تربیت
Tarbiat.Org

انقلاب اسلامی، برون‌رفت از عالَم غربی
اصغر طاهرزاده

چه غروب سردی بود!

ای برادر! بگذار تا قدری از روزگاری که بر این قریه گذشت برای تو بگویم، شاید جوانی‌ات نگذاشته از آن باخبر شوی و شاید مرور زمان از یادت برده و فراموش كرده باشی كه در چه غروبِ سردی به‌سر می‌بردیم، شاید جوانی‌ات امکان احساس آن غروب را به تو نداده.
ای برادر! دزدان كه آمدند تا غارتمان كنند! آری تا غارتمان كنند، امّا نه فقط زمین و نفت ما را بدزدند، بلكه «خودمان» را، یعنی هویت اسلامیمان را بربایند. تو كجا بودی؟ ما كجا بودیم؟ اصلاً همه‌مان كجا بودیم؟ مگر اسم آن ‌بودن را می‌توان «بودن» گذاشت؟
مگر نه نیمی در خواب و نیمی در گور بودیم كه همه‌مان را بردند و هیچ صدای اعتراضی برنخاست؟ در آن هنگامه‌ها اگر ما از داشته‌هامان بی‌خبر بودیم، دشمن آگاهی كامل داشت، ارزش‌هامان را می‌شناخت و راز ماندگاری دیرپایمان را می‌دانست و خوب باخبر بود كه چگونه در چشمة پایان‌ناپذیر و همیشه جوشان فرهنگ اسلامی آسیب‌ناپذیر می‌شدیم.
از نقطه‌ضعفی كه باید بگذرد بی‌خبر نبود و همچنان انتظار كشید تا بر دامن خواب، هوشیاری نیرومندمان را بر زمین بگذاریم، تا از گذرگاه غفلت و خفتنِ ما بگذرد و قلّه‌ی كهنِ نفوذ ناپذیرمان را تسلیم تباهی كند، و نقطه‌ی آسیب‌پذیر، خفتن بود و غفلت، چشمان بازی که باید همچنان به دشمن خیره می‌شد، آرام‌آرام به خواب رفت و دشمنیِ دشمن فراموش شد با این‌که نسیم وَحی بر گوش جان ما خوانده شده بود.
«لایَزالُونَ یُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى یَرُدُّوكُمْ عَنْ دینِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا»(91) مشركان، پیوسته با شما مى‏جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند.
آری؛ روزگارِ این قریه به آن‌جا كشید كه دشمن پیروزی یافت و تباهی آغاز شد، و ما نیمی در گور و نیمی در خواب، یا در گورستانِ كینه‌ی این برادر، و یا در سنگستانِ تهمت به آن برادر، خفته و مرده بودیم و دشمن بی‌خواب و بی‌مرگ، ما را نظاره می‌كرد.
سال‌هاست كه به آن تباهی عادت كرده‌ایم، حتّی فراموش كرده‌ایم كه دزدان چه ربوده‌اند، تا بر باز ستاندنش همّت كنیم. لذا آن پیر فرزانه فرمود: ما هنوز اول راه هستیم.