تربیت
Tarbiat.Org

عقل و ادبِ ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ
اصغر طاهرزاده

حکمت متعالیه و ظهور وجه اشراقی انقلاب اسلامی

سوال: به نظر می‌آید انتقادهایی که می‌شود به قول خودتان مغرضانه نیست. لذا منتقدین را دوست می‌داریم، چون فضا، فضای فکری است. روح فلسفی غلبه دارد ولی نیاز به حضور خاص داریم که تقدیر امروزین ما است. ما حتی ملاصدرا را با روح فلسفی که نظر به تاریخ دارد می‌فهمیم. ملاصدرا را ملاصدرای 400 سال پیش نمی‌فهمیم ولی با بعضی از منتقدین در این تاریخ با این که با فلسفه ملاصدرا ارتباط دارند اجازه نمی‌دهند با همدیگر همزبان باشیم. گویا بهترین راه این است که با همان‌هایی حرف بزنیم که از این چیزها هیچ چیز نمی‌دانند، یعنی با آدم‌های صفر کیلومتر راحت‌تر می‌توانیم جلو برویم تا آدم‌هایی که حتی ملاصدرا خوانده‌اند ولی نه در تاریخ ظهور انقلاب اسلام.
جواب: بحمدالله راه روشن است و گفتمان انقلاب با همان هویت حِکمی خود مخاطب خود را دارد و سایرین هم نمی‌توانند نسبت به این گفتمان فکر نکنند. ما با نیروهای آماده تفکرِ حضوری برای درک حقیقت انقلاب، سخن خود را در میان می گذاریم و فلسفه ملاصدرا را در همان راستا طرح می‌کنیم تا معلوم شود فلسفه حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا همین است که این تاریخ را برای ما معنا می‌کند. مشکل اینجا است که ملاصدرایی که بعضاً درس داده می‌شود ملاصدرا نیست و همیشه این مشکل بوده است.
حکمت متعالیه کمک می‌کند تا با عقل مردم با مردم حرف بزنیم و تفکر را به جامعه برگردانیم و نه با احساس مردم با مردم سخن بگوئیم و تفکر و تعقل را به حاشیه برانیم. یک وقت شما به اسم شور انقلابی، عقل مردم را به حاشیه می‌برید، این کافی نیست، یک نوع مرید بازی را به میدان می‌آورد ولی حکمت متعالیه دستگاهی است که در عین تفکر، در تفکرِ فلسفی انتزاعی متوقف نیست بلکه جنبه اشراقی هم دارد. این‌هایی که در فضای مفهومی حکمت صدرایی متوقف‌اند، ملاصدرا را نیافته‌اند. ملاصدرایی که مکرر در اسفار از حکمةُ العرشیه سخن می‌گوید، گفتاری را به میان آورده است که در کنار عقل، ذوق هم آن سخن را درک می‌کند و موجب یک نوع همدلی بین افراد می‌شود.
چهارصد سال گذشته تا حدّی وجه فلسفی حکمت متعالیه بر وجه اشراقی آن غالب شده است و بیشتر در آثار حضرت امام(ره) می‌بینید که وجه اشراقی حکمت متعالیه پررنگ است و اگر ما از این طریق وارد نظر به حکمت متعالیه شویم طلبه و دانشجویان حکمت متعالیه‌خوان را بهتر می‌توانیم متوجه وجه اشراقی و حضوری حکمت متعالیه کنیم تا در نشان دادن انقلاب اسلامی نه از مبنای حِکمی عدول کنیم و نه از شور و شوق انقلابی غفلت شود. چطور وقتی با نظر به انقلاب اسلامی، تاریخ را می‌خوانید، اشارات تاریخی معنای خاص خود را دارد و عملاً انقلاب اسلامی برای شما معنا می‌شود؟ در نگاه به حکمت متعالیه نیز اگر انقلاب اسلامی مدّ نظر باشد وجه حِکمی و اشراقی انقلاب برای شما ظهور می‌کند در حالی که تا قبلاً متوجه چنین وجوهی برای انقلاب اسلامی نبودید.
بنده در تجربه دریافته‌ام وقتی با نگاه به انقلاب اسلامی عرفان و یا تاریخ هم بخوانم متوجه اصالت انقلاب اسلامی می‌شوم.(50) عزیزانی که در این زمان اسفار را با نظر به انقلاب اسلامی شروع کرده‌اند چیزی نمی‌گذرد که از فلسفه صدرایی در تأیید حضور تاریخی انقلاب اسلامی و نقش تاریخی ملاصدرا در این موضوع شاهد می‌آورند.
در عرض ملاصدرایِ مطرح در نظام‌های آکادمیکِ حوزه و دانشگاه، ملاصدرای دیگری در حال طلوع است و آرام‌آرام این دو نگاه به ملاصدرا در کنار همدیگر قرار می‌گیرند.
بنا است آرام آرام بگوئیم جای ملاصدرا را در این تاریخ باز کنید تا وجه اشراقی ملاصدرا در کنار وجه انتزاعی او به تاریخ بیاید و حرکتی مناسب حکمت متعالیه سراسر جامعه ما را فراگیرد و همه بتوانند حضرت امام و انقلاب اسلامی را به معنای واقعی آن درک کنند. ملاصدرا با نگاه آکادمیک آن، ملاصدرایی نیست که در مقابل مستشرقینی قرار داشته باشد که می‌خواهند همه‌ی ما را با نگاه غربی معنا کنند. همه می دانیم شرق‌شناسی کوشش غرب است تا تاریخ ملت‌ها ذیل غرب قرار گیرد و از این جهت شرق‌شناسان شرکای سیاست غرب بوده و هستند تا شرق را به موزه غرب ببرند و ما با رجوع به ملاصدرا به بهترین شکل از این خطر عبور می‌کنیم و در همین رابطه افرادی که انقلاب اسلامی را فهمیده‌اند و به عنوان رزمنده، وفاداری خود را نسبت به انقلاب اسلامی نشان داده، بعد از دفاع مقدس سراغ ملاصدرا رفته‌اند و با همان روحیه‌ی انقلابی، ملاصدرا را به انقلاب اسلامی متصل نموده و جلو افرادی که نگاه ملاصدرا را بیرون اسلام می‌دانند، ایستاده‌اند، این‌ها نمونه‌های خوبی در رابطه با ادامه انقلاب از طریق ملاصدرا می‌باشند. با نظر به آثار ملاصدرا به خوبی روشن می‌شود ملاصدرا تمدنی فکری می‌کرد و نگاه تمدنی او همراه با اشراق بوده و آن نگاه عملاً در زمان خود مقابل فلسفه دکارتی مطرح بوده است.
باید متوجه باشیم که ملاصدرا امروز برای ما حرف دارد، با تدبّر در آیات و روایات از یک طرف و با دقت در سخنان ملاصدرا از طرف دیگر می‌توان گفت حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا تفصیل سخنان حضرت علی(ع) در نهج البلاغه است و این وظیفه ماست که با طرح اندیشه صدرایی در جامعه به مردم کمک کنیم تا آن‌ها با دقت بیشتری به متون دینی مثل نهج البلاغه و از آن مهم‌تر به قرآن رجوع کنند. عزیزانی بودند را که دکترای فلسفه اسلامی داشتند و بعد که با بحث‌هایی آشنا شدند که با مذاق صدرایی ارائه می‌شده، به اقرار خودشان تازه متوجه شده‌اند حکمت متعالیه به چه نکاتی اشاره دارد. سال‌ها پیش به رفقا عرض کردم اگر بنده بخواهم تدریس فلسفه را شروع کنم، از واژه‌های انتزاعی مثل جوهر و عرض به این معنا که فعلاً مطرح است عبور خواهم کرد و فکر می‌کنم می‌توانیم حیات دیگری به فلسفه بدهیم که حقیقتاً موجب رجوع ما به «وجود» باشد، تا «وجود» در منظر عقل قرار گیرد. در آن صورت می‌توانیم سخنان هایدگر را - بدون آن که بخواهیم آن سخنان را با اصالت وجود ملاصدرا تطبیق دهیم - درک کنیم. خیلی عجیب است! معلوم نیست چرا بعضی‌ها بدون آن که هایدگر خوانده باشند مدعی‌اند هیچ گونه نزدیکی بین هایدگر و ملاصدرا نمی‌بینند و معتقدند این دو فیلسوف انعکاس همدیگر نیستند، ما نخواستیم آن دو را بر همدیگر تطبیق دهیم، بحث ما آن بود که هایدگر در امر نظر به «وجود» به روشی که خودش دارد متذکر ما است، هر چند دستگاه فکری خود را با ملاصدرا می‌بندیم، زیرا نگاه صدرایی جنس فکر ما است. با این همه ملاحظه کردید در مصاحبه‌ای که تحت عنوان «انقلاب اسلامی و عبور از نیهیلیسم در همزبانی با هایدگر»(51) شکل گرفت روشن شد چگونه در نگاه هایدگر می‌توان زوایای خوبی از انقلاب اسلامی و حضرت امام(ره) را به تماشا نشست. هر چند باید متوجه باشیم به گفته هگل: «تکامل و تطوّر هر قوم نتیجه فرایندی از کوششِ معنوی آن قوم است» و این برای ما با اُنس با حکمت متعالیه حاصل می‌شود و راه تکامل ملت ما از درون خود ما گشوده می‌گردد.
آرمان‌های ما از طریق انقلاب اسلامی از حالت غیر واقعی به صورت واقعی ظهور کرد و نقش حکمت متعالیه در این امر برجسته بود و رهبری انقلاب نیز در نشستی که با بنیاد ملاصدرا داشتند این را متذکر شدند. رهبری انقلاب خوب می فهمند در راستای ادامه انقلاب، ما برای حفظ هویت انقلاب به معنای خاصی نیاز داریم که در حکت صدرایی متبلور است.(52) اسلام در این دوران با حکمت صدرایی، خود را بهتر نشان می‌دهد و اسلام از طریق آن حکمت به صورت انقلابی ظاهر می‌شود که در آن انقلاب باورهای دینی نقش بیشتری نسبت به گذشته به عهده دارند و انسان‌ها ذیل چنین انقلابی به پیشرفتی نظر می‌کنند غیر از توسعه‌ای که به معنای اروپایی شدن است. هر چند پس از قدرت یافتن غرب و بسط قدرتِ کشورهای اروپایی در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین، اقوام و فرهنگ‌ها راهی جز پیمودن راه اروپا برای خود تعریف نکردند ولی فرهنگ‌پژوهان دنیا به این نتیجه رسیده‌اند که تنها با نوع تعریفی که غرب برای انسان کرد آن نوع توسعه شکل گرفت، حال اگر با نگاه حکمت متعالیه، تعریف دیگری از انسان به صحنه آید که در آن تعریف وجوه قدسی انسان نادیده گرفته نشود دیگر انسان‌ها خود را با اروپایی شدن معنا نمی‌کنند زیرا توسعه‌ی نادرست هنگامی به وقوع می‌پیوندد که توسعه‌گران بر تقدم عنصر اقتصاد اصرار ورزند و این مشکل با انقلاب اسلامی و با مبانی حکمت متعالیه بر طرف می‌شود.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»