تربیت
Tarbiat.Org

راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه
اصغر طاهرزاده

اسلامِ دنیایی‌شده

حرف این است كه چرا چنین برخوردی با اسلام و سخنان پیامبر خدا(ص) می‌كردند؟ عرض شد از حرکات و گفتارشان برمی‌آید که از نظر آن‌ها اسلام برای دنیا بود و هر جای اسلام با دنیا منطبق نبود باید کنار بگذارند، و این یک طرز فکر بود نه این که ‌فقط شخص خلیفه دوم چنین بینشی داشت، بلكه جریانی که دست به دست هم داد و سقیفه را در مقابل غدیر به‌وجود آورد، دارای چنین طرز فکری بود.
خلیفه‌ی اول؛ خالدبن‌ولید را فرستاد تا با از دین برگشتگان برخورد كند، خالد مردان آن‌ها را در آغل‌های چارپایان گرد آورد و همه را آتش زد، عمر به ابابكر نسبت به كار خالد اعتراض كرد و گفت: آیا اجازه می‌دهی مردی، مردم را به گونه‌ی خدای بزرگ شكنجه كند؟ ابوبكر گفت: شمشیری را كه خداوند بر روی دشمنان خویش برهنه ساخته در غلاف نخواهم كرد.(16) در حالی‌كه از قول پیامبر(ص) هست که : «كیفردادن به آتش تنها در خور پروردگار است».(17)
باز در تاریخ داریم؛ چون خبر كشتن مالك‌بن‌نویره به ابوبكر و عمر رسید، که خالدبن‌ولید، مالک‌بن‌نویره را کشت و همان شب با همسر او هم‌بستر شد. عمر به ابوبكر گفت: خالد با آن زن فحشاء نمود، تازیانه‌اش بزن. ابوبكر گفت: نه! او در امر دین گرفتار لغزش شده است. عمر گفت: او مسلمانی را كشته او را بكش، ابوبكر گفت: نه! او در امر دین گرفتار لغزش شده، و من شمشیری را كه در روی ایشان برهنه كرده در غلاف نمی‌كنم.(18)
راستی به چه جرمی مالك‌بن‌نویره آن صحابی رسول‌خدا(ص)، كشته شد؟ مگر پیامبر نفرمود: هر مردی که گواهی به یگانگی خدا و رسالت من بدهد نباید خون او را ریخت، مگر یكی از سه كار را انجام دهد، كسی را بكشد، زنای محصنه كند، دین خود را رها كند.(19)
كار آنچنان زشت بود كه وقتی عمر با ابابكر روبه‌رو شد، در بارة خالد به او گفت: «دشمن خدا بر مردی مسلمان ستم كرد، او را كشت و سپس بر زنش جهید»(20)
این فكر که نسبت به مجازات خالدبن‌ولید کوتاهی می‌کند، فكری است كه دین را فقط برای دنیا می‌خواهد و نه برای نورانی‌شدن انسان و نه برای سعادت ابدی او. این تفکری بود که امویان توانستند میوه‌های آن را بچینند و نه تنها حضرت اباعبدالله(ع) را شهید کردند که هر مؤمنی که مقید به آداب الهی بود و آن‌ها را تأیید نمی‌کرد را به مسلخ فرستادند که از جمله‌ی آن‌ها حجربن‌عدی بود که به دست معاویه شهید شد.
با غفلت از ارزش‌ تقوا و پشت‌کردن به انسان‌های قدسی، به مرور روحیه‌ای به میدان آمد که با پاسداری از ارزش‌ها سرِ جنگ دارد و از هر حامل ارزشی كه به بالاتر از دنیا فكر كند متنفّر است.
كتاب صحیح مسلم نقل می‌كند كه: پیامبر(ص) در حال احتضار بودند، فرمودند: بیایید تا نوشته‌ای برای شما بنویسم كه هرگز پس از این گمراه نشوید و كاغذ و قلم خواستند. تاریخ گواه است كه خلیفه دوم گفت: این فرد ـ اشاره به پیامبر(ص) ـ هذیان می‌گوید.(21) یعنی پیامبری را كه قرآن درباره‌اش می‌فرماید: «مَا یَنْطِقُ عَنِ‌الْهَوَی»؛(22) هرگز از روی میل خود سخن نمی‌گوید و هرچه می‌گوید حقّ است، خلیفه‌ی دوم در باره‌ی آن حضرت گفت: «اِنَّ الرَّجُلَ لَیهْجُر»؛ این مرد هذیان می‌گوید. بعد ادامه می‌دهد و می‌گوید: «حَسْبُنَا كِتَابَ‌الله»؛ كتاب خدا ما را كافی است. یعنی ما از پیغمبر(ص) توصیه و راهنمایی نمی‌خواهیم.
مگر كتاب خدا نمی‌گوید: باید از پیامبر(ص) اطاعت كنید؟ می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی‌الأَمْرِ مِنكُمْ...»؛(23) ای مؤمنان خدا را اطاعت کنید و رسول و اولی‌الأمر خود را نیز اطاعت نمایید... ‌و یا مگر قرآن نمی‌فرماید: «أَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ»؛(24) ای پیامبر! ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم شرح و تبیین نمایی، تا تفکر کنند. پس چرا دستور پیامبر(ص) نادیده گرفته می‌شود؟
با دقت بر این نکات است که می‌توان گفت در تفکری که از سقیفه شروع شد، قرآن وسیله‌ای برای امور دنیایی گشت و لذا آن‌جا که تصور می‌شد قرآن جواب‌گوی امور آن دنیایی که آن‌ها برای خود تنظیم کرده‌اند نیست، دستورات را آن رعایت نمی‌کردند.