عرض شد انسان از راه علم حضوری و وجدانی به خود، احساس میکند که مختار است و به همین جهت، حتّی اگر از نظر فلسفی معتقد به جبر باشد، در عمل معتقد به اختیار است. مثلاً اگر كسی را كه معتقد به جبر است، كتك بزنید، به شما اعتراض میكند كه چرا من را میزنید؟ چون معتقد است شما میتوانید این كار را انجام ندهید، در حالی كه اگر معتقد بود ما جبراً و بدون اختیارِ خود، او را كتك میزنیم، دیگر نباید اعتراض نماید. همچنانكه اگر باد دستمال شما را برد، به باد اعتراض نمیكنید، یا همین كه انسانها پشیمان میشوند، دلیل بر این است كه مختارند؛ زیرا میگویند: ای كاش اینكار را نمیكردیم، یعنی میتوانستیم آن كار را انجام دهیم و میتوانستیم انجام ندهیم و حالا پشیمانیم كه انجام دادهایم، ولی ما هیچوقت نمیگوییم ما پشیمانیم كه موی سرمان بلند میشود، چون در مقابلش ما ارادهای برای بلند نشدن موهای سرمان نداریم.
حالت شك در انسان دلیل بر وجود اختیار در او است؛ زیرا وقتی انسان شك دارد كه كاری را انجام دهد یا ندهد كه احساس كند در انجام و ترك آن مختار است و لذا میگوییم بهطور حضوری و بدیهی انسان خود را مختار احساس میكند، مگر اینكه شبهاتی او را از این درك وجدانی منصرف كند كه با دفع آن شبهات باز به درك وجدانی خود برمیگردد.