تربیت
Tarbiat.Org

راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه
اصغر طاهرزاده

آفت تولید بدون توحید

بینشی که در سقیفه حاکم است اگر به ایمان هم نظر دارد، آن ایمان را برای رونق اقتصاد می‌خواهد و پیشرفت اقتصادی مد نظر اوست و لذا اگر در جایی دستورات الهی با پیشرفتِ مد نظر او سازگاری نداشت، با اصالت‌دادن به پیشرفت، از کنار آن دستور رد می‌شود، چون در این بینش، صعود معنوی به خودی خود اصالت ندارد، بلکه معنویت را هم برای تأمین دنیا می‌خواهد. چنین نگاهی به دین، آرام‌آرام نه‌تنها دین را به حاشیه می‌راند بلکه آن را مزاحم پیشرفت می‌بیند و یک نحوه بدبینی نسبت به آن پیدا می‌کند.
لازم است عزیزان توجه داشته باشند که با چه رویکردی باید به پیشرفت‌های اقتصادی چشم دوخت و با چه بینشی به آن‌ها پرداخت. به عنوان مثال اگر یک دولت با شعار تنش‌زدائی باب مذاکره با آمریکا را باز کند ولی اصالت را به فرهنگ غرب بدهد، تسلیم اهدافی می‌شود که آمریکا برایش ترسیم می‌کند. ولی اگر باب مذاکره با آمریکا را باز کند تا بدون آن‌که مرعوب فکر و فرهنگ غرب شود، حقوق ملت را از آن بگیرد، تسلیم اهداف آمریکا نمی‌شود و این دو، با دو رویکرد یک شعار می‌دهند ولی دو نتیجه به دنبال دارد. مثل رویکرد به خصوصی‌سازی و انداختن ثروت ملت در دست سرمایه‌داران و رویکرد به خصوصی‌سازی برای آن که مردم - به جای ادارات دولتی- سرنوشت خود را در دست بگیرند، که با یک شعار دو رویکرد را دنبال می‌کنند.
مسلّم هر اندازه که انسان‌ها مؤمن و متدین باشند به همان اندازه امور اقتصادی و اجتماعی آن‌ها در سامان بهتری است ولی این به آن معنی نیست که ایمان برای رونق اقتصاد است و در این راستا به اقتصاد اصالت دهیم.
ما را برای قیامت آفریده‌اند، چه بخواهیم و چه نخواهیم و لذا نباید همه‌ی همّت خود را صرف امور دنیایی كنیم وگرنه هم دنیا را از دست می‌دهیم و هم منزل اصلی خود، یعنی قیامت را. پس وای اگر نسبت به معنویّات حسّاس نباشیم، وای اگر بخواهیم با اهداف دنیایی به مقصد برسیم، وای اگر الفاظ و شعارهایمان دینی باشد ولی در جهت دنیا و دنیاداری به‌کار روند. نتیجه‌اش این می‌شود كه چیزی نمی‌گذرد یزید، امیرالمؤمنینِ جامعه‌ی اسلامی خواهد شد و متأسفانه همه به‌جز اهل‌ا‌لبیت(ع) تحمّل كردند که یزیدِ میمون‌بازِ مشروب خوارِ تحت‌تأثیرِ فرهنگ غربِ آن زمان - یعنی روم- بیاید و سرنوشت جامعه اسلامی را به‌دست بگیرد.(33) چون اهل دنیا جز دنیا نمی‌خواهند و یزید هم دنیای آن‌ها را تأمین می‌كرد و لذا هیچ‌كس صدایش در نیامد و متوجّه‌ی عمق فاجعه‌ای كه برای دنیا و آخرتشان در پیش بود نشدند(34) می‌گویند آن‌ها حكومت می‌خواهند، ارزانی‌شان باد، ما هم در زیر سایه آن‌ها به امور دنیایمان می‌رسیم.
وقتی معتقد باشیم فلان مسئول اگر اعتقاد محكمی به اسلام و انقلاب ندارد، و اگر خانواده‌اش هم مقیّد به رعایت ظاهر اسلامی نیستند، چون خوب كار می‌كند پس باید به او نقش تعیین‌کننده داد و شرایط طوری شود که حرف آخر را او بزند، باید منتظر همان نتایجی بود که از طریق سقیفه به جامعه‌ی اسلامی رسید. در چنین شرایطی نه‌تنها نیروهای انقلابی حذف می‌شوند، بلکه کار به كشتن فرزندان معنوی انقلاب كشیده ‌می‌شود، و ناخواسته زمینه برای پذیرش امثال رضاخان فراهم می‌شود. همین بینش است كه در ابتدا چون جرئت نمی‌کند بگو‌ید پیغمبر می‌خواهیم چه كنیم، می‌گوید: آخوند می‌خواهیم چه كنیم، ولی از حرکات آن‌ها روشن است که به نبوّت اعتقاد ندارند و می‌خواهند زیر بار احکام الهی نروند و مخالفت با روحانیت را - یعنی جریانی که متذکر احکام الهی است - بهانه کرده‌اند و به تولیدِ بی‌توحیدْ دل سپرده‌اند.
خداوند وقتی می‌خواهد حضرت موسی(ع)‌ را برای مقابله با فرعون مجهّز و آماده كند می‌گوید: ای موسی قیامت آمدنی است... و مواظب باش اهل هوس تو را از آن منصرف نكنند و پیرو هوس آن‌ها نشوی كه در آن حالت نابود خواهی شد؛ «فَلاَ یَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لاَ یُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى»؛(35) یعنی در حین تلاش سیاسی اجتماعی، اگر از مقصد اصلی که همان قیامت و آماده‌‌شدن برای ابدیت است، باز بمانی نابود می‌شوی.
منزل اصلی هرکس، قیامت است. ما در زمین آمده‌ایم تا شایسته‌ی زندگی قیامتی شویم و دین هم برای قیامتی كردن ما آمده است، حال اگر فكری آمد كه ما را به کلی از قیامت غافل نمود و تماماً متوجّه دنیا كرد، این فكر، در تقابل با سعادت انسان است. تحت تأثیر چنین فکری آرام‌آرام احساس می کنید دیگر مؤمنان را دوست ندارید، دنیاداران را بیشتر دوست دارید و به نوع زندگی و برنامه‌های آن‌ها علاقه‌مند هستید. کم‌کم متدیّنین را مسخره خواهید كرد، نسبت به روحانیّت بی‌توجه می‌شوید و می‌گویید: این‌ها نقش تولیدی ندارند، می‌گویید: ادیسون برق اختراع كرد، آخوند چه‌كار می‌كند؟ در حالی‌که برق در عین این که می تواند وسیله‌ای جهت راحت‌کردن امور زندگی باشد ولی هرگز با برقی که ادیسون اختراع کرد، نمی‌توان زندگی زمینی را آسمانی نمود. پیامبران(ع) آمدند زمینی‌ها را به ابدیت متصل گردانند و آن‌ها را به ساحتی فوق ساحت زمین دعوت نمایند. اگر ذهن و فکر جوانان ما را تولید بدون توحید اشغال کرد، دیگر گوششان نسبت به سخنان پیامبران(ع) شنوا نیست تا بخواهند بر اساس دستورالعمل پیامبران الهی زندگی کنند. و اگر این راه ادامه یابد روح کلی جامعه به مسیری می‌رود که تحملِ به قتل‌رساندن قدسی‌ترین انسان‌ها برایش آسان می‌شود. به‌همین جهت است که می‌توان گفت فرهنگی که در سقیفه پایه‌گذاری شد فرزند پیامبر(ص) را در کربلا کشت. آن‌ها فكر نمی‌كردند، حرکت‌شان منجر به چنین فاجعه‌ای شود، ولی حضرت زینب(س) به ما نشان دادند که کربلا از کجا پایه‌ریزی شد. همچنان که اصالت‌دادن به ارزش‌های غربی در صدر مشروطه، روح جامعه را به سمتی کشاند که شیخ فضل‌الله نوری را مانع اهداف خود دید و لذا تحمل شهادت او برای جامعه آسان شد. و پس از آن بود که پنجاه سال حکومت وابسته پهلوی پای گرفت.
دامن‌زدن به جوّ تولیدِ بدون توحید، باعث می‌شود، دانشجوی رشته‌ی مهندسی و پزشکی گمان کند دروس معرفت دینی و اخلاق چیز اضافی است.(36) آنقدر هویت دینی، که اصل و اساس هویت هر انسانی است، بی‌رنگ می‌شود که دانشجویان ما هویّت خود را در تخصّص خود جستجو می‌كنند و نه در ایمان و بندگی خود. لذا تعالی و حیات خود را در هر چه بیشتر فرو رفتن در تخصص می‌جویند. در حالی که رسول خدا(ص) می‌فرماید: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدِّین‏»؛(37) چون خداوند خیری را برای بنده‌ای اراده کند او را علاقمند به تعمق در دین می‌کند. چون سعادت اصلی انسان با آشنائی و معرفت هر چه بیشتر به دین، تأمین می‌شود.
وقتی روحیه‌ی مطرح‌شده در سقیفه را به کمک توجه‌دادنِ حضرت زینب(س) و حضرت رضا(ع) شناختیم،(38) می‌توانیم موقعیّت تاریخی حضرت اباعبدالله(ع)‌ را درست درك كنیم و تحلیل صحیحی از نهضت آن حضرت داشته باشیم.