تربیت
Tarbiat.Org

دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی
اصغر طاهرزاده

مگر می‌شود این دوری را تحمل کرد؟!

صد بار مُردم ای جان، وین را بیازمودم

چون بوی تو بیامد، دیدم که زنده بودم

صد بار جان بدادم، وز پای در فتادم

بار دگر بزادم، چون بانک تو شنودم

اندر دو کونْ جانا، بی تو طرب ندیدم

دیدم بسی عجایب، چون تو عجب ندیدم

من‌چون‌زمین‌خشکم، لطف تو اَبر و مَشکم

جز رعد تو نخواهم، جز جعد تو نگیرم

آوازة جمالت از جان خود شنیدم

چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدم

اندر جمال یوسف گر دست‌ها بریدند

لختی نظر به من کن بنگر چها بریدم(125)

رسول‌خدا(ص) فرمودند: «بنده به مرتبة ایمان نمی‌رسد مگر این‌که من از خود او برای او محبوب‌تر باشم و خاندان من از خاندان خودش برای او محبوب‌تر باشد و عترت من نزد او از عترت خودش محبوب‌تر باشد».(126) آری!
سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج مراد

که من این خانه به سودای تو ویران کردم

به واقع جا دارد بر زمین و زمان اعتراض کنم که چگونه تحمل این شرایط را دارند، در حالی‌که همة ایمان در نقاب غیبت است و به واقع در غیبت آن خورشید منوّر است که سایه‌ها گردن درازی می‌کنند. ای امام عزیز!
اگر سایه کند گردن درازی

رخ خورشید آن دم در نقاب است

و این برای ما بسیار سخت و گران است.
«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا».
جانم فدایت كه تو آن حقیقت پنهانی كه از ما دور نیستی، جانم فدای تو ای آن شخص غایب از مایی كه ابداً از ما جدا نیستی.
این حجاب‌های افراد و اجتماع است که امام را از منظر آن‌ها پنهان داشته و قلبشان همراه چشمهایشان از انوار مقدس او محروم گشته است، پس بیش از آن‌که او از ما غایب باشد، ما از او غایب هستیم. داری به او می‌گویی:
دلم از مهر در ماتم نشسته است

عجب در مهر دل، دلدار چون است

تو را ای دوست، من چون یار غارم

سری‌در غارکن، کین‌غار چون است(127)

«بِنَفْسی اَنْتَ اُمْنِیَّةُ شَائِقٍ یَتَمَنّی، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَكَرا فَحَنّا»،
جانم به فدایت، تو تمام آرزوی قلبی هر مشتاق آرزومند، از هر مرد و زن هستی، که تو را یاد آورند و ناله سر دهند.
چون همان‌طور که عرض شد خودِ برین هر انسان، امام زمان(عج) است و مگر می‌شود انسانی باشد و آرزو و اشتیاق رسیدن به مرتبة عالی‌تر وجود خود را نداشته باشد؟ اگر انسانی حقیقت خود را زیر پا نگذارده باشد و هنوز انسان مانده باشد نمی‌تواند دل در شوق انسان کامل، که مذکّر مرتبة عالیه وجود اوست، نداشته باشد.
در این فرازِ بسیار دقیق از دعا، خطاب به وجود مقدس حضرت بقیة‌الله(عج) می‌گویی: تو آن آرزوی قلبی و تمنّای هر زن و مرد مؤمنی هستی كه تو را یاد می‌آورد و از این جدایی ناله سر می‌دهد و لذا نه تنها هرگز فراموشت نمی‌نمایند بلکه از این جدایی شکایت‌ها دارند. اگر كسی سنت ربوبیت خدا را در زندگی درست بفهمد، و بداند خداوند همواره برای هدایت و سعادت انسان‌ها حجتی قرار داده است، هرگز امام مهدی(عج) برایش از یاد رفتنی نیست، چون به آینده‌ای می‌اندیشد که می‌خواهد خود و جامعه‌اش ماوراء روزمرّگی‌ها به قرب الهی نایل شوند، زیرا آینده‌ای كه ادامة حال باشد، آینده نیست، بلكه حال است. شما اگر الآن به یاد ظهور امام(عج)، در بلوغ آیندة تاریخ زندگی كنید، همین الآن در آن آینده هستید. چرا كه «انتظارِ» حاکمیت حکم خدا در تمام مناسبات بشری، توسط امام معصوم(عج)؛ یك مقام و یك بقاءِ بسیار پر برکتی است، نه یك خیال. انسان منتظر؛ همین حالا در صحنه بلوغ تاریخ زنده است و زندگی می‌كند، برای همین هم با امامش محشور می‌شود.(128)
در ادامه این دلدادگی اظهار می‌داری:
«بِنَفْسی اَنْتَ مِنْ عَقِیدِ عِزٍّ لایُسامی»
جانم فدایت؛ تو آن سررشته عزتی كه هیچ‌كس همسان تو نیست تا بتوان بدون تو با او به‌سر برد.
اظهار می‌کنی که من از طریق ارتباط با شما، در جنبة نورانی همه تاریخ - چه در گذشته و چه در آینده- و با همه انبیا و اولیا به‌سر می‌برم، و به واقع منتظر ظهور حضرت حجت(عج) بودن یعنی وفاداری به سیره و سنت همة انبیاء و اولیاء و با آن‌ ذوات مقدس به‌سربردن در تمام طول زندگی. و لذا در این فراز و با توجه به چنین بصیرتی است که به حضرت عرضه می‌داری من هیچ نوع از انواع زندگی‌ را با این نوع از زندگی که نظر به ظهور شما داشته باشم، عوض نخواهم كرد.
«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ أَثِیلِ مَجْدٍ لا یُجَارَی، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضَاهَی».
جانم به فدایت، تو ركن اصیلِ مجد و شرافت هستی كه هیچ‌كس همانندت نخواهد گردید، جانم به فدایت كه تو از آن نعمت‌های خاص و اساسی هستی كه مثل و مانند نخواهد داشت.
اگر انسان نتواند از بین خوبان، آن خوب‌ترین را که اصل و اساس خوبی در موطن بشریت هست بیابد، جهت زندگی را گم می‌کند و به هر جمعیتی نالان می‌شود و یک روز مصاحب و جفت بدحالان است و یک روز جفت خوش‌حالان و عملاً در دست‌یابی به جهتِ کمالی خود حیران می‌ماند. انسان کامل مقام جامع اسماء و حقیقت جمع‌الجمعی انسانیت است به طوری که همة کمالات انسانی در او به صورت جامعیت حاضر است و به تعبیر عرفا مقام آن حضرت «کون جامع» یا مقام «نیستان وجود آدمی» است و لذا است که هر عارف بصیری که از آن مقام جدا شود برای اتصال به آن مقام ناله سر می‌دهد و به گفتة مولوی قصّه و حکایت و ناله هر انسان آزاده‌ای، حکایت دوری از آن مقام جمعی و نیستانی انسان کامل است و لذا می‌گوید:
بشنو از نی چون حکایت می‌کند

از جدایی‌ها شکایت می‌کند

کز نِیستان تا مرا ببریده‌اند

وز نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

توجه به آن ذات مقدس و اظهار کمالات او وسیلة سیر به سوی اوست و لذا در ادامه می‌گویی:
«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَصِیفِ شَرَفٍ لا یُسَاوَی»
جانم فدایت؛ كه تو از آن خاندان عدالت، و قرین شرف هستی، كه احدی در عالم برابر با شما نیست.
این اظهارات، اظهار یک عقیدة اساسی است، چرا که اَحدی جز انبیاء و اولیاء که نشان داده‌اند تمام حرکات و سکناتشان از سر صدق است، ادعای عصمت نکرده ‌است، حال با توجه به چنین قاعده‌ای، اگر انسان‌ها امام معصوم را که صاحب امر و زمان است، رها کنند و به غیر معصوم دل بسپارند، آیا به همان اندازه در کمال خود خلل وارد نکرده‌اند؟ و آیا چنین خللی ما را به همان اندازه از کمال مطلق یعنی خداوند، جدا نمی‌کند. آری یک وقت امام معصوم را می‌شناسیم و افتان و خیزان از او پیروی می‌کنیم، ولی یک وقت اصلاً در افق خود امام معصوم را نمی‌شناسیم و لذا به اعمالی که حق نیست اصالت می‌دهیم. این حالت دومی بسیار خطرناک است و محرومیت کلی ایجاد می‌کند، در حالی‌که در حالت اول با همة سستی‌هایی که ممکن است در میان باشد، به حق اصالت می‌دهیم و خود را در مواقعی که از حق پیروی نمی‌کنیم، سرزنش می‌نماییم و در نتیجه در طول زندگی آرام‌آرام با مدّ نظر قراردادن کمالات امام معصوم(ع)، به جبران آن ضعف‌ها می‌پردازیم. ولی در نوع دوم اساساً جهت اصلی به سوی کمال واقعی نیست. و این است که در این فراز خبر از عقیدة دقیقی می‌دهی که متوجه «یطَهِّرَکُم تَطْهیراً»(129) و طهارت مطلق این خانواده گشته‌ای و مقام عبودیت، آن‌ها را که با جمیع اسمای الهی حق را می‌شناسند و عبادت می‌کنند می‌فهمی و بر این اساس می‌گویی تو از خانوادة با شرافتی هستی که هیچ‌کس با شما برابری نمی‌کند، چون می‌دانی همان طور که آب عین تری است و همة تری‌ها باید برای ادامه رطوبت خود به آب متصل باشند، امام زمان(عج) عین انسان است و همة انسان‌ها برای ادامة انسانیت خود و آزادشدن از گرگ‌صفتی و خوک‌صفتی، باید به انسان کامل یا عین‌الانسان متصل باشند.(130)
«اِلی مَتی اَحارُ فیكَ یا مَوْلایَ»
تا كی حیران و سرگردان تو باشم ای مولای من؟
ما با گفتن این فراز داریم خبر از عطشی می‌دهیم كه فوق طاقت انسان است.
«نه از تو روی گردانیم، و نه به كمتر از تو قانعیم، و نیز نه غیبت تو برای ما قابل تحمل است، و نه آن غیبت می‌تواند عامل غفلت از تو شود.»
سینه خواهم شرحه‌شرحه از فراق

تا بگویم شرحِ درد اشتیاق

آتش عشق است کاندر نی افتاد

جوشش عشق است کاندر می افتاد

محرم این هوش جز بیهوش نیست

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

آری! هر‌کس نمی‌فهمد جهانِ بدون ظهور امام زمان(عج) چقدر ظلمانی است، اگر گوشی نباشد که این نکته را بفهمد زبان با که سخن بگوید؟ «مر زبان را مشتری جز گوش نیست».
شما جامعه‌ای را كه به یأس از كمالات رسیده است، روانكاوی كنید؛ این جامعه در عینی كه حتماً در چنگال ستمگران بلعیده می‌شود، به راحتی به انواع فسادها تن می‌دهد. آن‌وقت از آن طرف، خدای شما همان‌طور كه برای شما یك دین آورده است كه دینداری كنید و گرفتار چنگال ستمگران نگردید، برای این‌كه این دینداری همواره معنای نهایی خودش را بدهد، امامی گذاشته است، و از این رو هیچ‌وقت زمین بدون امام نمی‌شود. در روایت داریم: «اَلْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ»(131) یعنی حجت خدا قبل از خلق و همراه خلق و بعد از خلق، همواره موجود است. یا در روایت دیگر داریم: «لَوْ بَقِیَتِ‌الْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ لَساخَتْ»(132) یعنی اگر حجت خدا نباشد زمین از بین می‌رود. خیلی به این جمله فكر كنید. اصلا جهان بدون امام، محقق نمی‌شود. پس هر كس كه بی‌امام در جهان زندگی كند در جهان زندگی نكرده است، در خیالات خودش زندگی كرده است. مثل این‌است كه بگوییم در این اتاق بدون چراغ نمی‌توان زندگی كرد، بعد یك كسی چشم برهم گذارد و اشیاء و اطراف این اطاق را نبیند و بگوید ببینید من دارم زندگی می‌کنم، این شخص عملاً نمی‌تواند در این اطاق زندگی كند، فکر کرده است نفس‌کشیدن زندگی است، در حالی که هیچ وجه از وجوه اطاق را نمی‌شناسد تا درست با آن‌ها برخورد کند و به کمک آن‌ها اهداف خود را دنبال نماید، چون چشمش را بسته است. آری! «لَوْ بَقِیَتِ‌الْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ لَساخَتْ» اگر حجت خدا روی زمین نباشد زمین ویران می‌شود. پس حالا كه زمین ویران نشده است! حتماً حجت الهی در عالم حی و حاضر است، و اگر تو بی‌حجت خدا زندگی می‌كنی، تو در زمین و در عالم واقعیت زندگی نمی‌كنی بلكه در خیالات خودت زندگی می‌كنی؛ نمونه‌اش هم همین اهل دنیا كه با آن‌ها روبه‌رویید.
«ای امام زمان! وقتی تنها انتظارِ ظهور شما، وسیله ریزش فیض فرشتگان بر جان ماست، اصل حضور و ظهور مبارك شما، ای همه بزرگی در قامت یك انسان، چه غوغایی در جان ما و در جامعه ما به‌پا خواهد كرد.»
روایت داریم كه انتظار فرج افضل عبادات است(133) و عبادت موجب آرامش و زنده‌دلی می‌گردد. پس با انتظار فرجِ وجود مقدس حضرت صاحب‌الامر(عج) همین حالا ما زنده‌دل می‌شویم. مگر انتظار به معنای واقعی، ما را با شرایطی كه منتظر آن هستیم، متحد نمی‌كند؟
شما شنیده‌اید جناب رباب( همسر امام‌حسین(ع) با این‌كه یك سال بعد از شهادت حضرت رحلت كرده‌است، ولی در این یك سال پس از شهادت حضرت‌اباعبدالله(ع)، در واقع با اباعبدالله(ع) زندگی كرد. چون اباعبدالله(ع) گرسنه بودند و شهید شدند، ایشان هم هیچ‌وقت سیر غذا نخورد. اباعبدالله(ع) تشنه بودند و شهید شدند، رباب هم هیچ‌وقت خودش را سیراب نكرد. اباعبدالله(ع) در آفتاب شهید شد، ایشان هم هیچ‌وقت زیر سایه به استراحت نپرداخت. حالا آیا ایشان جزء شهدای كربلا نیست؟ شما خودتان قضاوت كنید، مگر می‌شود او را در كنار حسینِ شهید ندید؟ همان‌طور كه اگر صحنه‌ای از تاریخ گذشت و ما به آن صحنه وفادار ماندیم، در آن صحنه هستیم، اگر هم صحنه‌ای كه می‌آید، آن را بشناسیم و با آن نفس بكشیم، در آن صحنه خو‌اهیم بود، هرچند آن صحنه از نظر تاریخی هنوز واقع نشده باشد.