ملاحظه فرمودید که آیهی مذکور آموزش دین و تفقه در آن را حتی از جهاد فی سبیل لله مهمتر میداند. زیرا جامعه با فرهنگ توحیدی است که سر و سامان میگیرد و میتواند در تاریخی که زندگی میکند به سوی اهدافش جلو برود و از حجابهای جهل و شرک عبور کند. وظیفهی نخستِ حوزههای علمیه فهم دین است که عمدهی آن به فهم کتاب و سنت برمیگردد. کارهایی که فقها، مجتهدین و علما در حیطههای مختلف انجام میدهند در حیطه فهم کتاب و سنت است، بعد از فهم کتاب و سنت باید دینی را که فهمیدهاند در نظام سیاسی و حکومتی به اجرای در آورند.
این نکتهی بسیار مهمی است که بدانیم علمای دین براساس آیه فوق به طرف حوزههای علمیه آمدند و طبق این آیات حرکت کردند و در نهایت علمایی امثال شیخ بهایی و میرداماد و ملاصدرا و آیت الله نجفی اصفهانی و آیت الله مدرس و شیخ فضل الله نوری و حضرت امام خمینی و علامه طباطبائی و شهید مطهری و آیت الله خامنهای، در تاریخ ما ظهور کردند. اینها همه بنا به توصیهی قرآن به صحنه آمدند و نقشهی راه خود را از قرآن گرفتند و سخت باید مواظب بود چنین نگاهی به عالمان دین در حجاب نرود وگرنه با نگاه شرقشناسان به سرمایههای فرهنگی خود نگاه کردهایم و گرفتار فقر تاریخی میشویم.
انگیزهی اصلی علمای دین آن چیزی بود که آیهی مذکور توصیه میکند و بر اساس آن وارد تفقه در دین شدند. شما مرحوم شهید مطهری را ملاحظه کنید، ایشان اهل تفقه در دین است، وقتی هم میخواهد تاریخ را بررسی کند کتاب نهضتهای صدساله و یا کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را تألیف میکند که روح تفقهِ در دین در این کتابها موج میزند و همهی تلاش او آن است که حقیقت را نشان بدهد. وقتی قرآن را تفسیر میکند روح تفقه در دین در آن تفسیر حضورِ کامل دارد. روحیهی تفقه یعنی خود را آماده کنیم که اصل مطلب را با همهی زوایایی که دارد بگیریم و به یک معنا یک نوع فنومنولوژی یا پدیدارشناسی است. حتی در مسائل سیاسی هم وظیفه داریم همین کار را بکنم تا تحت تأثیر القائات دشمنان قرار نگیریم. دشمنانِ حقیقت، مدام از یک موضوع خبر میسازند، خبر پشت خبر و شایعه پشت شایعه پخش میکنند، حال اگر ما روحیه تفقّه و حقیقتیابی نداشته باشیم در دام حیلههای آنها گرفتار میشویم، وظیفهی ما است که سعی کنیم گوهر قضایا را پیدا کنیم، از خود بپرسیم مغز و بنیان این موضوعی که مطرح میکنند چه میتواند باشد. مردم در زمان مرحوم شیخ فضلالله نوری گوهر مخالفت شیخ را با مشروطهای که در دست روشنفکران غربزده افتاده بود، نفهمیدند در حالیکه آن مرد بزرگ چون فقیه و اهل تفقه بود فهمید چه کاسهای زیر نیم کاسهی آن مشروطه هست. مرحوم مدرس چون فقیه بود و روحیهی تفقه را در خود رشد داده بود خیلی زود فهمید رضاخان از چه جنسی است. مرحوم آیت الله کاشانی در آن شرایط پیچیده توانست بهترین موضع را بگیرد، به نظرم هنوز تاریخ نتوانسته است نقش آیت الله کاشانی را درست بازخوانی کند که چگونه توانست در بین دربار و جبههی ملیِ دکتر مصدق و فدائیان اسلام نقش تاریخی خود را به عنوان یک زعیم در آن مرحله از تاریخ، انجام دهد.
امثال شیخ فضل الله نوری و مرحوم مدرس و مرحوم آیت الله کاشانی در زمان خود زعیم ملت ما بودند، آنها با روح توحیدیِ خاص زمان خود وظیفه راهنمایی جامعه را به خوبی به عهده گرفتند و نه تنها از به حاشیه رفتن اسلام بلکه از هلاکت مردم مسلمان شیعه، جلوگیری کردند. اگر ما آن روح توحیدی را در آن تاریخ درست نشناسیم و با یک نگاه سیاسی سطحی حادثههای آن زمان را جدا از نقش تاریخی این بزرگان، ارزیابی کنیم، با حادثههای پراکندهای روبهرو میشویم که هرگز ما را به حقیقت تاریخی آن زمان نمیرساند. همهی زعمای دین بدون استثنا دارای روحیهی ناب عرفانی بودهاند که منجر به شخصیت حماسی آنها شده است. اساساً تا کسی قلبش محل تجلی انوار حضرت «الله» نشود، به آن شکلی که زعمای دین به صحنه آمدند، وارد صحنه نمیشود. برای استاد اخلاقشدن کافی است انسان قلب خود را آمادهی تجلی اسم رحمان کند و روش مدارا با مردم را پیشه نماید و بدون هر گونه تعارضی همه را به نیکوکاری توصیه کند، که در جای خودش لازم است، ولی قلبی که آماده است تا اسم «الله» بر او تجلی کند و زعامت جامعهی اسلامی را به عهده گیرد، باید نگاه دیگری به عالم و آدم داشته باشد.