سؤال: با توجه به سخن شیخ بهایی که فرمود: من بر هر کسی که دارای فنون متنوع بود غلبه کردم ولی بر کسی که در یک فن تبحر داشت پیروز نشدم. این سؤال پیش میآید که بالأخره ما آن ذی فنونی هستیم که در همه چیز صاحب نظریم و یا آن کسی هستیم که در یک فن نظر خود را ارائه میدهیم؟ به ما اشکال میگیرند شما در این مسئله که میخواهید تاریخ انقلاب را گزارش بدهید متخصص نیستید ولی مثل کسی که دارای فنون متنوع است در این امور هم نظر می دهید آیا میتوان این اشکال را وارد دانست؟
جواب: اتفاقاً این یک موضوع اساسی در مباحث معرفتی است، ربطی هم به اینجا و این موضوع ندارد، اشکال در آن جا است که صاحبان تخصص، نگاه فلسفی و یا نگاه وجودی به تخصصشان را برنمیتابند. ممکن است جنابعالی فیزیکدان و یا شیمیدان نباشید ولی جایگاه علم فیزیک و یا علم شیمی را بر مبنای فلسفهی علم مشخص کنید. دانشمند علم فیزیک به جهت آن که از نگاه فلسفی به موضوع غافل است به شما اشکال میگیرد در حالی که نگاه ما به آن موضوع یک نگاه علمی تجربی نیست بلکه نگاه فلسفی است. اشکالی که استاد تاریخ به شما دارد از این جنس است که مگر شما متخصص علم تاریخ هستید که در مورد انقلاب اسلامی نظر میدهید زیرا او به عنوان متخصص علم تاریخ نسبت به نگاهی که از جنبه وجودی به انقلاب اسلامی مینگرد، بیگانه است. به حضرت امام اشکال میگرفتند که شما به امور بین الملل علم ندارید. در حالی که کار امام، دادن یک «دید» بود. دکتر داوری در توصیف دکتر فردید میگوید کمکی که او به من کرد به من «دید» داد. در دیدی که حضرت امام به ما دادند به همهی آنچه در این عالم میگذرد نگاه میکنیم و نسبت به جایگاه آن امور در رابطه با انقلاب اسلامی نظر میدهیم. شما با نظر به نیاز و ضرورتهای این زمانه به قرآن نگاه میکنید و جای فرعونیان را در این تاریخ معلوم مینمائید بدون آن که لازم باشد متخصص تاریخ باشید. مگر مباحث قرآنی که ما طرح میکنیم همان اشاراتی نیست که علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» متذکر آن هستند؟ ولی همان تفسیر را ذیل انقلاب اسلامی میفهمیم و از نگاهی که حضرت امام(ره) به ما داده است غفلت نمیکنیم وگرنه در این تاریخ زندگی نکردهایم. آری اگر علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» آن تفسیر را با آن دقت تدوین نکرده بودند دست ما امروز برای یافتن راه قرآنیِ مطابق امروز خالی بود. هر چند متخصص تفسیر قرآن نیستیم.
در نظر به انقلاب اسلامی به عنوان راهی که در پیش داریم وقتی به هایدگر مینگریم، نظر به جایگاه هایدگر در رابطه با چنین راهی داریم و اشارات او را از این جهت میفهمیم و شاید از این جهت او را بهتر از یک استاد فلسفهی غرب درک کنیم که متخصص فهم آثار هایدگر است. شما با خودآگاهی تاریخی که نسبت به انقلاب اسلامی دارید وقتی به هایدگر و امثال او رجوع میکنید بعد از مدتی احساس میکنید که هایدگر را میفهمید، از این به بعد صدها نکته میتوانید از هایدگر در نسبت به انقلاب اسلامی دربیاورید که به طور مشخص هایدگر بدان تصریح ندارد. از آن مهمتر کاری است که علامه طباطبایی با نظر به روح دنیای مدرن، با رجوع به قرآن انجام داد و راهنماییهای لازم را از قرآن گرفت، همان اشاراتی که در تفسیر المیزان هست و در سخن سایر مفسرین نیست. آیا میتوان گفت علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» متخصص فلسفه نیست، چون این حرفهای نوظهور را زده است ؟ همیشه آنهایی که متذکّر دوران خود بودهاند توسط علوم رسمی زمانه به رسمیت شناخته نمیشدند ولی همیشه مردم راه خود را از طریق همین افراد یافتهاند و نه از طریق علوم رسمی.
سؤال: در مورد این که میفرمائید باید جایگاه یک فکر یا حادثه را شناخت، وجه تمایز یک متخصص در فلسفه و یا در تاریخ با آن کسی که باید جایگاه آن فکر یا آن حادثه را بشناسد در کجا است؟
جواب: وجه تمایز در تفاوت نگاه است، متخصص فلسفه نسبت به موضوعات فلسفی آگاهی دارد و در واقع او فیلسوف نیست بلکه آگاه به موضوعات فلسفی است ولی نگاه ملاصدرا یا هایدگر، نگاه به روحی است که در آن زمان جاری است و با نظر به جایگاه آن روح، اندیشه خود را تدوین میکنند تا ما جایگاه تاریخی خود را دریابیم. متخصص تاریخ، به حادثههایی که در تاریخ واقع میشود آگاهی دارد و به صرف تخصصاش نگاه وجودی به آن حادثهها ندارد. اینها همه موضوعاتی است که باید روی آنها فکر کنیم. یک وقت شما رسیدید به این که تقریباً نگاه اسلامی به امور را میشناسید بعد از آن میآیید نسبت به این نگاه جایگاه همه امور را تعیین میکنید، دیگر این نگاه یک فکر مثل کاری که یک متکلم میکند نیست بلکه یک نگاه است که هر چیزی در میدان آن قرار میگیرد. یک وقت به عنوان دانشجوی فلسفه، افلاطون و فارابی را مطالعه میکنید ولی یک وقت مثل بعضیها نگاه افلاطون را به عالم و آدم پذیرفتهاید و همه چیز را با نگاه افلاطون میبینید. در این جا شما لازم نیست متخصص در افلاطونشناسی باشید هر چند بیگانه از افلاطون هم نمی توانید باشید. بعضیها اسلام را هم افلاطونی نگاه میکنند. - نمیخواهم بگویم بد است - رسیدهاند به این که باید هر کسی را در جایگاهی که افلاطون برایش معلوم میکند ببینند. پیغمبر خدا(ص)و امیرالمؤمنین(ع) را هم قبول دارند، اما چون افلاطون متذکر نیایش است آنها هم به کمک دعای کمیل نیایش میکنند، این نگاه به افلاطون است و نه به علی(ع)، علی(ع) اینجا وسیله است. در حالی که اگر اسلام را بپذیرید، در هر لایهای که باشید، همهی اسلام را پذیرفتهاید، با شدت و ضعفِ متفاوت و با نظر به این که اسلام یک دین است و نه یک استاد، جای هر کس و هر چیز را با نگاهی که از اسلام گرفتهاید معلوم میکنید. در همین رابطه و در نسبت به انقلاب اسلامی که ذیل اسلام ظهور کرده ما جایگاه افراد را معلوم میکنیم و در این رابطه میگوئیم جایگاه هایدگر این است که در موضوعِ عبور از غرب متذکر ما است. هایدگر یک نوع آگاهی نسبت به روح متافیزیکی غرب به ما میدهد جهت تمایل به امر قدسی. بیش از این هم خود او ادعا ندارد. امر قدسی را در منظر شما قرار میدهد نه آن که آن را تعریف کند تا متافیزیک ادامه پیدا کند. بزرگی هایدگر در همین جا است.
ما در تاریخی هستیم که اسلام مدّ نظرمان است و بر مبنای اسلام باید جایگاه افراد و افکار را تعیین کنیم. اعم از جایگاه علامه طباطبائی و یا ملاصدرا و فارابی، باید بپرسیم این افراد نسبت به اسلام و قرآن چه جایگاهی دارند. همه افکار را در نسبتی که اسلام در طول تاریخِ حضور خود با افراد ایجاد کرده است باید بررسی کنیم، به جای آن که بگوئیم علامه از ملاصدرا متأثر است و ملاصدرا از فارابی. جایگاه اصلی این افراد در رابطه با اسلام برای ما ظهور میکند. یک روح قرآنی پانزده قرن است تاریخ را فراگرفته حتی به قول دکتر شفیعزاده در کتاب «سرخپوستهای ایران» قبل از کشف آمریکا توسط کریستف کلمب، اسلام در آمریکا حاضر بوده است. ایشان تحقیق مستندی در این مورد کرده است. ما در عالمی زندگی میکنیم که اسلام به نحوی در آن عالم حاضر بوده و هست. بنده در موارد گوناگون که آثار فیلسوفان غربی را مطالعه میکردم برایم سؤال بود: این حرفها بوی سخنان محی الدین بن عربی را میدهد و از جنس عرفان اسلامی است، چه در سخنان مالبرانش و چه در سخنان فیخته و یا هگل و امثال آنها، بعد متوجه شدم اینها به طور غیر مستقیم با عرفان اسلامی تعاملی داشتهاند و به همین معنا عرض میکنم یک روح بزرگ در عالم حاضر است و آن روح اسلام است.
انقلاب اسلامی از نظر سیاسی آنچنان امروز در عالم حاضر است که همه جریانها اگر بخواهند تعریفی برای خود داشته باشند اثباتاً و یا نفیاً، میباید نسبت خود را با انقلاب اسلامی تعیین کنند و این در جریان تحریمها و مذاکراتی که انجام شد به خوبی احساس شد.