابكر این استكه وقتی وحیِ آسمانی سخنی برای ما ندارد، بر اساس اندیشه خودم عمل میكنم، یعنی عقل بشر جای قانون آسمانی را بگیرد. باید از آنها پرسید چرا كاری كردید كه تصور كنید وَحی آسمان برایتان سخن ندارد و مجبور شدید با فكر خودتان عمل كنید و به این ترتیب حاكمیت معصوم حذف شود. حضرت علی(ع) در آن روز از صحنة حاكمیت جامعة اسلامی حذف شد، شاید هنوز که هنوز است بشر نفهمیده حاكمیت فرهنگی معصوم كه از صحنة سیاسی اجتماعی زندگی بشر حذف شد یعنی چه و حذفِ حاكمیتِ فرهنگ معصوم چه نتیجهای بهبار میآورد.
خلیفه گفت: هر جا نتوانستم از وحی استفاده كنم، از عقل خودم استفاده میكنم و فکر کرد حرف خوبی هم زده و جانب انصاف را هم رعایت کرده است. ولی در این حرف قتل همة انبیاء نهفته است چرا كه بشر از هدف اصلی زندگیاش ساقط شد. نمونهاش اینكه به ابابكر گفتند: خالدبنولید زنا كرده، باید مجازات شود. او گفت: من حاضر نیستم شمشیری را كه در راه خدا به كار رفته قطع كنم و در غلاف فرو برم.(21) این جمله؛ یعنی عقل ابابكری بالاتر از عقل الهی است. اینجاست كه میگوییم: فاطمهزهرا(س) معنی این جمله ابابكر را فهمیدند، ولی بقیّه نفهمیدند و هنوز هم بشریت در فرهنگ خود معنی این جمله را نفهمیده است و لذا جایگاه اعتراض حضرت فاطمه(س) را نمیشناسد. اگر به او بگویند: ای ابابكر! حكم خدا در رابطه با زناكار كه در وحی الهی روشن بود، پس چرا طبق حكم خدا عمل نكردی؟! مسلّم ابابكر خواهد گفت: عقل من حكم میكند كه چه چیزی مهم است و به نظر من حكم خدا اینجا نباید اجرا شود، چون صلاح نیست. ای ابابكر! مگر خدا نمیتوانست جایی كه حكمش نباید اجرا شود، بگوید. همانطور که در مورد روزه فرمود: اگر مریض هستید یا در سفر هستید روزه نگیرید، اگر در جای دیگری هم بنا بود دین خدا اجرا نشود میفرمود. پس در واقع با دقت در كار ابابكر این سؤال پیش میآید كه؛ آیا ابابكر بندة دینِ خداست، یا دینِ خدا بندة اوست؟! اینجاست كه میگوییم: فاطمهزهرا(س) از آن جملة ابابكر همه بحرانهای جهان اسلام را تا آخر پیشبینی كرد و جریانی که سقیفه را بهوجود آورد و امام معصوم را حذف کرد چیزی جز همین اندیشه را پیگیری نمیکرد. یعنی یک طرز فکر بود که علی(ع) را حذف کرد، و نه چند نفر. طرز فكری كه پس از خلیفة اول، خلیفة دوم پیگیری نمود و از جمله اینكه قوشجی در شرح تجرید میگوید: عمر بالای منبر گفت: «ایّها النّاس ثلاث كنّ علی عهد رسولالله(ص) و انا انهی عَنْهُنَّ وَ اُحَرِّمُهُنَّ و اُعاقِبُ عَلیهِنَّ، مُتْعَةُ النِّساء وَ مُتْعَةُ الحجّ وَ حیِّ علی خیرالعمل» یعنی ای مردم سه چیز در زمان رسولالله بود كه من آنها را نهی كرده و حرام مینمایم و هركس به انجام آنها مبادرت نماید عقوبت میكنم كه عبارتند از «متعه نساء» و «متعه حج» و «گفتن حیِّ علی خیرالعمل» در اذان.(22)