تربیت
Tarbiat.Org

حکومت جهانی مهدی(عج)
آیت الله ناصر مکارم شیرازی

انقلاب یا اصلاحات تدریجى

تا كنون بحث در این بود كه انسان به حكم نداى خرد، و الهام فطرت، به آینده اى روشن مى نگرد، آینده اى كه با امروز فرق بسیار خواهد داشت، و از اینهمه تیره روزیها در آن اثرى نخواهد بود.
ولى اكنون این سؤال پیش مى آید كه پیدایش چنان دگرگونى از طریق اصلاحات تدریجى باید انجام گیرد; یا از طرق انقلابى و بنیادى؟
اصولا ـ و بطور كلّى ـ در مورد اینكه اصلاحات اجتماعى باید از چه راه انجام پذیرد عقیده واحدى در میان دانشمندان نیست; جمعى طرفدار اصلاحات تدریجى هستند كه به آنها «رفورمیست» گفته مى شود.
و در برابر آنها «انقلابیون» قرار دارند كه هیچ دگرگونى اساسى را در وضع جوامع انسانى بدون انقلاب ممكن نمى دانند.
آنها معتقدند همانطور كه در طبیعت نیز تحوّلها، شكل جهش و انقلاب دارد، و تغییرات تدریجى «كمّى» به جایى مى رسد كه شكل «كیفى» به خود مى گیرد، و با یك جهش و انقلاب، جاى خود را به ضدّ خود مى دهد.
طرفداران این اصل در همه دگرگونیهاى اجتماعى، شاخ و برگهاى زیادى براى چگونگى انقلاب و تحوّل اجتماعات درست كرده اند كه نه همه آنها مستدل است، و نه منطبق بر روند مسائل تاریخى و شواهد عینى، ولى نمى توان انكار كرد كه این اصل در موارد بسیارى قابل قبول است.
توضیح اینكه:
آنچه به واقعیّت نزدیكتر به نظر مى رسد این است كه درجه فساد اجتماعات با هم متفاوت است، آنجا كه فساد به صورت همه گیر، و همه جانبه در نیامده، اصلاحات تدریجى مى تواند اساس برنامه هاى اصلاحى را تشكیل دهد.
امّا آنجا كه فساد همه جا را گرفت و یا در بیشتر سازمانهاى اجتماعى نفوذ كرد جز با یك انقلاب بنیادى و جهش، نمى توان بر نابسامانیها چیره گشت.
و این درست به آن مى ماند كه یك بناى با عظمت را با تعمیرات تدریجى مرمّت مى كنند و شكوه نخستین را به آن باز مى گردانند; امّا هنگامى كه شالوده ها از درون رو به ویرانى گذارد; و پایه هاى اصلى در حال پوسیدن و فرو ریختن بود; آن را بكلّى در هم مى كوبند و بر ویرانه آن بنایى تازه بر پا مى كنند.
شواهد زیادى بر درستى این عقیده در دست داریم:
1ـ اصلاحات تدریجى همیشه بر همان شالوده هاى قدیمى گذارده مى شود و تأثیر آنها وابسته به آن است كه شالوده هاى سالم باشد، و به تعبیر دیگر، در «رفورمها» الگوها و ضوابط همان الگوها و ضوابط پیشین هستند و این در آنجا به درد مى خورد كه الگوها سالم مانده باشند، در غیر این صورت به «نقش ایوان» پرداختن ثمرى ندارد چه اینكه «خانه از پاى بست ویران است». در اینجا باید به سراغ الگوهاى جدید رفت و مسائل زیر بنایى را در مسیر دگرگونى مورد بررسى مجدّد قرار داد.
2ـ اصلاحات تدریجى غالباً از طرق مسالمت آمیز مایه مى گیرد و تكیه خود را در بسیارى از موارد تنها روى «منطق» قرار مى دهد، و این در حالى اثر دارد كه آمادگى فكرى و زمینه اى در اجتماع باشد ولى آنجا كه این زمینه ها وجود ندارد، باید از منطق انقلاب كه منطق «قدرت» است استفاده كرد; اگرچه در «تحوّلهاى انقلابى» نیز منطق نقش مؤثّرى دارد، ولى ضربه نهایى را «قدرت هاى انقلابى» وارد مى كنند.
استفاده كردن از روشهاى غیر انقلابى در جوامعى كه فساد در عمق آنها نفوذ كرده، سبب مى شود كه عناصر اصلى فساد از موقعیّت استفاده كرده، خود را در برابر «اصلاح طلبان» مجهّز سازند، و در برابر سلاحهاى آنها به «وسائل خنثى كننده» و «بازدارنده» مجهّز گردند; درست همانند میكربهاى نیرومندى كه در برابر استعمال تدریجى «دارو» مصونیّت پیداكرده و به كار خود ادامه مى دهند; و جز در یك حمله برق آسا با داروهاى قوى از میان نخواهد رفت!
3ـ در جامعه هایى كه فساد به ریشه نفوذ كرده، عناصر قدرتمند ضدّ اصلاح، تمام مراكز حسّاس اجتماع را در دست دارند و به آسانى مى توانند هر طرح اصلاح تدریجى را عقیم كنند; مگر آن كه غافلگیر شوند و پیش از آن كه «تشكّل» و «تجهیز بیشتر» یابند; با یك «حمله انقلابى» از هم متلاشى گردند!
4ـ نیروهاى عظیم اصلاحى و انقلابى را معمولا نمى توان براى مدّت زیادى داغ و پرهیجان و آماده و یكصدا نگاهداشت; و اگر بموقع از آن ها استفاده نشود ممكن است با گذشت زمان «كارائى و برندگى» خود را از دست دهند، و عناصر «ضدّ انقلابى» تدریجاً در صفوف و افكار آنها نفوذ كنند; لذا بهنگام نیاز به اصلاحات گسترده و وسیع، باید از وجود آنان حدّاكثر استفاده را، «سریع و برق آسا» نمود; و پیش از آن كه به خاموشى گرایند، و نیروهاى ارتجاعى از حدّت و هیجان آنها بكاهند، مورد بهره بردارى قرار گیرند.
5ـ تاریخ نیز نشان مى دهد كه این دسته از اجتماعات، از طریق اصلاحات تدریجى سازمان نیافته اند بلكه اصلاح آنها از طریق جهش و انقلاب بوده است.
پیامبران بزرگ، و مردان اصلاح طلب جهان، به هنگام مواجهه با چنین جوامع، همواره روش انقلابى را در پیش گرفتند; و در میدان جهاد و مبارزه تا آخرین حدّ قدرت گام نهادند.
نوح; ابراهیم; موسى; عیسى ـ و مخصوصاً پیامبر اسلام ـ كه سلام خدا بر همه باد، همگى مردان بزرگ انقلابى بودند.
مردان و زنان بزرگ دیگرى كه چهره تاریخ را عوض كردند و نقطه عطفى در مسیر زندگى انسانها، یا اجتماع خود محسوب مى شوند; همه انقلابى بودند، و این خود دلیل زنده اى است كه اصلاح اینگونه جوامع جز از طریق انقلاب امكان پذیر نیست.
* * *
امّا در مورد اصلاح عمومى وضع جهان و برچیده شدن نظام كنونى كه بر اساس هدر دادن نیروهاى فعّال و تبعیض و ظلم و ستم بنا شده; و جانشین شدن یك «نظام عادلانه» خالى از این نابسامانیها، وضع روشنتر است; زیرا این انقلابى ترین كارى است كه باید در جهان صورت گیرد، و از هر انقلاب دیگرى وسیعتر و گسترده تر است.
با این حال، چگونه ممكن است از طریق اصلاحات تدریجى این دگرگونى دامنه دار و بنیادى صورت پذیرد؟!
اینجاست كه باید صریحاً گفت:
اگر بنا هست جهان كنونى پر از بیدادگرى و ظلم و فساد، از لبه پرتگاه فنا و نیستى كنار رود، باید انقلابى وسیع در آن صورت گیرد.
انقلاب در همه زمینه ها:
در زمینه فكرى و فرهنگ و اخلاق; در زمینه اقتصاد و سیاست; و در زمینه قوانین و برنامه ها; و یا سقوط در میان شعله هاى سوزان یك جنگ عالمگیر!