تربیت
Tarbiat.Org

عقل و ادبِ ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ
اصغر طاهرزاده

معجزه تعامل

ما تا آخر باید بین تطبیق و تعامل فرق بگذاریم، حضور تاریخی انقلاب با تطبیق کردن‌ها جلو نمی‌رود و عظمت حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامی در حجاب می‌رود. از خود پرسیده‌اید آیت الله گلپایگانی چه عظمتی در حضرت امام می‌بینند که وقتی نماز میت امام را خواندند بعد از تکبیر چهارم بعد از آن قسمت که گفته می‌شود خدایا بنده تو، به سوی تو آمد و ما از او جز خوبی سراغ نداریم و اگر او محسن است بر احسان او بیفزا و اگر گناهکار است از او در گذر، آیت الله گلپایگانی قسمت آخر را نگفتند. در حالی که همه می‌دانیم که آن دو بزرگوار نگاه واحدی به امور نداشتند ولی معجزه تعامل و عدم اصرار بر تطبیق، کار را به آنجا کشاند که آیت الله گلپایگانی نتوانستند آن جمله را که برای عموم مسلمین خوانده می‌شود برای حضرت امام قرائت کنند. زیرا انقلاب در نگاه حضرت امام(ره) طوری است که برای امثال آیت الله گلپایگانی جایگاه قائل است و آن مرحوم هم خود را بیگانه از انقلاب احساس نمی‌کند، هر چند مطابق نظرات ایشان امور جلو نرود. آیا ما نمی‌توانیم چنین حضوری را برای همه افرادی که دغدغه‌ی انقلاب را دارند قائل باشیم و خودمان را برای چنین بینشی تربیت کنیم که نگاه حزبی به انقلاب نداشته باشیم تا بقیه را رقیب نبینیم؟
باید این وجه از انقلاب بیشتر تبیین شود که نفسِ تعامل با جریانات مختلف انقلابی، جهت انقلاب را بیشتر روشن می‌کند. از این گذشته ما بعضاً با مخاطبی که هیچ نوع غرضی نسبت به انقلاب ندارد و در عین حال خود را انقلابی نمی‌داند، درست تعامل نکرده‌ایم تا گمان کند در این کشور جایی دارد. آیا چنین افرادی باید احساس کنند این کشور از آنِ آن‌ها هم هست و در این کشور جایی دارند و یا کشور تنها از آنِ انقلابیون است؟ اگر قبول دارید اقتضای انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی آن است که کشور را مربوط به همه شهروندان می‌داند و نه مربوط به اعضاء حزب انقلاب اسلامی، بگوئید با شهروندان بیگانه از انقلاب ولی غیر معاند چگونه باید برخورد کرد و جای آن‌ها در این کشور کجا است؟ آیا حضور در پارک‌ها و سینماها حق آن‌ها هم است و یا چون قدرت ممانعتِ حضور آن‌ها را نداریم چاره‌ای برای حضور آن‌ها احساس نمی‌کنیم؟
این که نتوانسته‌ایم موضوع جایگاه افراد را نسبت به انقلاب درست تبیین کنیم به ضعف در روش برگردانید و متأسفانه به جای آن که نگاه خود را برای چنین افرادی تبیین کنیم با آن‌ها رقابت می‌کنیم.
هنوز برخلاف اقتضای انقلاب اسلامی نه تنها جایگاه سایر افراد را در کشور درست تبیین نکرده‌ایم، بلکه جایگاه سایر افکار و متفکران را نیز درست معنا نکرده‌ایم و نمی‌دانیم مثلاً نسبت هایدگر با آنچه انقلاب اسلامی بدان اشاره دارد چیست. خیلی راحت می‌گوئیم چون هایدگر معتقد به هرمنوتیک است و هرمنوتیک یک نگاه نسبی‌گرایانه به حقیقت است و انقلاب اسلامی در نگاه به حقیقت نسبی‌گرایانه نیست، پس تفکر هایدگر هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد و به زعم این افراد کسی که در نگاه به انقلاب اسلامی از اشارات هایدگر در نقد غرب استفاده کرده‌است، یا از انقلاب اسلامی و ملاصدرا بیگانه است و یا هایدگر را نفهمیده است! در حالی که در کتاب «امام خمینی(ره) و حضور در تقدیر توحیدی زمانه» به عنوان نمونه در خصوص این موضوع از هایدگر شاهد آورده شده است. آری در تفکر انتزاعی، هایدگر غیر از ملاصدرا است. اما یک وقت در فضای انقلاب اسلامی یک اندیشه را نگاه می‌کنیم، در آن صورت اندیشه هایدگر هم متذکر جایگاه انقلاب اسلامی در این دوران است. ما انتظار نداریم هایدگر طرفدار امام خمینی بشود. اما در ‌جایی که هایدگر متذکر روح تاریخی این دوران است و زمانه را زمانه عبور از متافیزیک می‌داند، آیا حضور انقلاب اسلامی آینه‌ی تأیید نظر هایدگر نیست؟ دکتر فردید می‌گوید ای کاش هایدگر زنده بود تا انقلاب اسلامی را مؤید نگاه خود به این دوران می‌دید. هایدگر سخت معتقد به مشیت است، فقط به قول دکتر داوری مواظب است فیلسوفی کند، به جای آن که متکلم باشد. آقای دکتر داوری می‌گوید کِی‌یرکِگور متکلم است، و دغدغه دین دارد ولی هایدگر فیلسوف است و به آن معنا متکلم نیست، همان‌طور که بنده نمی‌خواهم فیلسوفی کنم. بنا نیست بنده و امثال بنده فیلسوف باشیم، ما باید فلسفه را بدانیم. همان‌طور کی‌یرکگور یکی از قویترین هگل‌شناسان است ولی حاضر نیست ذیل هگل تفکر کند. بنده نیز در تبیین بعضی از موضوعات دینی از هایدگر و یا ملاصدرا شاهد می‌آورم، ولی این کافی نیست که بگویند بنده هایدگری یا صدرایی هستم. دغدغه‌ی بنده چیز دیگری است و عقلی را دنبال می‌کنم که حضرت امام خمینی(ره) در این دوران متذکر آن‌ هستند.
در فضایی که مدرنیته چشم‌ها را در نگاه به دین تیره کرده است کار ما بازخوانی دین است، دینی که باید فراسوی نیک و بدِ مدرنیته دیده شود، در چشم‌اندازی که انقلاب اسلامی دین را مدّ نظرها قرار داده نگاه عرفانی به دین سازگارتر است، یعنی نگاهی که محدود به یک جنبه از حقیقت نیست بلکه می‌داند برای ادامه زندگی باید حقیقت را با همه‌ی چهره‌هایش بشناسد.
ممکن است بفرمائید با توجه به چنین چشم‌اندازی و با توجه به این که باید سایر نگاه‌ها به حقیقت را نادیده نگرفت، در حال حاضر چه کار باید کرد؟ جواب بنده آن است که بعد از این که تعریف روشنی از جایگاه خود نسبت به انقلاب اسلامی در این دوران داشتیم و فهمیدیم در کدام لایه از لایه‌های انقلاب می‌توانیم جهت احیاء خود نسبت به وظیفه تاریخی که داریم انجام وظیفه کنیم، دیگر افق برای تفکر گشوده می‌شود و در این صورت به کار خود و وظیفه خود مشغول می‌شویم، دیگر وظیفه نداریم هر روز این جا و یا آن جا در تأیید و یا ردّ این یا آن سیاست باشیم زیرا گم شده خود را یافته‌ایم.
وقتی روشن شد در چه لایه‌ای از لایه‌های انقلاب داریم جلو می‌رویم دیگر وظیفه‌ای جز ادامه آن راه بر دوش ما نیست. در سال‌های اخیر با نظر به سلوک ذیل شخصیت حضرت امام، کاری که مدّ نظرها قرار گرفته شروع مبارکی است که در عین دغدغه دائم نسبت به انقلاب، دائم در بازخوانی خود فکر می‌کنیم، تا در نتیجه امروزمان مساوی دیروزمان نباشد و با این که جاده را برای خود تعریف کرده‌ایم، ولی متوجه‌ایم اول راه هستیم و لذا همواره راه‌های جلو رفتن در این جاده را باید پیدا کنیم. لطفی که خدا به مردم ما کرده این است که با ظهور انقلاب اسلامی جاده را در مقابل ما قرار داده است. اگر این جاده، جاده‌ی خوبی است، دغدغه ما انطباق خود با این جاده است. زیرا خداوند در لطف خود شما را گرفتار پیدا کردن جاده نکرده است. این است آن کاری که ما باید انجام دهیم.