ما هنوز نمیدانیم در فضایی قرار داریم که در آن فضا نمیتوانیم جایگاه تاریخی علماء را درست ببینیم و مثل فضای مسمومی که متوجه مسمومیت آن نیستیم و در عین حال گرفتار تنگی نفس شدهایم، دچار گُسست تاریخی هستیم، بدون آنکه متوجه این مشکل باشیم. مدتها طول میکشد تا با تفکر و تذکّر بفهمیم فضایمان مسموم است و از جهل مرکب خارج شویم. مشکل آن است که اگر مثلاً آیت الله جوادی را در شورای عالی قضائی دیدیم دیگر ایشان را شاگرد برجستهی علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» و مفسر قرآن و شارح فصوصالحکم «محیالدینبن عربی» نمیبینیم و اگر ایشان را به عنوان معلم اخلاق و مفسر قرآن دیدیم نقشی برای حضور تاریخی ایشان قائل نیستیم و گمان میکنیم ایشان در تاریخِ زمانهی خود حاضر نیستند. این مشکل اساسی ما است که نسبت به حضور تاریخی عالمان دین حساس نیستیم به طوری که اگر شهید مطهری«رحمةاللهعلیه» را شهید نمیکردند و ایشان میماندند و موظف میشدند در امور اجرائی کشور مسئولیتی بهعهده گیرند، دیگر آن تصور که امروزه از ایشان داریم و ایشان را به عنوان یکی از علمای بزرگ اسلام میشناسیم، نداشتیم.
برای عبور از مشکل فوق لازم است عالَمی را که عالِمان دین در آن نقش داشتند بشناسیم ولی چون توجه به آن عالَمِ بسیار سخت است متأسفانه از ورود به وادی شناخت حضور تاریخی عالمان دین اِبا داریم، زیرا در این رابطه باید عالَم آنها را درک کنیم و به یک معنا به وجه مستوری تاریخ نظر کنیم و نه وَجه برهنهی آن. ما همین مشکل را در فلسفه داریم و سختی فلسفه به آن است که میخواهد از «وجود» سخن بگوید در حالیکه «وجود» تعریفبردار و آشکار نیست. ماهیت را میتوان تعریف کرد ولی «وجود» را نمیتوان تعریف نمود. ماهیت، مفهومِ همین کثرتهای آشکاری است که در کنار ما است، ولی «وجود»، گوهر و ذات این پدیدهها است. در کتاب «عالَم انسان دینی»(11) سعی شده است این نکته روشن شود که چون عالَم داشتن یک حالت حضوری است و نه حصولی، نمیشود آن را تعریف کرد ولی میتوان آن را احساس نمود. تعریف از عالَم، مثل این است که کسی بخواهد حضور قلب در نماز را با فکرکردن بهدست آورد. اگر در نماز بخواهید راجع به حضور قلب فکر کنید حضور قلبتان میرود، باید حضور خودتان را در محضر حق حس کنید نه آنکه به آن به صورت یک مفهومِ حصولی فکر کنید.