در صدر اسلام درست در وقتی که در جنگ تبوک، با دشمن قدرتمندِ روم روبهرو هستیم و جوانان مسلمانِ متعهد گروهگروه روانهی جبهه میشدند، آیه آمد که «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ كَآفَّةً»(توبه/ 122) بر همهی مؤمنان واجب نیست که به طرف جبههی جنگ حرکت کنند، «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ» چرا عدهای از هر گروه و از هر طائفهای حرکت نمیکنند، «لِیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ» برای این که بروند دین را دقیق بفهمند و در دین تفقّه کنند؟ علت این امر آن است که با برخورد سطحی به دین نمیتوان موتور تاریخ را از طریق دین به حرکت در آورد. پس عدهای باید بروند و عمیقاً دین را بفهمند. تفقّه در دین یعنی تعمّق در گوهر دین، اعم از عقاید و اخلاق و احکام. کسی را که در احکام دین تعمق کرده اصطلاحاً فقیه مینامید، به این معنا که در احکام و حلال و حرام دین تفقه و تعمق کرده است، همینطور که علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» در تفسیر قرآن فقیهاند، یعنی گوهر دین از جهت فهم آیات قرآن در دست اوست و هر آیهای را میتوانند مناسب آن گوهری که از قرآن شناخته تفسیر کنند و یا مثل حضرت امام خمینی(ره) که علاوه بر فقیه بودن و مفسّر بودن، گوهر عرفان اسلامی را در دست دارند.
قرآن در آیهی مذکور میفرماید چرا عدهای از شما به تفقّه در دین نمیپردازند، درست است جنگ است و برای حفظ مرزهای مملکت اسلامی باید همه تلاش کنند اما عدهای بیش از حفظ دیوارههای مملکت اسلامی باید فرهنگ اسلامی را عمیقاً بشناسند و بعد که به گوهر دین آشنا شدند «وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» برگردند به سوی شهر خود و مردم را از انحرافات آگاه کنند، به آن امید که آنها از انحرافات فاصله بگیرند. در سرتاسر مملکت اسلامی پخش بشوند، و مردم را از گرفتار شدن در روزمرّگیها و غفلتها بر حذر دارند. انذار کردن به آن معنا است که به مردم متذکر شوند حیات دیگری هست که باید زندگی دنیایی را وسیلهی آبادانی آن قرار دهند. در ادامهی میفرماید: نه اینکه فکر کنید حالا که رفتید درس خواندید و برگشتید بین مردم، همه گوش به فرمان شما خواهند شد و به راحتی کارها جلو میرود. «لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» شاید عدهای از آنهایی که شما آنها را انذار میکنید از آن کارهای غلطشان دست بردارند. ملاحظه میفرمایید که چگونه قرآن همهی آنچه هست را به آدم میگوید، بیخودی ما را امیدوار نمیکند، مأیوس هم نمیکند.
آنچه مهم است متوجه باشید که آیات مذکور عامل حرکت بسیاری از عالمان دین است و همواره باید حرکات و سکنات آنها را در این آینه به نظاره نشست وگرنه به کلی از چنین حضوری که باید در تاریخ داشته باشیم محجوب میشویم و امکان تفکر به معنای واقعی آن را که تفکرِ تاریخی است از دست خواهیم داد. زیرا ملّتی که تاریخ ندارد نمیتواند تفکر داشته باشد و گرفتار ابتذال فرهنگی میشود.
همهی تأکید بنده آن است که بدانیم: امروز به جهت درست ندیدنِ تاریخ خود از یک سو خود را عقب مانده از جهان کنونی میدانیم و از طرف دیگر نمیتوانیم با فرهنگ درخشان گذشتهی خود گفتگو کنیم و از آن برای رفع بحرانها و ادامه راه مدد بگیریم، زیرا با غفلت از حضور در تاریخ عالمان دین نمیتوانیم خود را در سطح متعالی فکری و فرهنگی ملاحظه نمائیم در حالی که اگر نسبت ما با زعمای دین شکل بگیرد - مثل نسبتی که شهدا و سرداران و ملت با حضرت امام شکل دادند - عالَم و انسان و خدایی دیگر به صحنه میآید.