با تفقه در اسم «الله» از عزیزان انتظار میرود متوجه باشند اسم «الله»، جامع همهی کمالات الهی است. چون قرآن هر گاه میخواهد اسمی از اسماء الهی را بگوید ابتدا «الله» را میآورد، مثلاً میگوید: «الله» عزیز و حکیم است یعنی این اسماء را به «الله» نسبت میدهد و اگر قلب کسی منور به تجلی اسم الله شد، آن قلب، صاحب نور همهی آن اسماء، به جامعیت شده است و چنین کسی در زمان خودش زعیم امت خواهد بود. هنر شما به عنوان کسانی که دغدغه حقیقتیابی دارید آن است که با تفقه در دین، خود را آماده کنید تا حضرت حق با نور اسم «الله» بر قلب شما تجلی کند تا یا زعیم امت شوید و یا در ذیل شخصیت زعیم امت بتوانید آینهی شخصیت او گردید و در راستای شخصیت او خدمات او را گسترش دهید. اگر روحیهی تفقه در دین را در خود رشد دهید هرگز خود را مشغول امور پوچ و بینتیجه نمیکنید. اگر کارهای بیمحتوا و سطحی را دنبال کنید بدانید دیگر نمیتوانید در دین تفقه نمایید. شنیدهاید که میفرمایند اگر کسی مشروب بخورد 40 روز نمازش قبول نیست هر چند باید نمازش را بخواند، از آن جهت نمازش قبول نیست که روح و روانش از مسیر اصلی خارج شده و چهل روز طول میکشد تا به حالت تعادل برگردد. میخواهم بگویم اگر شما هم مشغول امور سطحی و بیمحتوا شدید به همان حالت گرفتار میشوید چون تا میآیی به خودت برگردی و به سراغ عقل و قلب خود بروی مدتها از مقصد عقب افتادهای.
تفقّه در دین، قدرتی به آدم میدهد و موضوعاتی را در منظر جان انسان مینمایاند که انسان دیگر مایل نیست به امور پوچ و سطحی دل ببندد و از این جهت بهخوبی او را از سطحینگری نجات میدهد. زیرا انسان در این مسیر با نوامیس عالم آشنا میشود و به راحتی حاضر است زندگی و راحتی خود را فدا کند تا با حقایقِ عالم هستی مأنوس شود، زیرا زندگی بدون اُنس با حقایق هستی، زندگی نیست. امکان تحقق زندگی و زیر پا گذاشتن راحتیها و فداکاریهای گوناگون وقتی فراهم میشود که چیزی با ارزشتر از آن راحتیها در مدّ نظر انسان قرار گیرد و تفقه در دین آن چیزی را که میتوان زندگی را برایش فدا کرد در منظر انسان قرار میدهد. نوامیس عالم همان تعلق غایی است که وجود و حیات، بدون تعلق به آن بیمعنا میشود. آنچه موجب میشود انسان در رجوع به امورِ عمیق خسته شود، عدم روحیهی تفقه است.
روحیهی تفقه در دین و تعلق به نوامیس عالم، موجب پرورش زعمایی همچون مرحوم شهید مدرس میشود که خیلی خوب رضاخان را شناخت و فهمید چه خطری از جانب او اسلام و انقلاب مشروطه را تهدید میکند. ما اگر در تاریخ معاصر تجربهی فعالیتهای مقابلهی مدرس با رضاخان را نداشتیم یقیناً انقلابمان به راحتی از بنی صدر عبور نمیکرد و مردم تحت تأثیر شعارهای بنی صدر از ادامهی انقلاب باز میماندند. مردم ما با تجربهی تاریخی خود در چهرهی بنی صدر، رضاخانی را دیدند که میخواهد از حضرت امام عبور کند. مرحوم شهید مدرس خوب میفهمید چهکار باید کند و وظیفهی الهی خود را در آن مرحله بهخوبی انجام داد و زمینهی عبور از رضاخان و رضاخانها را پایهریزی کرد و اگر ما امروز نتوانیم نقش تاریخی مدرس را به عنوان زعیم توحیدی زمان خود که نور اسم الله بر قلبش تجلی کرده بود، ببینیم از رضاخانهای دیگر که فرهنگ مدرنیته برای ما میپروراند نمیتوانیم عبور کنیم در حالیکه مرحوم مدرس بهخوبی راهکارِ تاریخی عبور از رضاخانها را به ما نمایاند. و بدین لحاظ میتوان گفت: تاریخ، گذشتهای در پشت سر ما نیست، بلکه بنیاد امور در زمان حال و آینده است و با نظر به گذشته میتوان از تاریخِ فردای خود سخن گفت. این نوع نگاه به تاریخ و سیرهی عالمان توحیدی به چشمها و گوشها و عقلها و دستها و پاها جهت میدهد، با نظر به هر تاریخی این کار عملی نیست بلکه با نظر به تاریخی که زعمای دین در آن نقشآفرین بودهاند، میتوان در حال و آینده زندگی کرد و جواب پرسشهای زمانهی خود را داد و به گشودگی تاریخی در مقابل خود نظر کرد. بازخوانی سیرهی علمای دین به معنای همسخنی با آنها است تا با ما سخن بگویند و از آن طریق بتوانیم کدورت سالهای گذشته را پشت سر بگذاریم و امکان تفکر نسبت به تاریخی که در آن زندگی میکنیم را باز یابیم. زیرا سرآغازی دیگر از دلِ گذشته بیرون میآید و موجب جهش در آینده میشود. ما برای عبور از فرهنگ غربی و زهر نیهیلیسم چارهای نداریم جز آنکه گذشتهی توحیدی خود را درست بشناسیم و این ممکن نیست مگر از طریق شناخت زعمای دین که صورت متعین توحید در همهی زمانها بودهاند.