تربیت
Tarbiat.Org

عقل و ادبِ ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ
اصغر طاهرزاده

نظر به جایگاه تاریخی حادثه‌ها

سؤال: فرمودید باید برای عبور از اندیشه‌هایی که اهداف انقلاب اسلامی را مدّ نظر ندارند، آن‌ها را بچشیم تا بتوانیم از آن‌ها عبور کنیم، چگونه می‌توانیم آن‌ها را بچشیم؟
جواب: تاریخی نگاه‌کردن به پدیده‌ها و حضور اسماء الهی را در هر دوره‌ای مد نظر داشتن، کمک بسیاری به مخاطب‌مان می‌کند تا بفهمد چگونه می‌تواند از طریق انقلاب اسلامی از تنگناهای تاریخی خود عبور کند. غفلت از این مسئله موجب می‌شود که ما عجله کنیم و متوجه نباشیم هر حادثه‌ای جای خاصی در تاریخ دارد و تا شرایط عبور از آن فراهم نشود قابل حذف از تاریخ نیست. ما حتی با نظر به جایگاه تاریخی حادثه‌ها از اصول‌گرایی حزبی که تا یک زمانی کمک‌کار انقلاب بود و انقلاب را نگه داشته، می‌توانیم عبور کنیم و به اصول‌گرایی اصیل‌تری که مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» بر آن تأکید دارند برسیم ولی نمی‌توانیم اصول‌گرایی حزبی یا سایر جریان‌ها را که اهداف اصلی انقلاب را مدّ نظر نمی‌گیرند حذف کنیم. این‌که عرض می‌کنم برای عبور از اصول‌گرایی حزبی و قبیلگی یا هر جریانی که در تراز انقلاب اسلامی نیست، باید بتوانیم آن‌ها را بچشیم به این معنا است که اجازه دهیم با سعه‌ی صدر این جریان‌ها باطن خود را روشن کنند و تلاش کنیم مردم باطن آن افکار را ببینند تا برایشان روشن شود نهایت آن فکرها ما را به کجا می‌رساند. زیرا ما از طریق انقلاب اسلامی به چیز بالاتری نظر داریم و آن تمدن اسلامی است و نه ساختن فرقه‌ای تحت عنوان تشیع.
عرض کردم ملت ایران به کمک حضرت امام(ره) آقای بازرگان و نهضت آزادی را چشیدند و از آن‌ها عبور کردند. شهید محمد منتظری می‌خواست آن‌ها را حذف کند ولی امام می‌خواست از آن‌ها‌ عبور کند. بنده معتقدم مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» از آنچه بعضاً در کشور بین جریان‌ها پیش می‌آید نگران نیستند چون شرایط عبور از این نوع افکار به فکر اصیل را می‌شناسند و بر همین اساس بر آزاداندیشی تأکید دارند.
با توجه به این‌که می‌دانیم انقلاب اسلامی یک حرکت توحیدی است و توحید در ذات خود نافذ است و موانع خود را دفع می‌کند و جلو می‌رود، باید متوجه عبور انقلاب از موانعی باشیم که برایش پیش می‌آید و نه نگران جریان‌هایی که می‌خواهند جهت انقلاب را به نفع خود تغییر دهند. انقلاب اسلامی این جریان‌ها را از تاریخ بیرون می‌کند.
عرض بنده این است: حال که متوجه شدیم باید جایگاه تاریخی حضرت امام را بشناسیم و او را در کلِّ این تاریخ نگاه کنیم نه محدود در گوشه‌ای از تاریخ، متوجه باشیم حتماً باید امام و انقلاب اسلامی را با نگاه اشراقی نگاه کرد. چون تاریخِ اولیاء و نحوه حضور آن‌ها در تاریخ، با نظر به اشراقی که به قلبشان شده برای ما ظهور می‌کند و رخ می‌نمایاند و معلوم است که اگر کسی بخواهد به امام و انقلابِ اشراقی او نگاه کند، باید خودش اشراقی بشود و ملکوت و قلب خود را به میان آورد، و این موضوع شوخی‌بردار هم نیست، محال است که ذیل نور شخصیت امیرالمؤمنین(ع) قرار نگیریم و بتوانیم به حضرت امام خمینی(ره) نزدیک شویم. در کتاب «آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» بحث شد، خدای محمد(ص)- که با تجلی بر قلب انسان‌ها ظهور می‌کند- با گرسنگی می‌ماند و با پر خوری می‌رود. اما خدای مفهومی این‌طور نیست و با توجه به این که خدای امام خمینی(ره) از جنس خدای انبیاء است، باید ابتدا خود را اصلاح کنیم تا بتوانیم مردم را به شخصیت اشراقی حضرت امام دعوت نماییم. منظور این که اگر خواستیم با نگاه اشراقی به حضرت امام(ره) نظر کنیم، باید ملکوت امام را با رشددادن ملکوت خودمان بیابیم و در این رابطه معرفت نفسِ سلوکی و معاد سلوکی و نقد غربِ سلوکی مدّ نظرمان قرار می‌گیرد. بنده در جلسات شرح کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» همان اندازه توصیه به سلوک و معنویتِ مخاطَب داشتم که در جلسه تفسیر قرآن چنین توصیه‌هایی دارم، احساس بنده در شرح کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهم» آن بود که به لطف الهی مخاطب دارد از یک ظلمت به نور می‌رود.
در مکتب حضرت امام، باید عبور از غرب را با نگاه ملکوتی دنبال کنیم و این غیر از نقد غربی است که در محافل آکادمیک دنبال می‌شود. وقتی ذیل شخصیت حضرت روح الله(ره) با نوری قدسی که شاخصه‌ی توحید محمدی(ص)است از غرب عبور کردیم به تمدنی می‌رسیم که جریان روشنفکریِ منتقد غرب آن را درک نمی‌کند، از این جهت هرگز نمی‌فهمد ما چه کار می‌کنیم و ما نیز هرگز نباید به دنبال فهم یا تأیید آن‌هایی باشیم که نمی‌توانند تجزیه و تحلیل امور را بیرون از ملاک‌های غربی ببینند.
اساساً رجوع به حضرت امام، عین چشیدن طعم تلخ غرب و عبور از آن است و چون رجوع به حضرت امام رجوعی اشراقی و قدسی و ملکوتی است، همه‌ی لوازم آن رجوع نیز باید قدسی و ملکوتی باشد. مثل رجوعی که باید به مکتب ملاصدرا داشته باشیم، ما ملا صدرایی را می‌فهمیم که در بعضی از قسمت‌های کتابش عنوان «حکمةٌ عرشیه» را مطرح می‌کند و موضوعی را با ما در میان می‌گذارد که با عقل قدسی قابل درک است. او در کتاب «الوارداتُ القلبیه»، از معارف الهیه‌ای که به قلبش تجلی کرده است گزارش می‌دهد. ملاصدرا اصرار دارد که ما متوجه باشیم حکمت او حکمتی عرشی است، مشکل از وقتی شروع شد که حکمت‌های عرشی او را به علمی حصولی تبدیل کرده‌ایم. پس در یک کلمه اگر با نگاه ملکوتی، استعدادهای فرهنگ غرب را بیابیم و فعلیت آن را در نظر بگیریم و برای جامعه‌ی خود لوازم آن فکر را در عمل بنمایانیم، می‌توانیم از آن عبور کنیم تا در مرحله‌ای دیگر به آن بازگشت ننماییم.