تربیت
Tarbiat.Org

راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه
اصغر طاهرزاده

هدف اصلی امام حسین(ع)

اباعبدالله(ع) با آرایش خاصّ خود که در بردارنده پیامی فرهنگی بود حرکت کردند، کودکان و زنان را نیز با خود آورند، منزل به منزل سخنرانی نمودند و دلایل نهضت خود را روشن کردند تا جهان اسلام متوجه فاجعه‌ی پیش‌آمده شود و لذا از آنجایی هم که دیگر به جهت شهادت خودشان افشاگری نمی‌کردند، زنان و به خصوص حضرت زینب(س) وظیفه‌ی افشاگری را به عهده گرفتند. حضرت اباعبدالله(ع) می‌دانند برای این نهضت به چه عناصری نیاز دارند و لذا در عین این‌که به عده‌ای می‌گویند بروید، زهیربن قین را دعوت می‌کنند که بیاید، از یک طرف قبل از شهادت مسلم بن عقیل، در هنگام خروج از مکه به طرف کوفه می‌فرمایند: «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»؛‏(50) هركس می‌خواهد خون جان خود را در راه ما نثار كند و آماده‌ی حركت است، همراه ما كوچ كند كه من إن‌شاءالله صبح‌گاهان حرکت خواهم نمود. از طرف دیگر وقتی با حرّ بن‌ یزید ریاحی روبه‌رو می‌شوند می‌فرمایند: «اِنَّ اَهْلَ مِصْرَكُمْ كَتَبُوا اِلَیَّ اَنْ اَقْدِمْ عَلَیْنَا فَاَمّا اِذَا كَرِهْتُمُنِی اِنْصَرَفْتُ عَنْكُم»؛(51) مردم شهر شما به من نامه نوشتند كه به سوی ما بیا، اگر آمدنم را ناخوش دارید باز می‌گردم.
اگر اهداف اباعبدالله(ع) را درست نشناسیم و نفهمیم حضرت به دنبال شرایطی هستند که اسلامِ رفته را برگردانند، حركات حضرت(ع) برایمان مجهول می‌ماند. حضرت از قبل روشن کرده‌اند به مسیری پای گذارده‌اند که شهادت نه تنها مانعی برای حرکتشان به حساب نمی‌آید بلکه از اهداف بنیادینی است که پیش روی خود نهاده‌اند، تا به بهترین نحو نتیجه بگیرند. مردم کوفه از امام(ع) تقاضایی کردند و ایشان هم به حکم وظیفه باید به تقاضای آن‌ها جواب می‌دادند، همان‌طور که علی(ع) پس از قتل عثمان نتوانستند تقاضای مردم را بی‌جواب بگذارند، ولی عنصر اصلی حرکت امام حسین(ع) دعوت کوفیان نبود که با مانعی که عبیدالله ایجاد کرد آن حضرت از آن منصرف شوند، اگر کوفه نشد، جای دیگر.
فرهنگ كربلا به خودی خود یك فرهنگ بی‌نظیر است برای احیاء دینی که در حجاب رفته و از حقیقت خود بیرون افتاده است.(52) عمده آن است که حرکت سیدالشهداء(ع) را از این زاویه بنگریم که چه شد که کار جهان اسلام به حاکمیت شخصی چون یزید کشیده شد و منجر به شهادت امام حسین(ع) گشت، در واقع با بازخوانی پنجاه سال تاریخ صدر اسلام باید به بصیرتی برسیم تا انقلاب اسلامی پس از پنجاه سال به همان ورطه دچار نشود. اگر تربیت دینی و حساسیت‌های معنوی به حاشیه‌ روند و اسلام در حدّ ظاهر محدود گردد و به صورت قالبی بی‌قلب باقی بماند باید منتظر حادثه‌ی کربلا بود.
اگر می‌خواهید فرزندتان كربلایی باشد و در مناسبات زندگی با ارزش‌های الهی مأنوس گردد باید در كنار حیاتِ اجتماعی، حیاتِ دینی‌اش را تقویّت کنید و به این اندازه راضی نباشید که ظاهر اسلام را رعایت می‌کند، باید به روش اهل البیت(ع) قلب ها ایمانی گردد تا جامعه از برکات اسلام برخوردار شود.(53)
از خود بپرسیم ما که نظر به کربلا داریم در خانه‌هایمان چقدر برای معنویت اعضای خانه سرمایه‌گذاری می‌کنیم، چه‌قدر وقت صرف امام‌شناسیِ فرزندانمان می‌نمائیم؟ اگر دائم اصرار داشتیم که نمره دروس فرزندانمان بیست باشد و به قبولی او در دانشگاه فکر کردیم و آن‌ کارها را عمده نمودیم، باید منتظر باشیم که فرزندنمان در حادثه‌های آینده در لشکر عمرسعد قرار گیرد، عمرسعد فرزند سعدبن‌ابی‌وقاص یکی از سرداران بزرگ اسلام بود، ولی تلاش نکرد روحیه محبت به علی(ع) را در خانه خود حاکم کند، هر چند دلِ خوشی از معاویه هم نداشت.(54)
این فكری كه فقط فرزندانمان را برای زندگی دنیایی تجهیز كنیم همان فکری است که سقیفه را پایه‌گذاری کرد. فكری که در سقیفه مطرح شد این نبود كه اسلام در میان نباشد، معتقد بود اسلام وسیله‌ی خوبی است برای به‌دست‌آوردن دنیا، در عین این‌که گوشه‌ی چشمی هم به آخرت داشت، ولی فکری که در غدیر مطرح شد، فکر دیگری بود. خداوند در غدیر انسانی معصوم را در منظر جامعه قرار داد و مردم را به او خواند. بنیانگذاران سقیفه هم دائم می‌گفتند اسلام، امّا چه اسلامی؟ اسلام برای دنیا. آن‌ها كه بی‌دین نبودند، ولی اسلامشان اسلامی نبود که به ارزش‌های اصیل اسلامی وقعی بگذارند و در بستر چنین اسلامی یزید توانست ظهور کند و حسین(ع) شهید شود. هنر ما آن است که در متن سقیفه، فاجعه کربلا را ببینیم تا در دل برنامه‌های دولت‌ها غدیر را پاس داریم که به سقیفه نزدیک نشوند.
دوستان دانشجو بعضاً می‌فرمایند ما فلان رشته‌ی دانشگاهی را انتخاب کردیم که خدمت کنیم، ولی باید از خود بپرسند خدمت به مردم برای ایجاد بستری معنوی یا خدمت به مردم برای بهره‌مندی بیشتر از دنیا. به عبارت دیگر خدمت ما باید به دنیای مردم باشد یا به قیامت مردم؟ آری مردم متدین اگر امور دنیایی‌شان راحت‌تر طی شود فرصت دین‌داری برایشان بیشتر فراهم می‌شود ولی باید مواظب بود به اسم خدمت به مردم در خدمت امیال دنیایی آن‌ها قرار نگیریم. آن پزشکی که در خدمت مردمی است که پرخوری می‌کنند و بیمار می‌شوند و او آن‌ها را درمان می‌کند تا دوباره پرخوری کنند، چه خدمتی به آن‌ها کرده که نمی‌گذارد از پرخوری‌ تنبیه شوند؟ آیا نباید خدمت ما به دنیای مردم، بالاخره به قیامت وصل شود و جهتِ قیامتی آن فراموش نگردد؟
با عبرت‌گرفتن از حادثه‌ی کربلا باید به این نتیجه برسیم که زاویه‌ی حضور قیامت و معنویّت در زندگی فردی و اجتماعیمان بسیار باز باشد و به اسم سازندگی و پیشرفت از آن مسئله مهم غافل نباشیم. از خود بپرسیم چه اشكالی دارد كه فرزند بنده و جناب‌عالی یك كارگر ساده باشد ولی با فرهنگ معنوی زندگی کند؟ و از طرفی چه فایده‌ای دارد كه دكتر و مهندس بشود ولی آن‌طور که لازم است با فرهنگ اسلام و اندیشه‌های قدسی آن بی‌ارتباط باشد. اگر با کربلا نتوانیم این سؤال خود را جواب دهیم از پیام حضرت سیدالشهداء(ع) در کربلا چه بهره‌ای گرفته‌ایم؟
عزیزان! امروز شما در دل فرهنگ غربی در دام نوعی از زندگی افتاده‌اید که یك فرهنگ دنیاییِ صِرف است، در حدّی كه حتّی اگر توصیه به عبادت و معنویت هم می‌کند آن توصیه‌ها رویکرد دنیایی دارد، نظم و انضباطش هم برای هر چه بیشتر بهره‌مند شدن از دنیاست، حتی آن وقتی که راست می‌گویند و از دروغ بیزارند برای بهتر استفاده‌کردن از دنیاست، همه‌ی توجه آن فرهنگ دنیاست، بدون این‌كه جهتِ متعالی بشر را در نظر داشته باشد. اگر ما به معنی واقعی روی معنویّت وقت نگذاریم و زندگی زمینی خود را به آسمان متصل نکنیم و غرب و پیشرفت غربی را مقصد خود قرار دهیم، چیزی نمی‌گذرد که می‌بینیم همه چیز از دست‌مان رفته است، با نسلی روبه‌رو خواهیم بود که هیچ احساسی نسبت به اهداف مقدس جمهوری اسلامی ندارد، هرچند كه همه‌ی كارخانه‌هایمان به‌‌كار باشد و همه‌ی پارك‌هایمان سرسبز و همه‌ی خیابان‌هایمان پر از ماشین و جاده‌هایمان از معضل ترافیک رها شده، همه‌ی موزه‌ها پر رونق و استخرها پر آب، ولی نسلی سرگردان و بی‌هویت كه نمی‌داند چه باید بكند. آیا فاجعه‌ای از این بزرگ‌تر هست كه انسان همه‌چیز به‌دست آورده باشد ولی خود را باخته باشد؟