تربیت
Tarbiat.Org

حکومت جهانی مهدی(عج)
آیت الله ناصر مکارم شیرازی

انتظار در اعماق سرشت آدمى

برخلاف گفته كسانى كه فكر مى كنند بذر اصلى انتظار ظهور یك مصلح بزرگ را شكستها و ناكامیها و نابسامانیها در سطح افكار مى پاشد، عشق به این موضوع مربوط به اعماق وجود آدمى است; گاهى به گونه پررنگ، و گاهى كم رنگ.
به تعبیر دیگر، انسان از دو راه ـ از راه عاطفه، و از راه خرد ـ سر انجام در برابر چنین مسأله اى قرار مى گیرد و سروش این ظهور را با دو زبان «فطرت و عقل» مى شنود.
و به عبارت روشنتر، ایمان به ظهور مصلح جهانى جزئى از «عشق به آگاهى» و «عشق به زیبایى» و «عشق به نیكى» (سه بعد از ابعاد چهارگانه روح انسان) است كه بدون چنان ظهورى این عشقها به ناكامى مى گراید و به شكست محكوم مى شود.
شاید این سخن نیاز به توضیح بیشترى داشته باشد و آن اینكه مى دانیم «عشق به تكامل» شعله جاویدانى است كه سراسر وجود انسان را در برگرفته; او مى خواهد بیشتر بداند; بیشتر از زیبائیها ببیند; بیشتر از نیكیها بهره ببرد و خلاصه آنچه مایه پیشرفت و برترى مى داند بیشتر فراهم سازد.
هیچگاه پیدایش این انگیزه ها را نمى توان با عوامل اجتماعى و روانى پیوند داد. گرچه این عوامل در تضعیف یا دامن زدن به آن ها سهم مهمّى دارند; ولى اصل وجود آنها، جزء بافت روان انسانهاست و جزء ابعاد اصلى روح او; به دلیل این كه هیچ جامعه و هیچ ملّتى هرگز از این انگیزه ها تهى نبوده است.
خلاصه، علاقه انسان به پیشرفت و تكامل، به دانایى و زیبایى، به نیكى و عدالت، علاقه اى است اصیل، همیشگى و جاودانى; و انتظار ظهور یك مصلح بزرگ جهانى آخرین نقطه اوج این علاقه است. (دقّت كنید!)
چگونه ممكن است عشق به تكامل همه جانبه در درون جان انسان باشد و چنان انتظارى نداشته باشد! مگر پیاده شدن تكامل جامعه انسانى بدون آن امكان پذیر است!
بنابراین، كسانى كه در زندگى گرفتار شكست و بحرانى نبوده اند چنین احساسى را در درون جان خود دارند... این از یكسو.
از سوى دیگر، همانطور كه اعضاى پیكر انسان به تكامل و پیشرفت وجود او كمك مى كند و عضوى در بدن نمى یابیم كه مطلقاً نقشى در این حركت تكاملى نداشته باشد، خصایص روانى انسان نیز چنین اند; یعنى، هر كدام نقش مؤثّرى در پیشرفت هدفهاى اصیل او دارند.
مثلا «ترس از عوامل خطرناك» كه در هر انسانى وجود دارد سپرى است براى حفظ او در برابر خطر.
«خشم» به هنگامى كه انسان منافع خود را در معرض تهدید مى بیند وسیله اى است براى افزایش قدرت دفاعى و بسیج تمام نیروهاى ذخیره جسمى و روحى براى نجات منافعش از خطر; بنابراین، عشق به تكامل، عشق به صلح و عدالت، نیز وسیله اى است براى رسیدن به این هدف بزرگ و به منزله موتور نیرومندى است كه چرخهاى وجود انسان را در این راه به حركت دائمى وا مى دارد; و او را براى رسیدن به جهانى مملو از صلح و عدالت كمك مى كند.
از سوى دیگر، احساسات و دستگاههایى كه در جسم و جان وجود دارد نمى تواند هماهنگ با مجموعه عالم هستى نباشد; زیرا همه جهان هستى یك واحد به هم پیوسته است، و وجود ما نمى تواند از بقیه جهان جدا باشد.
از این به هم پیوستگى بخوبى مى توانیم نتیجه گیرى كنیم كه هر عشق و علاقه اصیلى در وجود ما هست دلیل بر آن است كه «معشوق» و «هدف» آن نیز در جهان وجود دارد واین عشق وسیله اى است كه ما را به او نزدیك مى سازد.
یعنى اگر تشنه مى شویم و عشق به آب داریم دلیل بر آن است كه «آبى» وجود دارد كه دستگاه آفرینش تشنگى آن را در وجود ما قرار داده است.
اگر علاقه اى به جنس مخالف داریم دلیل بر وجود جنسى مخالف در بیرون ماست; و اگر عشق به زیبایى و دانایى داریم دلیل بر این است كه زیبائیها و دانائیهایى در جهان هستى وجود دارد.
و از اینجا به آسانى نتیجه مى گیریم كه اگر انسانها انتظار مصلح بزرگى را مى كشند كه جهان را پر از صلح و عدالت و نیكى و داد كند، دلیل بر آن است كه چنان نقطه اوجى در تكامل جامعه انسانى امكان پذیر و عملى است كه عشق و انتظارش در درون جان ماست.
عمومیّت این اعتقاد در همه مذاهب نیز نشانه دیگرى بر اصالت و واقعیّت آن است زیرا چیزى كه زاییده شرایط خاص و محدودى است نمى تواند اینچنین عمومى باشد. تنها مسائل فطرى هستند كه از چنین عمومیّتى برخوردارند; و اینها همه نشانه آن است كه از زبان عواطف و سرشت آدمى این نغمه در جان او سرداده شده كه سرانجام مصلحى بزرگ جهان را زیر پرچم صلح و عدالت قرار خواهد داد.