تربیت
Tarbiat.Org

حکومت جهانی مهدی(عج)
آیت الله ناصر مکارم شیرازی

-4 نفوذ روحانى و ناآگاه

مى دانیم خورشید یك سلسله اشعّه مرئى دارد كه از تركیب آنها با هم، هفت رنگ معروف، پیدا مى شود; و یك سلسله اشعّه نامرئى كه به نام «اشعّه فوق بنفش» و «اشعّه مادون قرمز» نامیده شده است.
همچنین یك رهبر بزرگ آسمانى خواه پیامبر باشد یا امام، علاوه بر تربیت تشریعى كه از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادى صورت مى گیرد، یك نوع تربیت روحانى و از راه نفوذ معنوى در دلها و فكرها دارد كه مى توان آن را تربیت تكوینى نام گذارد; در آنجا الفاظ و كلمات و گفتار و كردار كار نمى كند بلكه تنها جاذبه و كشش درونى كار مى كند.
در حالات بسیارى از پیشوایان بزرگ الهى مى خوانیم كه گاه بعضى از افراد منحرف و آلوده با یك تماس مختصر با آنها بكلّى تغییر مسیر مى دادند، و سرنوشتشان یكباره دگرگون مى شد، و به قول معروف با 180 درجه انحراف راه كاملا تازه اى را انتخاب مى كردند; یكمرتبه فردى پاك و مؤمن و فداكار از آب در مى آمدند كه از بذل همه وجود خود نیز مضایقه نداشتند!
این دگرگونیهاى تند و سریع و همه جانبه، این انقلابهاى جهش آسا و فراگیر، آنهم با یك نگاه یا یك تماس مختصر (البتّه براى آنها كه در عین آلودگى یك نوع آمادگى نیز دارند) نمى تواند نتیجه تعلیم و تربیت عادى باشد بلكه معلول یك اثر روانى نامرئى و یك جذبه ناخودآگاه است كه گاهى از آن تعبیر به «نفوذ شخصیّت» نیز مى شود.
بسیار از كسان این موضوع را در زندگى خود تجربه كرده اند كه به هنگام برخورد با افرادى كه روحهاى بزرگ و عالى دارند چنان بى اختیار و ناخود آگاه تحت تأثیر آنان قرار مى گیرند كه حتّى سخن گفتن در برابر آنها برایشان مشكل مى شود; و خود را در میان هاله اى مرموز و غیر قابل توصیف از عظمت و بزرگى مى بینند.
البتّه ممكن است گاهى این گونه امور را با تلقین و امثال آن توجیه كرد; ولى مسلّماً این تفسیر براى همه موارد صحیح نیست بلكه راهى جز این ندارد كه بپذیریم كه این آثار نتیجه شعاع اسرارآمیزى است كه از درون ذات انسانهاى بزرگ برمى خیزد.
سرگذشتهاى فراوانى در تاریخ پیشوایان بزرگ مى بینیم كه جز از این راه نمى توان آنها را تفسیر كرد; داستان آمدن جوان آلوده اى نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و انقلاب ناگهانى روحى او.
یا برخورد اسعد بن زراره بت پرست به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در كنار خانه كعبه و تغییر جهش آساى طرز تفكّر او.
و یا آنچه دشمنان سرسخت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نام آن را سحر مى گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزدیك شدن به او باز مى داشتند، همه حاكى از نفوذ شخصیّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)در افراد مختلف از این طریق است.
همچنین آنچه درباره تأثیر پیام امام حسین(علیه السلام) روى فكر «زهیر» در مسیر كربلا نقل شده تا آنجا كه با شنیدن پیام امام حتّى نتوانست لقمه اى كه در دست داشت به دهان بگذارد، و آن را به زمین نهاد و حركت كرد.
و یا كشش عجیب و فوق العاده كه «حرّبن یزید ریاحى» در خود احساس مى كرد، و با تمام شجاعتش همچون بید مى لرزید; و همین كشش سرانجام او را به صف مجاهدان كربلا كشانید و به افتخار بزرگ شهادت نائل آمد.
و یا داستان جوانى كه در همسایگى «ابوبصیر» زندگى داشت، و با ثروت سرشار خود كه از خوش خدمتى به دستگاه بنى امیّه فراهم ساخته بود به عیش و نوش و بى بند و بارى پرداخته بود و سرانجام با یك پیام امام صادق(علیه السلام) بكلّى دگرگون شد، و همه كارهاى خود را در هم پیچید و تمام اموالى را كه از طریق نامشروع گرد آورده بود به صاحبانش داد، یا در راه خدا انفاق كرد.
و یا سرگذشت كنیز خواننده و زیبا و عشوه گرى كه هارون به گمان خام خود براى منحرف ساختن ذهن امام كاظم(علیه السلام) به زندان اعزام داشته بود; و منقلب شدن روحیّه او در یك مدّت كوتاه، تا آنجا كه قیافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حیرت و وحشت افكند...
همه و همه نشانه و نمونه هایى از همین تأثیر ناخودآگاه است كه مى توان آن را شعبه اى از «ولایت تكوینى» پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) یا امام(علیه السلام)دانست، چرا كه عامل تربیت و تكامل در اینجا الفاظ و جمله ها و راههاى معمولى و عادى نیست، بلكه جذبه معنوى و نفوذ روحانى عامل اصلى محسوب مى شود.
این برنامه ـ همان گونه كه گفتیم ـ منحصر به پیامبران و امامان نیست; بلكه رجال راستین و شخصیّتهاى بزرگ نیز به تناسب میزان شخصیّت خود هاله اى از این نفوذ ناخودآگاه اطراف خود ترسیم مى كنند، منتها قلمرو گروه اوّل با گروه دوم از نظر ابعاد و گسترش قابل مقایسه نیست.
وجود امام(علیه السلام) در پشت ابرهاى غیبت نیز این اثر را دارد كه از طریق اشعّه نیرومند و پردامنه نفوذ شخصیّت خود، دلهاى آماده را در نزدیك و دور تحت تأثیر جذبه مخصوص قرار داده به تربیت و تكامل آنها مى پردازد و از آنها انسانهایى كاملتر مى سازد.
ما قطبهاى مغناطیسى زمین را با چشم خود نمى بینیم، ولى اثر آنها روى عقربه هاى قطب نما، در دریاها راهنماى كشتیهاست; و در صحراها و آسمانها راهنماى هواپیماها و وسائل دیگر است. در سرتاسر كره زمین از بركت این امواج مغناطیسى، میلیونها مسافر راه خود را به سوى مقصد پیدا كرده، یا وسائل نقلیّه بزرگ و كوچك به فرمان همین عقربه ظاهراً كوچك از سرگردانى رهایى مى یابند.
آیا تعجّب دارد اگر وجود امام(علیه السلام) در زمان غیبت با امواج جاذبه معنوى خود افكار و جانهاى زیادى را كه در دور یا نزدیك قرار دارند هدایت كند، و از سرگردانى رهایى بخشد؟
ولى نمى توان و نباید فراموش كرد كه همان گونه كه امواج مغناطیس زمین روى هر آهن پاره بى ارزشى اثر نمى گذارد بلكه روى عقربه هاى ظریف و حسّاسى كه آب مغناطیس خورده اند و یك نوع سنخیّت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطیسى پیدا كرده اند اثر مى گذارند، همینطور دلهایى كه راهى با امام دارند و شباهتى را در خود ذخیره نموده اند تحت تأثیر آن جذبه غیر قابل توصیف روحانى قرار مى گیرند.
با در نظر گرفتن آنچه در بالا گفتیم، یكى دیگر از آثار و فلسفه هاى وجودى امام(علیه السلام) در چنین دورانى آشكار مى گردد.