تربیت
Tarbiat.Org

راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه
اصغر طاهرزاده

غفلت از عقل قدسی شریعت

از خود بپرسیم آیا ما باید زندگی‌مان را از دستورات وحی‌ الهی بگیریم كه صاحب هستی توسط پیامبرش(ص) به ما رسانده است، یا زندگی‌مان را بر اساس عقل بنده و جناب‌عالی و فلان كارشناس و فلان تكنسین و فلان متخصّص و روان‌شناس تنظیم کنیم؟ آیا این کار منطقی است كه جز به برنامه‌ی خالق هستی، به برنامه‌ی دیگری اعتماد کنیم؟ بعضی‌ها گفته‌اند كه راجع به قیامت برای کودکان و جوانان چیزی نگویید، چون از نظر روان‌شناسی خوب نیست. این حرف‌ چه اندازه قابل اعتماد است؟ ائمه دین(ع) به ما فرموده‌اند: «إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْ‏ءٍ قَبِلَتْهُ.»؛(42) قلب جوان مانند زمین خالى است كه هر بذرى در آن افشانده شود قبول نماید. لذا طبق دستورات ائمه‌ی دین(ع) باید از همان کودکی از قیامت برای آن‌ها سخن گفته شود تا میل‌ها و هوس‌هایشان را بتوانند کنترل کنند، قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»؛(43) كسانى كه به‌خاطر فراموش‌كردن روز حساب، از راه خدا گمراه شوند عذاب شدیدى دارند. حالا آن آقای به اصطلاح کارشناس بگوید از قیامت برای کودکان و جوانان سخن نگوئید. این به همان معنی است که فرهنگ سقیفه را جایگزین فرهنگ غدیر بکنیم و انتهای کار بسیار دردناک خواهد بود. حرفی را كه آن به‌اصطلاح کارشناس در حال حاضر می‌زند ما نمی‌دانیم ده سال دیگر چه نتیجه‌ای می دهد. وقتی نتیجه‌ی ده سال دیگرِ آن پیشنهاد معلوم نیست آیا می‌توان عمر خود را بر روی آن حرف‌ها گذارد؟ باید از این گونه افراد پرسید ما باید حرف امثال شما را در این امور که مربوط به آینده اساسی زندگی است بپذیریم یا حرف صاحب هستی را؟ آیا بنده می‌توانم در مسائل اصلی زندگی حرف‌های تجربه نشده‌ی فلان متخصّصِ روانشناس را بپذیرم یا حرف خدا را؟ مگر احاطه انسان‌ها آنقدر هست که به همه‌ی ابعاد انسان‌ها اشراف داشته باشند تا بتوان بر اساس نظر آن‌‌ها زندگی را شکل داد؟
خلیفه‌ی اول چون بر کرسی خلافت نشست گفت: «در اتخاذ تصمیمات، پیامبر از وَحی كمك می‌گرفت، حالا كه پیامبر رحلت كرد و وَحی منقطع شد ما ناگزیریم به اجتهاد خودمان عمل كنیم.»(44) ابتدا معلوم نبود منظور خلیفه از این که می‌گوید: «من به اجتهاد خود عمل می‌کنم» چیست، شاید تصور می‌شد همان‌طور كه مجتهدین امامیّه در حال حاضر اجتهاد می‌كنند و سعی می‌نمایند حکم خدا را از متون دینی استخراج کنند، او ‌هم چنین قصدی دارد. ولی مدّتی که گذشت، ملاحظه کردند منظور خلیفه آن است که در زمان رسول خدا(ص) آن طور مصلحت بود، و امروزه به اجتهاد من چیز دیگری مصلحت است. بنا به فرمایش علامه طباطبائی(ره): «این موضوع، مقام خلافت را درست همتراز مقام نبوت و رسالت قرار داد و به موجب آن‌که نبی اکرم(ص) مصدر احکام و قوانین شریعت اسلام و اداره کننده جامعه اسلامی بود، خلیفه مسلمین، همان مصدریتِ احکام و قوانین و ولایت امور مسلمین را داشت.»(45) با این تفاوت که پیامبر(ص) در متن احکام الهی، حق کمترین تصرف را نداشت ولی مقام خلافت به بهانه‌ی صلاح جامعه‌ی اسلامی هم در متن احکام و هم در اداره‌ی مسلمین هرگونه تصرفی صلاح می‌دید اِعمال می‌کرد، که موارد تخلف از احکام الهی به بهانه‌ی مصلحت وقت در دوران خلفای سه‌گانه إلی ماشاءالله است. و مرحوم علامه امینی(ره) در الغدیر نمونه‌های فراوانی از آن را مطابق متون تاریخی اهل سنت ذکر کرده‌اند. به عنوان نمونه، وقتی غلامِ مغیرةبن‌شعبه -که مشهور به ابولؤلؤ بود- خلیفه‌ی دوم را به قتل رساند، پسر خلیفه، هرمزان را که شاهزاده تازه مسلمان ایرانی بود بدون هیچ دلیل منطقی به صِرف این که ابولؤلؤ نیز ایرانی بوده، به قتل رساند. عثمان یعنی خلیفه سوم از قصاصِ قاتل هرمزان سرباز زد و گفت: «دیروز پدرش را کشته‌اند، نمی‌توانم امروز خودش را بکشم.»(46)
این بینش که بعد از رسول خدا(ص) به صحنه آمد و نظر خلیفه را بر اجرای احکام و قوانین الهی مقدم داشت، منجر ‌شد که کار به قتل امام حسین (ع)بینجامد، چون در چنین بینشی قداستی برای احکام الهی نمی‌ماند تا احترامی برای حاملان واقعی احکام الهی بماند و مردم نیازمند باشند به قرآن شناسان واقعی رجوع کنند.
جریان خلافت رسول خدا(ص) آنچنان منحرف شد که حتی ابابکر در آخر عمر ابراز پشیمانی می‌کند.(47)