به شعر زیر توجّه كنید تا جایگاه اندیشهی جبری که بیشتر به آن دامن زده میشود معلوم گردد. مشهور است که عمر خیام گفته:
من مِیّ خورم و هركه چو من اهل بود
مِیّ خوردن من به نزد او سهل بود
مِیّ خوردن من حق ز ازل میدانسـت
گر مِیّ نخـورم علــم خدا جهل بود
در واقع اشكالكننده چنین ادعا كرده است كه چون علم خدا، مطلق است و به گذشته و آینده تعلّق میگیرد، و چون علم خدا خلافبردار و تغییرپذیر نیست، پس حوادث حتماًً همانطور واقع میشود كه خدا میداند، حالا چه ما بخواهیم و چه نخواهیم؛ همان را انجام میدهیم كه در علم خدا هست و خدا آن را میداند وگرنه علم خدا جهل خواهد شد و چون محال است علم خدا جهل شود پس حتماً آن کاری را که خدا میداند من انجام میدهم. و سپس نتیجه گرفته این كه من مِیّ میخورم چیزی نیست كه در اختیار من باشد و بتوانم مِیّ نخورم، چون خداوند از اوّل میدانسته كه من در چنین زمانی مِیّ میخورم، و چون او میدانسته، پس حتماً من مِیّمیخورم و لذا دیگر نگران نیستم، چون نمیتوانم مِی نخورم.
در جواب باید گفت: اولاً؛ علم الهی، علم به نظام است، یعنی علم به آن حادثه است از راه علّت خاصّ خودش، پس علم خدا علم به فعل انسان است از راه خاصّ خودِ آن فعل كه عبارت باشد از اراده انسان. در نتیجه خدا میداند که این انسان فردا با اراده و اختیار خود آن فعل را انجام میدهد نه این که چون خدا میداند، آن فعل انجام گیرد بلکه چون آن انسان آن فعل را اراده میکند خدا میداند.
ثانیاً؛ علم الهی از نظام سبب و مسبّبی جهان جدا نیست، یعنی علم به همین جهان است با همین نظاماتی كه در آن هست. و از جملهی این نظامات، اراده و اختیار انسان است و لذا خداوند علم به ارادهی انسان دارد و میداند که انسان با ارادهی خود آن فعل را انجام میدهد.
ثالثاً؛ هر فاعلی و هر فعلی كه در عالم عینی و خارجی به وجود میآید، همانطور و به همان صورت، در عالم الهی هست و خدا از آن آگاه است. پس اگر ما با اختیار خود كاری انجام دهیم خدا آگاه است كه ما آن کار را با اختیار خود انجام میدهیم زیرا در علم خدا همان چیزی است كه در خارج واقع میشود و در خارج جز انسانِ مختاری كه میتواند مِیّ بخورد و میتواند مِیّ نخورد، چیز دیگری نیست. پس علم خدا مطابق همان چیزی است که در خارج است و آن عبارت است از انسانی که مختار میباشد.
رابعاً؛ آنچه قطعی و تخلفناپذیر است اختیار انسان میباشد انسان هرگز نمیتواند مختار نباشد. یعنی «انسان مجبوراً مختار است» چون اختیار یعنی قدرت انجام فعل و ترك فعل. به عبارت دیگر اختیار قدرتی است كه هم انسان میتواند «مِیّ» بخورد و هم میتواند «مسجد» برود. پس اگر انسان مِیّ خورد، به همان اندازه قدرت ترك آن را هم داشت، پس خودش مسئول اعمال خودش است، زیرا خداوند مِیّ خوردن او را اراده نكرده است. پس اگر انسان دست به عملی نیكو زد، سزاوار است كه او را پاداش دهند، زیرا به جهت اختیاری که دارد امكان ترك آن عمل نیكو را هم داشت.