بنده در یک جمعبندی میتوانم عرض کنم وظیفهی ما است که سعی کنیم این تاریخ با این هویت خاصی که دارد، شکل بگیرد، به این معنا که تلاش کنیم زیرساختهای فکری و فرهنگی آن را تدوین کنیم تا آنچه حضرت حق اراده کرده است بهخوبی ظهور کند. مثل آنکه وقتی حضرت سیدالشهداء(ع) متوجه شدند خدا میخواهد او را شهید ببیند تا تاریخِ عبور از امویان شروع شود، به بهترین شکل اراده حضرت حق را وارد تاریخ کردند.
زمانه، زمانهی رجوع به حضرت مهدی(عج) به عنوان واسطهی فیض بینِ اَرض و سماء است و این رجوع با رجوعِ وجودی به آن حضرت ممکن است و از طریق معرفت نفس میتوان افراد را به «وجود» رجوع داد. به عهدهی شما است که زیرساختهای این نوع رجوع را آماده کنید تا وقتی افراد آمادگی رجوع به «وجود» را در خود دیدند سرگردان نباشند. کسی از شما انتظار ندارد در جایگاه تحلیلگران سیاسی بنشینید. از شما معارف و اشاراتی را میخواهند که آن معارف و اشارات بتواند یک تاریخ را شکل دهد و این کار ملموسی نیست که افراد بتوانند آن را مثل سایر فعالیتهای فرهنگی احساس کنند. ما هنوز زیرساختهای فکری مناسب این نوع فعالیتها را فراهم نکردهایم و به همین جهت در بعضی موارد در جادهای قرار میگیریم که ادامهی تاریخ غرب است. مثل بعضی دولتها که هویتبخشی به انقلاب اسلامی را در راستای ادامهی تاریخ غرب در این کشور دنبال میکنند. هنوز جمعبندی رسایی جهت شناخت اولیه این فکر و فرهنگ تدوین نشده است. هر چند نکات خوبی در دست هست که میتوان از آن طریق حرف اصلی خود را بیرون کشید. ما هنوز به آن مرحله از تاریخ خود نرسیدهایم که چنین حضوری را در رجوع به حضرت مهدی(عج) در متن انقلاب اسلامی اعلام کنیم، باید شروع کنید تا آن تاریخ گشایش یابد و به چیزی برسید که خودتان از گشایش آن تعجب کنید. یک حضور برتری نیاز است تا بتوانیم خطوط اصلی یک فکر را بدون حواشی تدوین کنیم و در عین حال حق مطلب هم ادا شود.
به عهدهی ما است تا وظیفهی خود را در فضایی بس حکیمانه ترسیم کنیم به طوری که وقتی افراد میخواهند به ما رجوع کنند انتظار تحلیلهای جزئیِ سیاسی از ما نداشته باشند، در مصاحبت با ما به تفکر برسند و در متن آن تفکر جزئیات را جای بدهند و همین موجب میشود که عموماً مشهور نباشید و در هر جایی نتوانید حاضر شوید. اگر بپذیریم دوران، دورانی است که به جهت غلبهی روح فرهنگ مدرنیته، هنوز این زبان در تبیین جایگاه قدسی انقلاب قابل فهم نیست، یا باید بپذیرید به زبان مردم و مطابق مشهورات آنها با آنها حرف بزنید، مثل بسیاری که این کار را میکنند و از کار خود نتیجهای در راستای اهداف انقلاب نمیگیرند و یا اگر بخواهید با زبانی سخن بگوئید که بتواند به حقایق قدسی انقلاب اسلامی اشاره داشته باشد، بدانید از جهتی منزوی میشوید هر چند این انزوا، انزوایی است که تاریخ در آن تغذیه میشود ولی شما غریب خواهید بود. اگر در این وادی وارد شوید، در عین این که در ظاهر دیده نمیشوید ولی بهخوبی به این فکر نظر میشود. نمیخواهم بگویم اگر در آینده حضرت مهدی(عج) بر غیبت خود غلبه کرد، باز قضیه به همین شکل میماند. اگر غیبت کبرای حضرت ضعیف شود و یک نحوه ظهور شکل بگیرد به همان اندازه موضوع عوض میشود، همان ظهوری که میتوان در این تاریخ نسبت به گذشته احساس کرد. دیگر ظرف آب مرحوم آقا مصطفی خمینی را به جهت حکیم یا فیلسوفبودن پدرش آب نمیکشند. اما آن خبرها هم نیست که انتظار داشته باشید مردم در این زمان به طور کامل بر اساس نظر به ساحت قدسی انقلاب به انقلاب رجوع کنند. هرچند از بعضی جهات آن رجوع محقق شده و این همان مطلبی است که فرمودید: عقلتان مسئله را حل کرده است ولی هنوز قلبتان آن حضور را ندارد. بنده معتقدم اگر توانستید یک نوع قناعت خاصی را در شخصیت خود تعریف کنید میتوانید از مشکل عبور کنید. شما در شرایطی هستید که اگر به این نوع فکر و زندگی مخصوص به آن و شخصیتی که در پرتو آن فکر پیش میآید، قانع باشید، از همه جهات توانستهاید در این تاریخ حضوری حکیمانه پیدا کنید. دیگر دغدغه آن را ندارید که از نظر اقتصادی و از نظر حضور در جامعه، مانند فقیهی باشید که جوابگوی نیازهای فقهی مردم است. راز رونق کار فقها نسبت به حکما را در همین قاعده دنبال کنید. به همین شکل باید قانع بود که فعلاً فرصت آن پیش آمده که این نوع فکر را با هویت اشراقیاش میتوان متذکر شد. مثل امیرالمؤمنین(ع) و آن سخنان بلند و حکیمانهشان در نهج البلاغه؛ فکر میکنید همهی مردم زمانهی حضرت مخاطب آن سخنان بودند؟ حضرت خطبه قاصعه را که جزء آخرین خطبههای حضرت است بعد از برگشت از جنگ صفین روی یک سنگی ایستادند و خواندند. خطبهای با آن وسعتِ فوق العاده، یعنی حضرت قانع بودند که این فکر امکان ظهور پیدا کرده است. تصور بنده آن است که نسبتی بین این فکر که به جنبه قدسی انقلاب اسلامی اشاره دارد و قناعت به همان معنایی که عرض کردم هست، البته به خودی خود بحث بیشتری را میطلبد.(42)