بنده با طرح این بحث میخواهم جای خودمان را به عنوان کسانی که دغدغهی فرهنگ جامعه را دارند مشخص کنم و اصلیترین سؤال عزیزان را جواب دهم که چه تصوری از جایگاه تاریخی خودمان باید داشته باشیم. اگر کار فرهنگی و کار تشکیلاتی از جنس کار تبلیغاتی است یک نوع رویکرد باید داشته باشیم و اگر کار فرهنگی از جنس هوا است - که خیلی نباید به دنبال دیده شدن آن باشیم - رویکرد دیگری باید داشته باشیم. هیچکس نمیتواند به هوا چنگ بیندازد و یا به آن اشاره کند، در عین آنکه هوا هست و وجود آن بسیار ضروری است حتی از نان و آب که از ضروریات زندگی است، ضروریتر است. مقام معظم رهبری در ادامه سخنان خود شما را متوجه میکنند که ناهنجاریهای فرهنگی برنامهریزیشده است و در این کشور با هویت دینی و انقلابی وجود این ناهنجاریها طبیعی نیست. میفرمایند:
«شما فکر نکنید این فعالیتهایی که تو کشور میشود هر گروهی انجام میدهد اینها بیپشتوانه است.»
تصور نکنیم جمعی بیخیال و لااُبالی دارند چنین کارهایی را میکنند. متذکر میشوند اگر دقت شود جریانهایی پشت ناهنجاریهای فرهنگی فعالیت دارند. به تعبیر خودشان:
«گاهی اوقات پشت صحنه یک نفر، دو نفر نشستهاند این حرکات را رصد میکنند و آنجایی که باید تشدید کرد، تشدید میکنند و آنجایی که باید تضعیف کرد تضعیف میکنند.»
یعنی اگر نقش اصیل جریانهای اصیل انقلاب بیارزش تلقی میشود این را حمل بر بیارزشبودن آنها نکنید بلکه بدانید برنامههایی ریخته شده تا جریانهای اصیل فرهنگی دیده نشوند. حال اگر خودآگاهی تاریخی داشتهباشید متوجه میشوید این نادیدهگرفتنِ کانونهایی که فعالیت فرهنگی دارند، به خودی خود برای آنکانون تعریفی را به همراه میآورد و آن اعتقاد به اصیلبودنِ جریانهای فرهنگی است. این مثل آن است که استکبار جهانی سعی دارد حضور انقلاب اسلامی را در این تاریخ و در معادلات منطقه، نادیده بگیرد و ما میفهمیم چون از جنس ارزشهای استکباری نیستیم نادیده گرفته میشویم نه اینکه نقش اساسی نداشته باشیم.
وقتی بفهمیم این یک جریان است که انقلاب اسلامی و هر آنچه از جنس انقلاب اسلامی است، در فضای تبلیغاتی فرهنگ مدرن نادیده گرفته شود، به کار خود امیدوار میشویم و در ادامه آن جدّیتر خواهیم شد چون حواسمان هست که میخواهند نادیده بگیرندمان. نه این که نادیدنی هستیم. حال اگر در این فضا که تنها جریانهای هماهنگ با فرهنگ استکباری دیدنی هستند بخواهید دیدنی شوید، سقوط خود را شروع کردهاید و پای در جاده بیآیندگی گذاردهاید. در این حال دیگر در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده زندگی نمیکنید و در تاریخی که «اراده معطوف به قدرت» آن را معنا میکند، خود را ادامه میدهید.