تربیت
Tarbiat.Org

عقل و ادبِ ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ
اصغر طاهرزاده

مسئولیت فهم سایر اندیشه‌ها نسبت به انقلاب اسلامی

جواب: ابتدا اجازه دهید این نکته را بنده متذکر شوم که شما می‌توانید از یک نظر با شخصیت‌های تاریخی گفتمان داشته باشید آن هم به صورت تطبیقی، مثل کاری که بعضی‌ها با مطالعه تاریخ انجام می‌دهند و هر حادثه‌ای را که امروز پیش می‌آید با گذشته تطبیق می‌دهند حتی عده‌ای تا آن‌جا پیش رفته‌اند که امروز را ادامه‌ی گذشته می‌دانند و مدرنیته را صورت کامل‌تر دوران قبل به‌شمار می‌آورند. ولی هستند کسانی که معتقدند مدرنیته نه‌تنها ادامه‌ی تاریخ گذشته و صورت کامل‌شده‌ی آن نیست، بلکه در دوران اخیر یک نوع انحطاط در تاریخ بشر صورت گرفته، هرچند مدرنیته فضایی ساخته که این اندیشه و صاحبان آن چندان دیده نمی‌شوند. درست است این امکان برای امثال ما که مدرنیته را صورت کامل‌شده‌ی تاریخ گذشته نمی‌دانیم، هست که یک جایی از این جاهایی که فرهنگ مدرن شکل داده و نهادهایی که ساخته، جای بگیریم ولی اگر خود را فریب ندهیم و بر عقیده‌ی خود پایدار باشیم، هیچ‌جایی از جاهایی که نظم مدرنیته شکل داده، جای ما نیست و امکان تطبیق خود با این تاریخ برایمان مشکل است، به همان شکلی که میشل فوکو موضوع عدم تطبیق بعضی از روحیه‌ها را با فرهنگ مدرن مطرح می‌کند و فرهنگ مدرن آن‌ها را به عنوان دیوانه معرفی می‌نماید.
مسلّم تاریخ از بعضی جهات تکرار می‌شود و به جهت سنت‌های ثابتی که در عالم هست می‌توان آینده‌ی بعضی از حادثه‌ها را پیش‌بینی کرد، ولی نه به آن معنایی که گمان کنیم حرکت تاریخ خطی است و همواره رو به جلو بوده‌است. البته تطبیق بعضی از شخصیت‌های تاریخی با زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم و امکان گفتمان تاریخی با آن‌ها، در راستای شناخت سنت‌های ثابت الهی است و نظر به کریمه‌ای است که می‌فرماید: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً» (فاطر/43) در سنت الهی تبدیل و تحویلی نمی‌یابید. نگاه به جایگاه شخصیت‌هایی که می‌فرمایید، با نظر به تاریخی که انقلاب اسلامی ایجاد کرده است، به خوبی فراهم است و اندازه‌ی افراد را در این تاریخ می‌توانیم مشخص کنیم که چه اندازه توانسته‌اند جایگاه انقلاب اسلامی را تشخیص دهند.
حضرت امام(ره) در راستای خودآگاهی تاریخی که داشتند در مقابل فرهنگ مدرنیته طرحی را شکل دادند که با مدرنیته تطبیق نمی‌کرد و ما احساس کردیم این طرح اشاره به مطلوب ملت ما دارد در حالی که طرفداران فرهنگ مدرنیته سعی داشتند سایر علماء را در فضای حاکمیت مدرنیته قرار دهند تا خود و دین را با آن فرهنگ تطبیق دهند که البته در مورد بعضی‌ها موفق می‌شدند و در مواردی هم موفق نمی‌شدند.
همه‌ی تلاش حضرت امام(ره) این بود که در آن شرایط تا آنجا که ممکن است با علماء تعامل کنند تا نه برنامه‌ی متجددین عملی شود، و نه بین علماء دوگانگی پیش آید و عده‌ای موافق مدرنیته و عده‌ای مخالف آن باشند.
روی قضیه تعامل بین علماء خیلی کار شد، هر چند به طور کامل موفقیت حاصل نشد، با این همه سعی شد در این انقلاب جای هر فکر و شخصیت مشخص شود و این یکی از دقیق‌ترین توانایی‌های انقلاب است. اگر انقلاب اسلامی همچنان جلو رفت و در همان ابتدا متوقف نشد به جهت آن بود که روشن کرد بزرگانی مثل آیت الله مرعشی و آیت الله گلپایگانی با وجود تفاوت‌هایی که نسبت به دیدگاه امام در رابطه با نحوه برخورد با دنیای مدرن داشتند، در این انقلاب بی‌جایگاه نیستند. در صورتی که در یک جریان حزبی هرکس مطابق اهداف حزب عمل نکند جایی ندارد. اگر حضرت امام(ره) می‌خواستند یک حزب بزرگ مثل کاری که لنین کرد، تشکیل دهند بسیاری از افراد و اقشار در آن جایی نداشتند و به همان اندازه کار حضرت امام بی‌آینده می‌شد و باید با فشار نیروهای امنیتی موقعیت خود را حفظ کنند که عملاً به سوی بی‌آیندگی خود قدم برمی‌داشتند.
در رابطه با جایگاه برداشت ما از انقلاب اسلامی و نظر افراد در رابطه با پذیرش برداشت ما، باید گشودگی لازم از طرف ما نسبت به نظر آن عزیزان در میان آید و نظر اساتیدی که دغدغه انقلاب را دارند برایمان مهم باشد. آن‌ها آدم‌هایی نیستند که بخواهند منافع خود را در نظر بگیرند. ما بدون آن که نگاه خود را برتر از سایر نگاه‌ها به انقلاب بدانیم مطابق سیره حضرت امام، سعی داریم تا آنجا که ممکن است با نگاه آن‌ها خود را تطبیق دهیم و آمادگی پذیرش نظر آن عزیزان را در خود تعریف کنیم و به جای آن که نظرات آن‌ها را نادیده انگاریم، جایگاه آن نظرات را مشخص نمائیم. هر چند انتظاری که آن‌ها دارند تا با فکر تاریخی آن‌ها موضوعات را تحلیل کنیم کار آسانی نیست و بعضاً به بن بست می‌رسیم و آن نگاهی که باید به موضوع بیفتد به حاشیه می‌رود. در هر حال ملاحظه کرده‌اید ما در نگاه به انقلاب با عقل‌ها روبروئیم و نه با یک عقل و همه آن‌ها باید مخاطب ما باشند.
با توجه به مقدمه فوق، عرض بنده این است که ما در جایگاه خود و با نگاهی که به حضرت امام داریم، در کدام لایه و باطن از لایه‌ها و بواطن انقلاب باید حرکت کنیم و با سایر لایه‌هایی که معتقد به انقلاب‌اند تعامل کنیم؟ این انقلاب به عنوان یک حقیقت قدسی، تشکیکی است و لایه‌های متفاوتی دارد که همه آن لایه‌ها حقیقی است، هر چند دارای مرتبه‌های متفاوتی است، حال باید از خود پرسید ما در چه لایه‌ای و مرتبه‌ای از لایه‌های این انقلاب باید حرکت کنیم که با افراد معتقد به انقلاب در تعامل باشیم، بدون آن که بخواهیم آن‌ها را با برداشت خود از انقلاب منطبق نمائیم یا تفکر خود را نسبت به انقلاب کنار بگذاریم و مثل آن‌ها فکر کنیم؟ البته در صورت اخیر، در فضایی که انقلاب اسلامی تحت عنوان آزاداندیشی به ارمغان آورده تنفس نکرده‌ایم و امکان آغاز گفتگویی که باید با سایر اندیشه‌ها داشته باشیم فراهم نمی‌شود.
متفکری که می‌خواهد در فضای ایجاد شده توسط انقلاب اسلامی فکر کند نیاز دارد در فضایی تفکر کند که نه بقیه فکرها را نادیده بگیرد و نه فکر خود را زیر پا بگذارد. در آشنایی با متفکران این قوم این اندیشه به ذهن خطور می‌کند که باید طرحی را در میان آورد که همه اندیشه‌ها در آن جایگاهی داشته باشد و این با احساس مسئولیت نسبت به فهم سایر اندیشه‌ها ظهور می‌کند، احساس مسئولیتی که با تجربه و درک نگاه‌های دیگر شکل می‌گیرد. ما نمی‌توانیم خود را در برج‌های عاجمان نسبت به فهم انقلاب محصور کنیم و باز ادعا داشته باشیم انقلابی هستیم. انقلاب اسلامی چیز دیگری است و حقیقت آن هرگز با این نوع تنگ‌نظری‌ها و تک‌ساحتی بودن‌ها برای تغذیه این تاریخ ظهور نمی‌کند.
گستره انقلاب اسلامی بسیار وسیع‌تر و متنوع‌تر از آن است که ما نگاه خود را همه‌ی انقلاب بدانیم و بخواهیم بقیه را با نگاه خود منطبق کنیم و یا ارزش آن‌ها را به اندازه‌ای بدانیم که نگاه ما را پذیرفته‌اند. این با تشکیکی بودن حقیقت انقلاب اسلامی به عنوان تقدیر الهی در این عصر، سازگار نیست. آری آن نگاهی که با غرب‌زدگی خود، انقلاب را در حجاب می‌برد قابل پذیرش نیست ولی فراموش نکنیم انقلاب در ذات خود دارای گستره بسیار وسیعی است نباید از این خصوصیت که در ذات انقلاب اسلامی نهفته است، غفلت کنیم.
التزام به هویت انقلاب اسلامی و در عین حال همراهی با دیگر نگاه‌ها و نظر به مناطق فکری مشترک نسبت به انقلاب، چیزی غیر از پلورالیسم معرفتی و یا لیبرالیسم اخلاقی نسبت به انقلاب است. حرف بنده آن است که بحث را به کف تفکر ببریم و بر این مبنا با هر متفکری که نسبت به انقلاب اسلامی حرف دارد گفتگو کنیم و بپرسیم جایگاه انقلاب اسلامی در این تاریخ کجا است. انقلاب به عنوان چیزی که در دایره هستی خود، غیر از فرهنگ غرب است، از کجا آغاز می‌شود تا ادامه قالب‌های فرهنگِ لائیکِ غرب نباشد و نظر به حقایق قدسی داشته باشد؟