تربیت
Tarbiat.Org

انسان؛ از تنگنای بدن تا فراخنای قرب الهی
اصغر طاهرزاده

لطافت نفس انسان

لازم است این مطلب را با تمام وجود در نظر داشته باشید كه نفس ناطقه‌ی انسانی، وجودی بسیار لطیف است، به طوری که به هر چه روی آورد، به‌صورت او درمی‌آید. لذا اگر به عالم عقل نظر كرد، عقل می‌شود و اگر به عالم محسوس نظر نمود، صورت محسوس در جان او ثبت می‌گردد. زیرا در تمام عوالم بین عالِم و معلوم اتّحاد هست، همچنان‌كه بین عاقل و معقول اتّحاد می‌باشد و اتّحاد بین حاسّ و محسوس نیز از همین قرار است، و چون ممكن نیست هیچ‌كس طالب مجهول مطلق باشد و مسلم نفس ناطقه هرگز مجهول مطلقی را طلب نمی‌كند و از آنجایی که عقل، حق را می‌طلبد، باید حق را اجمالاً بشناسد و یك نحوه اتّصالی با او داشته باشد و تزكیه موجب می‌شود كه این اتّصال و معرفتِ اجمالی شكوفا شود. وقتی متوجه شدیم نفس ناطقه به جهت لطافتی که دارد به هر چه روی آورد، به صورت او در می‌آید می‌توان گفت: نظر به حق موجب می‌شود تا نفسِ انسان، حقانی گردد و صفات الهی در او تجلّی نماید.
سؤال: اگر «حق» مطلوب حقیقی عقل است و آن را اجمالاً می‌شناسد و اتّصال با حق را طلب می‌كند و آنقدر لطیف است كه اگر با حق روبه‌رو شود، حق بر او اثر می‌گذارد و نفس ناطقه به راحتی از حق اثر می‌پذیرد و یك نحوه اتّصال برایش حاصل می‌شود، چرا بسیاری از انسان‌ها نه تنها حق را طلب نمی‌كنند، بلكه از آن فراری هستند در حالی که اگر اجمالاً آن را می‌شناسند نباید از آن فراری باشند؟
جواب: چون نفس ناطقه مدت طولانی با دنیا و حسّیات انس گرفت، همچون دستی می‌شود كه مدتّی بر روی یخ گذارده‌اند و از حالت عادی خارج شده و لذا آنچه را باید حس كند، حس نمی‌كند. در این حال باید دست از یخ فاصله بگیرد و دردی را هم كه لازمه‌ی برگشت به تعادل است تحمّل كند تا به ‌خود آید. قصه‌ی انسان‌هایی که از حق فراری هستند از همین قرار است که باید دردِ دوری از مأنوسات دنیایی را تحمل کنند تا به خود آیند، و تزكیه یعنی تحمل دردِ ناشی از اُنس با دنیا. آنهایی كه در راه تزكیه قدم زده‌اند، و بر تزكیه‌ی خود پافشاری كرده‌اند، آیا به این‌نكته نرسیده‌اند كه:
اوقات خوش آن بودكه بادوست به‌سر شد

باقی همه بی‌حاصـلی و بی‌خبــری بود