همواره غرب از طریق آزادیهای تعریفشده و کنترلشده، فرهنگ خود را به مردم جهان تحمیل کرده است. آن ها سعی میکنند، آزادی از دیکتاتوری را به سوی آزادی به سوی بیبند و باری سوق دهند و از آن طریق فرهنگ غربی را جایگزین بازگشت مردم به فرهنگ بومی خود بنمایند، غافل از اینکه چنین طرحی در کشوری که منوّر به فرهنگ تشیع است و در منظر خود، امامان معصوم(ع) را دارد، عملی نخواهد شد.
زیاد میشنوید که به فلان کشورِ خاورمیانه که حاکم دیکتاتوری در آن کشور بر سر کار است، آزادیهایی داده میشود، مثلاً روزنامههای مصر امکان انتقاد از دولت را پیدا میکنند، این به آن جهت نیست که رئیس جمهور آن کشور آدمی شده که اجازه میدهد بر علیه او تظاهرات شود، بلکه غربیها تا اینجا را به خوبی فهمیدهاند که زمانه زمانهی نظر مردم است و لذا برنامهریزی میکنند که با آزادیهای کنترلشده، به اسم آزادی، افراد بیبند و بار را میدان بدهند، افرادی که چنانچه آزاد باشند هرگز به دین اسلام برگشت نمیکنند و بیشتر به فسادهای غربی دامن میزنند. اگر این کار را نکنند فعالیت افراد با ارادههای محکم دینی، زیرزمینی میشود و خود را در راستای براندازی تجهیز میکنند و درنتیجه نظر عمومی، نظر متدینانی میشود که به کلی حاکمیت دیکتاتوران را نمیپذیرند، در حالی که انسانهای آلوده به فساد به حاکمیت دیکتاتوران حساس نیستند که بخواهند در راه مقابله با آن اقدامی انجام دهند.
حضرت امام خمینی(ره) در سالهای چهل و چهل و یک متوجه چنین سیاستی شدند که با چه انگیزهای میخواهند آزادی بدهند، و ریشهی آن را نیز درست شناختند که این نوع میداندادن به نظر مردم غیر از حاکمیت نظر مردمی است که به دنبال حاکمیت حقاند، و لذا در آن مرحله به میدان آمدند و در فضای آزادی قطره چکانی آن زمان، موضوع حاکمیت حکم خدا را با مردم در میان گذاشتند و مردم به عالیترین شکل از آن استقبال کردند. عنایت داشته باشید اینطور نیست که غرب امکان اظهار نظر را به مردم دیگر کشورها که حاکمان دیکتاتوری دارند، هدیه بدهد، بلکه موضوع آن چنان است که بر اساس روح زمانه مجبور است چنین طلبی را جواب دهد. در چنین مراحلی دو راه وجود دارد؛ یا اینکه حکیمان جامعه نظر مردم را رشد دهند و تصحیح کنند که در عمل منجر به مردمسالاری دینی میشود، و یا اینکه حاکمان دیکتاتورِ جامعه در مقابل روح زمانه مقاومت کنند و سعی نمایند نظر خود را بر طلب مردم تحمیل کنند که زحمت خود را زیاد خواهند کرد، کاری که پادشاهان سعودی در پیش گرفتهاند.
امام خمینی(ره) موضوعی که بعد از انقلاب اسلامی دنبال کردند و سعی نمودند نظام اسلامی را با نهادهای مردمی شکل دهند، در سالهای چهل و چهل و یک تشخیص دادند. در آن سالها متوجه شدند زمانه از این حرفها گذشته است که نظامهای دیکتاتوری بتوانند افکار خود را بر مردم تحمیل کنند. مانند کسی که زودتر از اینکه حادثهای بیاید، متوجه وقوع آن میشود و براساس وجود آن حادثه برنامهریزی میکند و غافلگیر نمیشود.
از سال 1341 و طرح بحث انجمنهای ایالتی و ولایتی و بعد از آن، جریان رفراندمِ لوایح ششگانه و بعد از آن جریان لایحه کاپیتولاسیون، در تمام آن صحنهها امام یک حرف داشتند و آن این که مردم خودشان باید تکلیف را تعیین کنند، و چون بستر فراهم شده، بستری بود که توسط یک منادی اسلام مدیریت میشد، تصمیم مردم، تصمیمی نمیشد که غرب به دنبال آن بود، و غربیها این نکته را نمیشناختند. عین همین حادثه در عراق پیش آمد، آمریکائیها تصور کردند با ساقط کردن صدام، مردم عراق را وارد آن نوع از آزادیها میکنند که رجوع آن به غرب خواهد بود، و در این برنامهریزی نقش اسلام و علمای اسلام و رؤسای قبایل را که عموماً تحت تأثیر علماء عمل میکنند، نادیده گرفتند. جریانی که رؤسای قبایل عراق با همراهی و رهبری روحانیت (آیتالله کاشانی و بزرگان عراق) به وجود آوردند و انگلیسیها را از عراق بیرون کردند، همان فرهنگی است که میتواند جایگاه آیت الله سیستانی را بفهمد. هر چند در عراق عموماً افراد هویت خود را در قبیلهشان میبینند ولی رؤسای قبایل نظر به اسلام و علماء دارند و البته موضوع هضم هویت فردی در هویت قبیله، در تمام کشورهای عربی جریان دارد. واقعاً فرد در چنین جوامعی که خود را هضم در قبیله میبیند، خود را به عنوان یک شخص نمیشناسد، خود را در قبیلهاش میشناسد.