تربیت
Tarbiat.Org

انقلاب اسلامی، بازگشت به عهد قدسی
اصغر طاهرزاده

جایگاه تاریخی مردم‌سالاری دینی

با حضور روح غربی، روح فردگرایی یا Individualism در جوامع غرب‌زده غلبه یافت و انسان‌ها دیگر یک فرد هستند. در حالی که اگر در قبیله‌های افریقایی از کسی بپرسید تو کیستی؟ می‌گوید اهل فلان قبیله. غیر از این‌که اهل فلان قبیله است خودی را برای خود نمی‌شناسد، چیزی که ما می‌توانیم با رشد هویت اسلامی برای خود ترسیم کنیم، تا این که مسلمان بودنمان برایمان بیشتر از خودمان برایمان معنی داشته باشد.
بالأخره با حضور روح غربی و غلبه‌ی فردگرایی، روح زمانه، به صورتی خاص ظاهر شد و حضرت امام خمینی(ره) خیلی زود متوجه به‌صحنه‌آمدنِ چنین روحیه‌ای شدند که دیگر روح زمانه، روحی نیست که قبیله تعیین‌کننده‌ی تصمیم افراد باشد، مردم هر کدام خودشان برای خود تصمیم می‌گیرند. در چنین فضایی دو جبهه خود را به صحنه آورد، یکی جبهه‌ی صهیونیست‌ها که سریعاً در سطح جهان رسانه‌ها را در دست گرفتند و تقریباً تمام رادیو و تلویزیون‌ها و روزنامه‌های مهم را در قبضه‌ی خود در آوردند، تا تصمیمات افراد را تحت تأثیر خود قرار دهند، و یک جبهه هم سعی کرد از شرایط جدید استفاده کند و تصمیمات مردم را به سوی اهداف الهی سوق دهد.
قبل از پدیدآمدن این مرحله، شرایط به گونه‌ای نبود که نظر مردم نقش تعیین‌کننده داشته باشد، حالا که نظر مردم باید تعیین کننده باشد با تبلیغاتی که به خورد مردم می‌دهند آنچه را که می‌خواهند مردم انتخاب کنند، درذهن آن‌ها القاء می‌کنند. به خود گفتند دیگر ما نباید صندوق‌های رأی را عوض کنیم، بلکه اندیشه‌ی افراد را عوض می‌کنیم تا آنچه را که ما می‌خواهیم درصندوق‌ها بریزند.
تا این‌جا تحلیل آن‌ها درست بود، اما امام خمینی(ره) با بصیرت الهی که داشتند متوجه شدند حال به این مردمی‌که باید تعیین کننده سرنوشت خود باشند تذکر می‌دهیم مواظب باشید در جاده‌ای قرار نگیرید که گرفتار بدترین انتخاب شوید و نفس امّاره انتخاب شما را رقم بزند، پیشنهاد کردند دین را بگیرید تا انتخابات شما دینی باشد، که بعداً مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی» عنوان مردم‌سالاری دینی به آن دادند.
عمده آن است که متوجه شویم موضوعِ مردم‌سالاری دینی یک فرهنگ الهی است که با روح زمانه خود را تعریف کرده تا در زمانه‌ای که باید مردم به عنوان یک فردِ انتخاب کننده باشند، در بستر مکتب اسلام انتخاب خود را عملی سازند وگرنه گرفتار انتخابی می‌شوند که فرهنگ غالبِ غربی در مقابل انسان می‌گذارد. حضرت امام خمینی(ره) به‌خوبی به مردم تذکر دادند اگر این‌گونه انتخاب کنید درست انتخاب می‌کنید.
اطلاع دارید که در سال‌های هزار و سیصد و بیست تا هزار و سیصد و سی و دو، یعنی در آن سال‌هایی که رضاخان را تبعید کرده بودند و محمدرضاخان هم هنوز درست مستقر نشده بود، و امکان انتخاب مردم فراهم بود بسیاری از تحصیل کرده‌های ما مارکسیسم را انتخاب کردند و عده‌‌ی زیادی از آن‌ها مارکسیسم سیاسی شدند و نه مارکسیسم عقیدتی، به این معنی که پیش خود محاسبه کردند، حالا که قرار است مسائل سیاسی جامعه‌ی خود را خودمان رقم بزنیم ما بر اساس مارکسیسم سرنوشت سیاسی خود را انتخاب می‌کنیم. سال 1330 بزرگترین حزب خاورمیانه، حزب توده بوده است. آنقدر مردم در حزب توده نام‌نویسی کرده بودند که در تهران حزب توده نمی‌توانسته عضو جدید بپذیرد. این بدان معنی است که اگر مردم در شرایطی قرار گیرند که باید خودشان انتخاب کنند و درست راهنمایی نشوند، در انتخاب خود به زحمت می‌افتند. البته همان روزها هم مردم به کمک راهنمایی‌های علماء، زود متوجه انحراف شدند، ولی بالأخره ضربه‌ای بود که خوردند.
اولین حرف بنده این است که امام خمینی(ره) روح زمانه را شناخت و در زمانی که بایست مردم انتخاب می‌کردند پیشنهاد کرد که انتخاب خود را با نظر به ارزش‌های دینی انجام دهند. ولایت فقیه یعنی پیشنهادی خاص به مردم که تصمیم بگیرند نظام سیاسی خود را بر اساس حکم خدا تنظیم کنند، و نه بر اساس حکم نفس امّاره و روح حاکم بر فرهنگ لیبرال دموکراسی. هنر حضرت امام(ره) آن بود که فهمیدند در چه شرایطی چه چیزی را به مردم پیشنهاد دهند. مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی» فرمودند که حکومت اسلامی‌در صورتی مشروع است که علاوه بر این‌که باید انسان فقیهی بر جامعه حاکم باشد، مردم هم باید آن نظام را بپذیرند. فرق ولایت فقیه با فرهنگ طالبان در این است که در آن فرهنگ به اسم نظام اسلامی، خود را بر مردم تحمیل می‌کنند، در نظام طالبانی فرض این است که مثلاً ملاّعمر رهبر طالبان، تمام حرف‌هایش حق است و هرکس نپذیرد کافر است. اما در نظام جمهوری اسلامی‌ حرف این است که اگر اکثر مردم ولایت فقیه را خواستند، حاکمیت فقیه با آن نوع آرایش سیاسی مشروع است. به تعبیر آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» اگر مردم حاکمیت حکم خدا و رسول(ص) را که در حال حاضر به صورت ولایت فقیه در صحنه است، نپذیرفتند، معصیت کرده‌اند اما می‌توانند نپذیرند، همان‌طور که می‌توانند نماز نخوانند.
با توجه به مقدمات فوق می‌خواهم عرض کنم انقلاب اسلامی ‌جبهه‌ای را نهادینه کرد که نه تنها بر وضع موجود جهان دل نبسته، بلکه به برتر از آنچه هست می‌اندیشد و شرایط را جهت رسیدن به نظام الهی مورد نظر خود آماده می‌بیند، و رسیدن به آن شرایط را نه به عنوان یک آرزوی خیالی، بلکه به عنوان یک وعده‌ی الهی قابل تحقق می‌داند. عده‌ای می‌گویند: ما در زمان طاغوت نمازمان را می‌خواندیم در این نظام هم نمازمان را می‌خوانیم کاری هم به این حرف‌ها نداریم که چه کسی و با چه اندیشه‌ای بر ما حکومت کند. این افراد نه پیام غدیر را می‌فهمند و نه در حال حاضر معنی نظام جمهوری اسلامی‌ را درک می‌کنند، و نه ولایت فقیه را می‌شناسند که چه جایگاهی دارد، تفکر این افراد، پرورده‌ی تبلیغات نظام شاهنشاهی است. شاه گفت: مانع حکومت من نباشید هر چه می‌خواهید نماز بخوانید، ولی سخن خدا در غدیر این است که حالا با روشن‌شدن نوع حاکمیت جامعه‌ی اسلامی توسط امامی معصوم، خداوند آن نوع اسلام و دینداری را می‌پسندد و می‌فرماید: «وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا»؛(23) و پیغمبر خدا(ص) نیز می‌فرمایند: اگر بنده‌ای خدای را هفتادسال زیر ناودان کعبه عبادت کند، در حالی که شب‌ها به نماز ایستاده و روزها، روزه‌دارد و ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)را نداشته باشد، از بینی او را در آتش می‌اندازند.(24) در فضایی دینداری مردم ثمره‌ی لازم را به همراه دارد که حاکمیت، حاکمیت الهی باشد، در زمان شاه از پول مردمی که در حرم حضرت ثامن الائمه(ع)می‌ریختند هزینه‌ی مشروب مأموران ساواک تأمین می‌شد، زیرا تولیت آستان مقدس حضرت را شاه تعیین می‌کرد و آن‌ها ریخت ‌و ‌پاش‌های خود را با پول حرم آن حضرت انجام می‌دادند. انقلاب اسلامی ‌آمد و حاکمیت حکم خدا را نهادینه کرد و نظام کشور را تحت تأثیر آن قرار داد.