تربیت
Tarbiat.Org

انقلاب اسلامی، بازگشت به عهد قدسی
اصغر طاهرزاده

انجام وظیفه در سه جبهه

باید عنایت داشته باشید که ما وظیفه‌ای‌ نسبت به خودمان - به عنوان نیروهای انقلاب- داریم، و وظیفه‌ای هم نسبت به مردم عادی جامعه داریم، و یک وظیفه نیز نسبت به دشمنان داریم. اگر در انجام این سه وظیفه موفق شویم مطمئن باشید براساس قولی که امام معصوم به ما داده است انقلاب اسلامی پایدار می‌ماند و هر روز شکوفاتر می‌شود، تا إن‌شاءالله به دست صاحبش یعنی حضرت صاحب‌الزمان(عج) برسد. و در آن شرایط است که چهره‌ی اصلی اسلام و مسلمانان به نمایش در می‌آید، به طوری که دنیا به شدت به ما گرایش پیدا می‌کند.
در راستای وظیفه‌ای که نسبت به خودمان داریم اول نکته آن است که باید بدانیم اسلام یک دین حقیقی است، نه یک دین اعتباری، و لذا تمام احکام و دستوراتش ریشه در حقیقت دارد، چنین بینشی است که می‌تواند جایگاه اسلام و نبوت و امامت را بفهمد. وقتی پیامبر خدا(ص) رحلت کردند، دو نوع اندیشه نسبت به اسلام مطرح بود یکی اندیشه‌ی علی(ع)و شیعیان آن حضرت، و یکی هم اندیشه‌ی خلیفه‌ی دوم و اطرافیان ایشان. حرکات و گفتار خلیفه‌ی دوم نسبت به اسلام و پیامبر(ص) نشان می‌دهد که وی اسلام را یک دین اعتباری می‌داند که شامل قراردادهایی است که رسول خدا(ص) به عنوان پیامبر خدا برای مردم آورده‌اند، و ممکن است بنا به مصلحت زمانه بعضی از آن‌ها در آینده کاربردی نداشته باشند، و لذا وقتی منصب خلافت را به‌دست گرفت، دستور داد «عقد مُتعه» و «مُتعه‌ی حج» و «حی علی خیرالعمل» در اذان را متوقف کنند. بنا به تحقیق علامه‌ امینی در کتاب شریف «الغدیر»، قوشجی در شرح تجرید می‌گوید: خلیفه دوم بالای منبر گفت: «ایّهاالنّاس ثلاث كنّ علی عهد رسول‌الله(ص) و انا انهی عَنْهُنَّ وَ اُحَرِّمُهُنَّ و اُعاقِبُ عَلیهِنَّ، مُتْعَةُ النِّساء وَ مُتْعَةُ الحجّ وَ حیِّ علی خیرالعمل»؛ ای مردم سه چیز در زمان رسول‌الله بود كه من آنها را نهی كرده و حرام می‌نمایم و هركس به انجام آن‌ها مبادرت نماید عقوبت می‌كنم. كه آن سه چیز عبارتند از «متعه‌ی نساء» و «متعه‌ی حج» و «گفتن حیِّ علی خیرالعمل» در اذان.(65) موضوع فوق یک نمونه است تا اندیشه‌ی خلفا را نسبت به اسلام بدانیم.
البته ممکن است بعضی از ما شیعیان هم در عین آن‌که تعلق قلبی به علی(ع)داریم ولی از نظر نوع اندیشه‌ نسبت به اسلام، به اندیشه‌ی خلفاء نزدیک باشیم. خلفاء به خصوص خلیفه‌ی دوم معتقد بود احکام اسلام مثل سایر قوانینی است که بشر وضع می‌کند، و لذا هم قابل تغییر است و هم امکان کهنه‌شدن دارد. این نوع نگاه به تعبیر علامه طباطبایی(ره)؛ «معنویت واقعی منزه از مادیتِ اسلام را درقالب یک رژیم «اجتماعیِ مادی» قرار می‌داد، و طبعاً دین مانند سایر پدیده‌های مادی، حالات عمومی یک موجود مادی را، از کودکی و جوانی و کهولت و پیری می‌پذیرد، چنان‌که خلیفه‌ی دوم در بعضی از کلمات خود اسلام را به شتری تشبیه می‌کند که سال‌های مختلف و حالات گوناگونِ «ناتوانی» و «توانایی» و «ناتوانی بعدی» را طی می‌کند.»(66) وقتی پذیرفته شد اسلام چون شتری است که کودکی و جوانی و پیری دارد، وقتی پیر شد و دیگر توانایی اداره‌ی جامعه‌ی اسلامی را نداشت، حاکمان خودشان یک فکری می‌کنند.
آری؛ اولین نکته‌ای که باید عزیزان برای خود روشن کنند موضوع جایگاه اسلام در نظام هستی است، بنده زیاد دیده‌ام شیعیان مدعی محبت به امیرالمومنین(ع)که نگاهشان به اسلام، شبیه نگاه خلیفه‌ی دوم است. آقایی در یکی از این روزنامه‌ها نوشته بود اگر می‌خواهیم در توسعه موفق باشیم باید از بعضی عقاید دینی و روایات‌ دست برداریم! این یعنی یک مقدار از اسلام را فعلاً کنار بگذاریم، چون در این نگاه چیزی که به واقع مقدس باشد وجود ندارد، همه‌چیز اعتباری است. در بحث «چه شد که کار به قتل امام حسین(ع)کشیده شد» عرض شد قتل امام حسین(ع)از سقیفه شروع شده است. چون پس از رحلت رسول خدا(ص) فکری به عنوان خلیفه‌ی پیامبر بالای منبر رفت که گفت: «نبی اکرم در اتخاذ تصمیمات و اداره‌ی امور با وَحی مؤید و مستظهر بود، ولی اکنون که وحی آسمانی با رحلت نبی اکرم قطع شده ناگزیریم در اتخاذ تصمیماتِ لازم به اجتهاد و صواب دید فکری خود عمل کنیم.»(67) نتیجه‌ این شد که هر طور خواستند در احکام الهی تصرف کردند. به عنوان نمونه؛ خلیفه‌ی اول خالدبن ولید را با عده‌ای به جنگ «مالک بن نویره» اعزام نمود، خالد از راه حیله با مالک طرح صلح و صفا ریخت و مهمان او شد و همان روز مالک را غافلگیر کرده گردنش را زد و همان شب با همسر مالک هم بستر شد! خلیفه پس از اطلاع از این جریانِ شرم‌آور، خالد را هیچ‌گونه مجازاتی نکرد و پس از اصراری که عمر بن خطاب در تنبیه خالد نشان داد، خلیفه گفت: «من نمی‌توانم شمشیری از شمشیرهای کشیده‌ی خدا را در نیام کنم»(68) ملاحظه می‌فرمائید که خلیفه‌ی اول چگونه در مقابل حکم صریح اسلام در مورد زناکار، نظر خود را بر نظر اسلام غالب کرد! و این همان عدول از حاکمیت حکم وحدت بر کثرت است.
پس اولین مسئله‌ای که باید ما روی آن وقت بگذاریم و برای خود حل کنیم، و به این راحتی‌ها هم حل نمی‌شود، این‌ است که دین خدا اعتباری نیست، بلکه صورت حقایق نفس الامری است.(69)