تمام زعمای دین در راستای حاکمیت «الله» تلاش کردند و هزینهی آن را هم پرداختند و کوتاه نیامدند. حضرت امام(ره) میفرمایند:
«یك مطلبى كه همه مىدانید و مىدانیم، این است كه شیاطین بزرگ و كوچك و آنهایى كه مىخواستند و مىخواهند تمام قدرتها را در هرجا قبضه كنند و تمام منافع ملتها را چپاول كنند، از سالهاى طولانى نقشههاى عجیب و غریبى داشتهاند، و معالأسف قشرهاى زیادى غافل بودند؛ از جمله این مطلب كه روحانیون در امور سیاسى نباید دخالت كنند. آنها باید مردم را در این نماز و روزه و امثال اینها هدایت كنند، و جاى آنها و شغل آنها مسجد است و منزل، مسجد بیایند و نماز بخوانند، منزل بروند و استراحت كنند، و به طورى این تبلیغ شده بود كه همه باورشان آمده بود تقریباً، و دخالت در سیاست یك فحشى بود براى اهل علم. اگر مىگفتند فلان آخوند سیاسى است، این به منزلهی یك فحش تلقّى مىشد. و خود مردم و بلكه خود روحانیون هم بسیاریشان این مسأله را باورشان آمده بود. اگر راجع به یك امر اجتماعى، یك امرى كه راجع به ملت است گفته مىشد، بعضیها مىگفتند كه ما در امور سیاسى دخالت نمىكنیم. و اگر یك ملّایى در امر سیاست ملت و مصالح كشور صحبت مىكرد، مىگفتند كه این سیاسى است و بر خلاف موازین است. این مسئلهاى بود كه این قدر رویش تبلیغات كرده بودند در داخل و خارج كه به این زودى نمىشد از ذهن مردم بیرون كرد. آنها مىخواستند كه یك قشر بزرگى از جامعه را- كه جامعه هم تَبَع آنها هست- منزوى كنند و خودشان به جاى آنها بنشینند. حكومت مال ما، نماز جماعتِ خشكى كه در آن اصلًا صحبت از اجتماعى و سیاسى نباشد هم مال شما.
من یك قصهاى از مرحوم حاج آقا روح اللّه خرمآبادى شنیدم و یك قصه هم خودم دارم. مرحوم آقاى كاشانى«رحمةالله» را كه تبعید كرده بودند به خرمآباد و محبوس كرده بودند و در قلعهی فلكالافلاك یا كجا، آقاى حاج آقا روح اللّه مىفرمودند كه من از آن كسى كه رئیس ارتش آنجا، و آقاى كاشانى هم تحت نظر او بود و محبوس بود- من حالا وقتى مىگویم محبوس در زمان رضاخان، شما خیال مىكنید مثل حبسهاى عادى زمانهاى دیگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود لكن آن كسى كه گرفتار مىشد اگر از اشخاصى عادى بود همچو مرعوب مىشد كه در حبس یك كلمهاى كه بر خلاف مثلاً دولت یا آن كسى كه در آنجا هست بزنند، امكان نداشت برایشان- مرحوم حاج آقا روح اللّه گفتند كه من از این رئیس ارتش كه در آنجا بود خواهش كردم كه من را ببرد خدمت مرحوم آقاى كاشانى، قبول كرد و ما را بردند پیش ایشان. آن رئیس، آنجا بود و من هم بودم و آقاى كاشانى. آن شخص شروع كرد صحبتكردن، و رو كرد به آقاى كاشانى كه آقا شما چرا خودتان را- قریب به این معانى- به زحمت انداختید؟ آخر شما چرا در سیاست دخالت مىكنید؟ سیاست، شأن شما نیست، چرا شما دخالت مىكنید؟ از این حرفها شروع كرد گفتن. آقاى كاشانى فرمودند: «خیلى خرى»! - شما نمىتوانید كه این كلمه در آن وقت مساوق با قتل بود. ایشان گفتند: تو خیلى خرى»- اگر من دخالت در سیاست نكنم كى دخالت بكند؟
یك قصّه هم من خودم دارم. وقتى كه ما در حبس بودیم و بنا بود كه حالا دیگر از حبس بیرون بیاییم و برویم قیطریّه و در حصر باشیم، آن رئیس امنیت آن وقت در آنجا حاضر بود و ما بنا بود از آن مجلس برویم، ما را بردند پیش او. او ضمن صحبتهایش گفت كه: آقا! سیاست عبارت از دروغگویى است، عبارت از خُدعه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگى است، این را بگذارید براى ما. من به او گفتم: این سیاست مال شماست! البته بعدش آمد دروغى گفت كه [فلانى] بنا گذاشتند كه در سیاست دخالت نكنند و ما هم جوابش را دادیم. مسأله این است، البته سیاست به آن معنایى كه اینها مىگویند كه دروغگویى، با دروغگویى، چپاول مردم و با حیله و تزویر و سایر چیزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم، این سیاست هیچ ربطى به سیاست اسلامى ندارد، این سیاست شیطانى است. و اما سیاست به معناى اینكه جامعه را راه ببرد و هدایت كند به آنجایى كه صلاح جامعه و صلاح افراد هست، این در روایاتِ ما براى نبىّ اكرم با لفظ «سیاست» ثابت شده است. و در دعاى، در زیارت جامعه ظاهراً هست كه «ساسَةُ العباد» هم هست. در آن روایت هم هست كه پیغمبر اكرم مبعوث شد كه سیاست امت را متكفّل باشد. (22) باید عرض كنم كه سیاست براى روحانیون و براى انبیا و براى اولیاى خدا حقّى است، لكن سیاستى كه آنها دارند، دامنهاش با سیاستى كه اینها دارند فرق دارد. »(23)
سیاست در نگاه علمای دین نظر به حق است و وظیفهای که نسبت به حق بر دوش دارند و توجه به امکاناتی که در متن دین برای اداره جامعه بشری نهفته است. در این دیدگاه انسان هیچ وقت تنها و رها شده نیست در حالی که در نگاه روشنفکر غربزده تنها ساحتی که برای انسان فرض میشود یک ساحت فردی و اخلاقی است و دین در صورت اجتماعی آن مدّ نظر قرار نمیگیرد تا نقش زعمای دین فهمیده شود و معلوم گردد چرا امیدهای پیش آمده در ملّی شدن نفت با کودتای 28 مرداد جامعه ایرانی را دهها سال گرفتار ناامیدی آزاردهنده کرد. زیرا به جای نظر به سرمایهی دینی خود برای ادارهی جامعه از طریق مدیریت زعمای دین، امید به طرحهایی بستیم که در ذات خود سکولار بودند. شما در همین تاریخی که هستیم ملاحظه کنید در دورههایی که دولتهای روشنفکر بر سر کار آمدهاند، اگر زعیم زمانه یعنی مقام معظم رهبری هدایتهای کلی را به عهده نداشتند دولتها به کجا امید میبستند و حالا تا چه اندازه ما از امیدواری به آینده خود تهی بودیم.