سؤال دیگر: در این جا طبق سخنان جنابعالی مسئلهی اصلی ما این است که باید مطابق تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده برای گروههای مختلف جایگاهی را که دارند، ببینیم و نسبت آنها را در رابطه با انقلاب اسلامی و اهداف درازمدت و کوتاه مدت آن برای خود روشن کنیم، تا گرفتار نگاههای افراطی و تفریطی که احزاب گرفتار آن هستند، نشویم و این غیر از نسبت درونی و قلبی است که باید بین مؤمنین برقرار شود. موضوع مورد بحث مثالهای متعددی میتواند داشته باشد. از همان بحث خلفا شروع میکنیم که از یک طرف نظر به جایگاه آنها میکنیم و تفاوتی که با امثال معاویه دارند و از طرف دیگر نسبتِ قلبی که باید با آنها داشته باشیم که در مقایسه با حضرت علی(ع) هیچ جایگاه قلبی برای آنها قائل نیستیم. در نمونههای متأخر در خودِ انقلاب اسلامی، تفاوت نگاه مرحوم شهید بهشتی و شهید محمد منتظری نسبت به بنی صدر بود. شهید بهشتی مسلّم هیچ ارادت قلبی به بنی صدر ندارد ولی در آن مرحلهی تاریخی برای او جایگاهی را میشناسد که نسبت به اهداف کوتاهمدت انقلاب نمیتواند مستقیماً با او درگیر شود و انقلاب اسلامی نوپا را گرفتار تشنج کند در حالی که شهید محمد منتظری ظاهراً متوجه آن شرایط نیست و ما باید جایگاه این دو نگاه را نیز که هر دو دلسوزانه با موضوعات برخورد میکنند، تفکیک کنیم.
ما از توصیههای شما این را میفهمیم که یک وقت باید با فرزندان انقلاب و سربازان جان بر کفِ انقلاب نسبت خود را مشخص کنیم، کسانی که خود را از هر گونه فضای قدرت طلبی و حزببازی آزاد کردهاند و یک وقت با جریانهای سیاسی و احزابی که در عین انتساب به انقلاب به فکر قدرت برای گروه خود هستند، میخواهیم نسبت خود را تعریف کنیم. با توجه به این که مقام معظم رهبری فرمودند با اینهایی که میخواهند برای قدرت حزب راه بیندازند مشکلی نداریم.(98) این نوع نگاهها و مشخص شدن هر کدام، چیزهایی است که به نظر میرسد باید تبیین بشود. باید مشخص بشود اینها در دل انقلاب اسلامی قرار دارند و ما نمیخواهیم کسی را تا آنجا که ممکن است از انقلاب بیرون کنیم ولی لازم نیست ارتباط قلبی با آنها برقرار کنیم به آن شکل که به آنها بگوئیم: «إنّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ». به هر حال هر چه جلو برویم این یک امرِ جدّی انقلاب اسلامی است و با توجه به این که همهی طرفداران انقلاب در یک دستگاه فکری و معرفتی نیستند و با یک انگیزه از انقلاب طرفداری نمیکنند باید جایگاه هر کدام برای ما معنا شود وگرنه در کلاف «همه یا هیچ» میمانیم که کلاف بسیار پرزحمت و بینتیجهای است. شهید چمران میگوید: عدهای در این انقلاب آمدهاند برای قدرت طلبی، منتهی اگر ما با این قدرت طلبها برخورد بکنیم متهم میشویم به قدرتطلبی، مسئله این نیست که از تهمت میترسیم، مسئله این است که اینها به عنوان شخصیتهای انقلاب تلقی میشوند و از این جهت باید یک حرمتی برایشان قائل شد. عین جملات او عبارت است از:
«اینجا نبردی سختتر، خطرناکتر و اساسیتر لازم است، هنرمند باید بتواند که کثافاتِ فسادِ غرور مصلحتطلبی را از دامان انقلاب پاک کند، باید ایدآل جامعه انسانی را به عنوان هدف انقلاب در ذهنها مجسم نماید، باید هنرمندانه کژیها و انحرافها و غرورها و سقوطها را بنمایاند. با زبان هنر که بر دلها بنشیند و از درگیریهای سیاسی به دور باشد، به زبان هنر، به زبان شعر، به زبان دعا، به زبان سکوت، به زبان فداکاری، به زبان عرفان که همه تجلی هنراند حق را بنمایاند.»
عمده بحث بنده نسبت به سخنان شما شاید روی این نکته معطوف باشد که ما نسبت به باندهای قدرت، یک جایگاهشناسی داریم که غیر از نسبت قلبی است و این دو باید تفکیک بشود و حرف شما در مورد خلفا چنین جنسی دارد و حساسیتمان نسبت به بدیهای آنها نباید کم شود، در عین آن که جایگاهشان را باید بشناسیم.
سؤال دیگر: با این که ادعای سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره) یک ادعای حقی است. اما این نگرانی وجود دارد که در تعامل با افراد و اشخاص و احزاب و دیدن جایگاه آنها نسبت به انقلاب، خودمان گرفتار یک نوع خودبرتربینی شویم و از سلوکی که باید داشته باشیم غفلت کنیم. برای چنین خطری چه پیشنهادی دارید؟
سؤال دیگر: با توجه به این که از جهت تکوینی همهی عالم به یک معنا ظهور حقاست و همه از نظر وجودی در اتصال به حق میباشند، اگر در تشریع هم همه منطبق بر حق بشوند، همه ظهور الله خواهند بود و از آنجایی که انقلاب اسلامی بنا دارد «الله» را به عالم نشان بدهد اگر بستری فراهم بشود تا هر کس با هر سلیقهای با انقلاب اسلامی تطبیق پیدا کند به همان اندازه در فضای نمایش الله از طریق انقلاب اسلامی قابل قبول و قابل توجه است و ما از این جنبه با هر جریانِ مدافع انقلاب اسلامی میتوانیم اُنسی داشته باشیم و در آن صورت یک نوع رأفت دینی در آن فضا شکل خواهد گرفت و از این جهت باید به بسیاری از افراد و گروههایی که به نحوی خود را با انقلاب اسلامی معنا میکنند امیدوار بود. آیا این برداشت بنده از سخنان شما درست است؟ و یا نکاتی در آن مورد غفلت قرار گرفته است؟
جواب: بنده خوشحال شدم که عزیزان نسبت به این موضوعات حساس شدهاند. تجربههای خود را در این رابطهها عرض میکنم و امیدوارم عزیزان تجربههای بنده را داشته باشند، ولی خودتان با توجه به شرایط امروز تصمیمبگیرید.
اینکه ما باید با جریانهای فکری که خود را ذیل انقلاب تعریف کردهاند ارتباط داشته باشیم و نشان دهیم ما یک گروهِ انزواطلب نیستیم؛ حرکت درستی است. ولی عنایت داشته باشید هر فکری در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد نحوه حضور خاص خود را دارد. ما ابداً نمیخواهیم بیرون از تاریخ زندگی کنیم همچنان که نمیخواهیم از مدرنیته فرار بکنیم زیرا فرار از مدرنیته را نیز یک نوع انزوا میدانیم. عرض بنده آن است که باید مواظب باشیم در جای خود باشیم و این غیر از انزوا است. اگر با انحرافی در متن انقلاب روبهرو شدیم باید سعی کرد طعمهی آن انحراف نشویم و خودمان به آن دامن نزنیم بلکه باید نگاه کنیم چگونه آن را کنترل نمائیم که بحث خود را میطلبد و این که بعضی از عزیزان میفرمایند کوتاهیهای خود را باید درست بشناسیم حرف درستی است ولی این کوتاهیها نسبت به هدفی که برای خودمان نسبت به انقلاب تعریف کردهایم و در راستای توان خودمان باید مشخص شوند. همچنان که باید در سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی(ره) رابطه عقلی و قلبیمان را نیز شکل دهیم.