تربیت
Tarbiat.Org

عقل و ادبِ ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ
اصغر طاهرزاده

جبهه‌ای که اشارات رهبری را درک می‌کند

ما بالأخره در آینده این انقلاب باید جبهه فکری مطابق اهداف این انقلاب را در این تاریخ به صحنه آوریم، باید مشخص شود خصوصیات آن جبهه فکری چیست. چه بخواهیم و چه نخواهیم در ذات انقلاب چنین جبهه فکری و خصوصیاتی که باید داشته باشد، متولد می‌شود، جبهه‌ای که جایگاه تاریخی حضرت امام(ره) را می‌فهمد و اشارات رهبری را درک می‌کند و غرب را در نسبت با انقلاب اسلامی و تقدیری که حضرت حق نسبت به غرب در این تاریخ مقدر کرده است، متوجه می‌شود. آیا نباید سخن مناسب افسران آن جبهه فکری را به صحنه آورد؟
مشکل امروز ما این است که جریان‌های فکری همدیگر را نمی‌شناسند و یا از آن بدتر همدیگر را نمی‌فهمند تا هر کدام جایگاه دیگری را مشخص کند و ببیند هر کدام برای کدام بُعد از ابعاد انقلاب ارزش دارند و اگر این مشکل رفع نشود به همان اندازه که در رفع آن کوتاهی کنیم جبهه فکری انقلاب با خلأ روبه‌رو می‌شود. مشکل نادیده‌گرفتن فکر و جایگاه یکدیگر، مشکل امروز تاریخ ما است، اگر روح اصلی تاریخ خود را بشناسیم متوجه می‌شویم که باید عزم حضور در این تاریخ را در خود قوت دهیم و بدانیم می‌توانیم از این مشکل عبور کنیم. این مشکل که می‌فرمایید این فکر توسط بعضی از جبهه‌های فرهنگی نادیده گرفته می‌شود در ما و شما هم هست که متوجه جایگاه و ضرورت سایر اعضاء جبهه فکری انقلاب نیستیم. نگاه شما به انقلاب به عنوان نگاهی که به دنبال سلوک ذیل شخصیت امام است از آن نوع نگاه‌هائی نیست که لازم باشد بلند شوید بروید و بگوئید ما این نوع نگاه را داریم. این کارها اقتضاء این نوع فکر نیست، فایده هم ندارد، زیرا ضرورت تحقق این فکر هنوز احساس نمی‌شود، باید سایر جبهه‌های فکری تلاش کنند ببینند شما چه می‌گوئید، همان‌طور که شما باید نسبت به سایرین چنین تلاشی را داشته باشید و صرف یک نگاه کلی مطلب را تمام شده ندانید. این یک نوع سقوط فکریِ تاریخی است و یا به تعبیر آقای میرشکاک یک نوع فرو بستگی تاریخی و معافیت از تفکر است. مثلاً شما با یک نگاه کلی بپرسید جناب آقای میرباقری مسئول فرهنگستان چه می‌گویند؟ و جواب بشنوید این‌ها می‌گویند: ملاصدرا و به‌طور کلّی فلسفه چیز مهمی نیست و خودشان بر روی «فلسفه‌شدن» تأکید می‌کنند. این نوع برخورد با آن فکر یعنی معافیت از تفکر، و این یک نوع خودفریبی است چرا که تلاش نکرده‌اید یک فکر را بفهمید و جایگاه آن را روشن کنید بلکه خواسته‌اید تکلیف خود را با آن فکر یک‌سره نمایید و حقیقتاً ما از این جهت هنوز به بلوغ لازم نرسیده‌ایم که افکار را بفهمیم و بعد به جای نفی یکی و اثبات دیگری، جای هر کدام را معلوم کنیم. انتظار شما مگر این نیست که اگر خواستند شما را بشناسند لااقل چندین کتاب را خوب بخوانند و تازه آخرین کتاب‌ها را هم بخوانند؟ چرا نسبت به بقیه به این شکل برخورد نکنیم؟ در آن صورت بحث نفی و اثبات افکار تبدیل می‌شود به فهم جایگاه فکری هر کدام. در آن صورت می توانید متذکر جبهه‌های فرهنگی بشوید و بدانید مسئله‌ی تفکر، بزرگ‌تر از این است که جبهه‌های فکری انقلاب را در تشکیلات خاص تعریف کنیم.