تربیت
Tarbiat.Org

عقل و ادبِ ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ
اصغر طاهرزاده

در حیرتِ هست و نیست

سؤال: لطفاً بفرمایید اولاً: غفلت‌های‌ ما در نظر به کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره) کجا است؟ و با این منطق که زبان کتاب زبان تذکر است چگونه آن را از زبان خطابه جدا کنیم؟ و اگر هم به یک معنا خطابه است متوجه باشیم رویکرد کلی آن کتاب تذکر است به همان روحی که خداوند بر قلب مخاطب ما اشراق کرده؟ پس مقام، مقام فهم و هم‌زبانی و هم‌سخنی است و گرفتن اشارات برای متذکرشدن نسبت به آن مبانی که کتاب متذکر آن است و با این رویکرد به این نتیجه می‌رسیم که حداقل یک بار به کتاب سلوک باید بدون شتاب و عجله و با حوصله نظر شود. ثانیاً: آن بخشی که بیشتر باید در این جلسه روشن شود چگونگی تنظیم آکادمیک مباحث در مقام ارائه است. در این قسمت کار ما چندان ساده نیست. فکر می‌کنم همه‌ی رفقا این را تجربه کرده‌اند. وقتی می‌خواهیم بحث را ارائه دهیم یک نوع پراکنده‌گوئی به میان می‌آید. البته با همه این حرف‌ها مخاطب در عین احساس حیرت، آن حال و حضور را که کتاب می‌خواهد به مخاطب بدهد تا حدودی پیدا می‌کند. کار در آن‌جا سخت می‌شود که ما می‌خواهیم با زبان آکادمیک و رسمی این مطالب را ارائه بدهیم، به همین خاطر این‌طور سؤال می‌کنم که آیا منظور از مبادی، همان عالَم است که انسان‌ها هر کدام در آن قرار دارند؟ اگر به این نتیجه رسیدیم که نسبت مبادی و عالَم، نسبت تساوی است. با الفاظِ احتمالاً مختلف راحت‌تر می‌توانیم مباحث را تدوین و به صورت آکادمیک در آوریم.
جواب: تقاضای بنده آن است که در نگاه به مبادی، از تشکیکی بودن موضوع غفلت نکنید به این معنا که اگر در مرتبه‌ای از آن حاضرید نسبت به مرتبه‌ی بالاتری از آن در ابهام هستید، هر چند آن را در کلیت احساس می‌کنید ولی در حالت ظهور و خفا احساس می‌کنید. وقتی تشکیکی به مبادی نگاه کنید از این‌که به آن مبادی، عالَم بگوئید غفلت نمی‌شود این جاست که می‌توان گفت‌ از جهتی در آن عالَم هستید و از جهتی هنوز نسبت به آن در ابهام قرار دارید و به اصطلاح، آن وَجه بالاترِ موضوع هنوز برای شما ظهور نکرده و رخ ننموده است.
وقتی حس حضورتان نسبت به مبادی، وجودی و تشکیکی شد دیگر نگران نیستید که چون هنوز به همه‌ی موضوع تسلط ندارید پس به هیچ‌یک از وجوهِ موضوع نیز آگاهی و حضور ندارید. این شبیه هدایت الهی است که اگر از جهتی ما را هدایت می‌فرماید هنوز وجوه دیگر هدایت مانده است و با تجلیات دیگرِ نور هدایت، آن وجوه ظهور می‌کند. یکی از کاربران برای بنده در سایت نوشته بود: من وقتی مقاله حرّ را خواندم آمدم سجده کنم که خدایا من را نجات دادی که یک مرتبه گناهانم جلویم آمد و از خود پرسیدم آیا با این گناهان می‌توانم نجات پیدا کنم؟ نوشته بود در عین این که می‌خواستم سجده شکر کنم با نظر به گناهانم همه‌ی آن امید رفت. می‌پرسید پس کو آن امام حسینی که حرّ را نجات داد و چرا من را نجات نمی‌دهد؟ جواب بنده به آن عزیز این بود که شما نمی‌دانی نجات دادن حرّ یعنی چه؟ گمان می‌کنی اگر حرّ از گناه بزرگ مقابله با امام معصوم نجات یافت به مقام عصمت رسید و دیگر هیچ عیب و ضعفی در او نیست در حالی‌که وقتی انسان در مسیر نجات قرار گرفت ممکن است همچنان گرفتار گناه شود و همچنان توبه کند، زیرا هدایت امری تشکیکی است. نور هدایت الهی دستت را از سقوط‌کردن در یک گناه می‌گیرد و بلند می‌کند، بعد دوباره از زاویه‌ی دیگر زمین می‌خوری و دوباره هم بلندت می‌کنند. تو فکر می‌کنی باید یک بار بلندت کنند و دیگر از آن به بعد معصوم بشوی! تعبیر بنده به آن عزیز این بود چرا خودت را در قاب عصمت جستجو می‌کنی؟ این موضوع را به این جهت عرض می‌کنم که عالَم را و یا سریان حضور توحیدی در عالم را تشکیکی بگیرید. آنوقت در این فضا از یک طرف دائماً رجوع به امام داریم و در حضوریم و از طرف دیگر دائماً نسبت به مرتبه‌ی بالاتر در ابهام قرار داریم، شبیه آن چه در توحید می‌شناسید نسبت به در ظهور و خفارفتنِ موضوعِ وجودی یا تشکیکی‌بودن عالَم، این از قسمت‌هایی است که با هیدگر مشترکیم. او با طرحِ در حضور و خفابودن وجود سخن خود را می‌گوید و ما با تشکیکی‌بودنِ موضوع حرف خود را می‌زنیم و فکر می‌کنم این مسئله را متوجه‌اید که درست همان وقت که موضوعِ تشکیکی، در ظهور است همان وقت در خفا است. به یک معنا انسان در چنین شرایطی در هست و نیست قرار می‌گیرد و نمی‌تواند تعریف مشخصی از خود و حالات خود داشته باشد، حتی آن وقتی که تمام آداب نماز را به جا می‌آورد و به نحوی در حضور است نمی‌تواند به راحتی خود را قانع کند که کار را به خوبی به انجام رسانده، زیرا نسبت به مرتبه‌ی بالاتر در جایی نیست که احساس وجود کند. این همان چیزی است که برای خوانندگان کتاب‌های بنده پیش می‌آید. قبلاً قالب‌ها برایش مشخص بود و شکل گناه مثل معنای نگاه‌کردن به نامحرم کاملاً برایش روشن بود حال می‌گوئیم گناه این است که از حق غافل بشویم. لذا آن مرزهایی که راحت او را نگه می‌داشت شکسته می‌شود، از آن طرف تا می‌آید به این فضا منتقل شود گرفتار یک نوع زندگی معلّق می‌گردد، از یک طرف دیگر آن استحکامی که نگاه به نامحرم برایش گناه بود به هم ریخته و از طرفی فضای جدیدی که یک قالب مشخص داشته باشد، برایش ظهور نکرده تا خود را جمع کند و در حیطه‌ی توحیدی بالاتری قرار گیرد به همین جهت به دست و پا زدن می‌افتد.
اگر شما به موضوعِ مورد بحث به‌عنوان یک موضوع تشکیکی نگاه کنید در هست و نیست قرار می‌گیرید مثل هدایت از آن جهت که تشکیکی است و لذا از یک طرف از گناهان زیادی به جهت هدایت الهی گذشتید و از طرف دیگر از نقص‌ها و ضعف‌های زیادی نگذشته‌اید، راز بی‌تابی و گریه اولیاء در این است که در این فضا قرار می‌گیرند. هرچه حس می‌کنند از یک جهت در خفا است اما خفایی که در عین حضور است. به همان معنایی که وحدت در عین کثرت را متوجه‌اید که نه از نگاه به وحدت محروم هستید و نه با وحدتی روبه‌رو شده‌اید که هیچ کثرتی در آن ظهور ندارد. نه خفای محض است و نه ظهور محض. پس در واقع مخاطبان را با آوردن در وادی حضور، در حیرتِ روبه‌روشدن با هست و نیست برده‌اید و آن مخاطب در ابتدا این وادی را نمی‌شناسد. همین‌طور انتظار دارد که شما مطلب را تمام‌شده به او نشان دهید در حالی‌که با یک موضوع تشکیکی روبه‌رو شده و شما نمی‌توانید تعریف مشخصی در میان آورید تنها می‌توانید استعداد وجودبینی و رازبینی طرف مقابل را شکوفا کنید تا بفهمد شما از چه جهت می‌گوئید حضرت امام خمینی(ره) مبادی تفکر اوست و او نباید به دنبال یک تعریف از امام باشد بلکه باید با ملکوت حضرت امام که یک موضوع وجودی است و خودش نیز با آن آشنا است، مرتبط شود.